eitaa logo
🇵🇸دِمـــاٰءُالشُــــهَداءْ🇮🇷
358 دنبال‌کننده
9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
202 فایل
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ شروع ختم چله ی بیست و ششم ١٤٠٣/١١/١٩ دعای مجیر و ١٠٠ مرتبه ذکر شریف صلوات همراه با (و عجل فرجهم) 📿 ┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈ ارتباط با ادمین @Admin2shohada @Admin1shohada لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
مشاهده در ایتا
دانلود
جان را سپردید و رفتید عقیده‌تان این بود از سر مَباد کم شودش تارِ مویِ وطن... ❤️
🌹بسم رب و الصدیقین🌹 اززبان علی آقابشنوید☺️   سلام رفقا ✋ میخوام حال و هواتونو راهی خاک آسمونی کنم😔   ✨آنان همه از بودند... رفتند... ولی ادامه دارند هنوز... 🌹یادمان خیلی با صفاست... دم در کفش های همه را می گیرند بعضی ها که در اتوبوس🚍 خوابشان 😴 گرفته تجدید وضو می کنند 😉 وارد صحن که می شویم چندین در دو طرف حیاط آرام گرفته اند✨💫 سایه ی چند درخت 🌳🌴 که بر روی قبور مطهر افتاده زیبایی فضا را دو چندان کرده است✨💫 سلام رفقا ✋ بنده علی حاتمی هستم ☺️ مهمون امشبتون  🌹با اجازتون مختصرا از زندگیم خدمتتون عرض کنم ✨💫 عارضم خدمت شما عزیزان که این علی آقایی که در خدمت شماست 😉 در تاریخ 1337/8/28 در محله ی خانی آباد جهان پهلوان تختی به دنیا اومد 👶 تحصیلات ✍ اولیه و ابتدایی رو در مدرسه ی جعفری در سال 1350 به اتمام رسوندم  و مقطع متوسطه رو هم در مدرسه ی پیر نیا گذروندم 📕📗 بالاخره دیپلمم رو در دبیرستان دارالفنون گرفتم و با احراز رتبه ی 29 در کنکور در رشته ی دامپزشکی دانشگاه تهران ✍📕📗🎓 پذیرفته شدم😊 درس خون هم بودما ☺️😊 🌹پس از پیام امام در مورد جهاد سازندگی همراه دیگر برادران عازم جهاد سازندگی در چهار محال بختیاری شدم و در بدترین شرایط با روحی مومن و مقاوم همچون کوه 🗻 استوار به تلاش برای رفع محرومیت موجود در منطقه پرداختم 🙌🙏   در سال 1358 و پس از تسخیر لانه ی جاسوسی حضوری فعال 🙌 داشتم و از اولین نفراتی بودم که وارد لانه ی جاسوسی شدم ☺️☺️😊 🌹با شروع جنگ تحمیلی 📞🔫💣 با کسب رضایت از مادر راهی جبهه ی نبرد حق علیه باطل شدم و در نبردی سخت در و در حالی که در محاصره ی دشمن قرار گرفته بودم به همراه ده ها تن از پاسداران و دانشجویان خط امام در تاریخ 1359/10/16 در به رزق رسیدم و آسمونی شدم 😇 🌹جان دیگر می دهد جان دلم ❤️ خندیدنت 😊 جان من جانی ببخشا بر دل ❤️ بی جان من ❣ شهدا کمیته شده اند و درد های مردم رو بررسی می کنند و حل می کنند کمیته ی ازدواج 💝💍 هم فعال ترین و پر رفت و آمد ترین کمیته هاست 😉   تجربه ثابت کرده که ادعای حاجت دادنم برای ازدواج درسته و هر ساله یه عده جوون برای طلب حاجت به من هم سر میزنن 😊 حال که ما واسطه ی ازدواج میشیم چه بهتر که ما هم الگوی شما برای زندگی و رسیدن به سعادت باشیم ✨💫 🌹این هم مختصری از وصیت نامه ام ✨💫 پشتیبان انقلاب باشید انقلابی که اگر شکرش را نگوییم کفرش را گفته ایم و اگر در جهتش گام بر نداریم ناگزیر بر ضد آن عمل نموده ایم ✨💫   🌹رزق نصیبتون🌹 🌹شادی ارواح طیبه ی علی الخصوص صلوات🌹 💕اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💕 🌹التماس دعای فرج🌹 ✨یا علی ✋✨ 🌹چه آسمانت زیباست ای  ✨💫 این را کسی می فهمد که از تو دور است 😔 یادت هست؟ که موقع باران 💦 چه قدر دلنشین می شدی؟ یا موقعی که خورشید ☀️ شوخی اش می گرفت و می تابید چه قدر قشنگ می شدی؟ یا اصلا موقعی که نه آفتاب ☀️ سوزانی بود و نه باران 💦 چه قدر، بین خودمان بماند مثل مادر مهربان می شدی؟ راستی ✨💫 موقعی که غروب 🌥 می شد چه قدر نفس گیر می شدی؟ می دانی ✨💫 حالم بد است 😔 نمی دانم چه می گویم 😥 شاید هذیان است و نمی فهمم ✨💫 شنیدم 👂 به این حالت می گویند 💞 حال خودت قضاوت کن از این همه دور باشد 😔 حالم بد است 😔 میدانی؟ کشیده ام 💕  دلم ❤️ انتهای نگاه 👀 تو را می خواهد 
سلام خـدا بر آنـان ڪه نـه یک روز براے نفْـس بلڪه ۸ سال براے خـدا چهارشنبه سورے داشتند! ❤️
آدم ها جدا از عطری که، به خودشون می زنن عطر دیگه ای هم دارن که تاثیر گذارتره عطر نگاهشون عطرحرفاشون عطری که فقط و فقط مختصّ شخصیت اون هاست و در هیچ مغازه ی عطر فروشی پیدا نمیشه... ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بله، عطر خاصی دارند ایکاش کمی از عطر شهدا شامل مامیشد روزتون شهدایی
بوی نو شدن آمد ولی ؛ شما همیشه رفیقِ کهنه ما بمانید ...
اگر خداوند شهادت را نصیب من کرد بنده از شهدایی هستم که یقه بی حجابها و مروجان بی حجابی را در آن دنیا می گیرم. فرازی از وصیت نامه شهید جواد محمدی دینانی 🌹
💌 🌹شهـــید سید مصطفی حسینی: براى زنده کردن ارزشها و شناخت حقیقت و یافتن روح معنوى بیشتر به قرآن مراجعه کنید و نهج البلاغه را از یاد نبرید و راه شهدا را گرامی بدارید و امام سازش ناپذیر که همه عمرش را صرف تداوم این ارزشها کرده تنهایش نگذارید و همچون همیشه سخنانش را تبدیل به عمل کنید و در جاده حقیقت راهتان را ادامه دهید.
شهـــید سید مصطفی حسینی: براى زنده کردن ارزشها و شناخت حقیقت و یافتن روح معنوى بیشتر به قرآن مراجعه کنید و نهج البلاغه را از یاد نبرید و راه شهدا را گرامی بدارید و امام سازش ناپذیر که همه عمرش را صرف تداوم این ارزشها کرده تنهایش نگذارید و همچون همیشه سخنانش را تبدیل به عمل کنید و در جاده حقیقت راهتان را ادامه دهید.
مرگ یا شهادت_1455888598.mp3
6.07M
📎مرگ میخوای یا ؟؟!! کنید نمیرید .. حیف نیست بچه هیئتی به اربابش اقتدانکنه؟ مگه ما از چی میخواییم!؟ 🎙
🟢💐ـ﷽ـ💐🟢 روایتی از دلدادگی به (عجلﷲفرجه) این خاطره را خود شهید اندرزگو برای آزاده ی گرامی حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند: یک بار زمانی که مشهد بودیم مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه، رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج میزد. من دیدم با زن و بچه نمیتوانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود؛ چون همه جا در ایران به دنبال من بودند. نمیدانستم چه کنم. همان جا نشستم متوسل به آقا امام زمان (عجلﷲفرجه) شدم. نمیدانستم چه بگویم از همه جا ناامید شده و گفتم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب نمانند! آقا جان، اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند و ...» لحظاتی از توسل من نگذشته بود همان وقت اسب سواری رسید! از ما سؤال کرد اینجا چه میکنید؟! گفتم میخواهیم از آب عبور کنیم. آقایی که سوار بر اسب بود بچه را بلند کرد و در سینه خودش گرفت. من را هم پشت سر خود سوار کرد. خانم من هم پشت سر من سوار شد. ایشان اسب را به سمت آب حرکت دادند. وارد آب شد. در حالی که من دیدم اسب شنا میکرد راه نمیرفت! وقتی رسیدیم آن طرف ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. نمیدانی چه حالی داشتم. من سجده ی شکر به جا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. از سجده برخواستم. دیدم اسب سوار نیست و رفته. تعجب کردم. یعنی این قدر سریع برگشت؟! در همین حال به خودم گفتم لباسهایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردم دیدم به لباسهایمان یک قطره آب هم نپاشیده! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است! نمیدانستم چه کنم دو مرتبه سجده ی شکر به جا آوردم. حالت خاصی به من دست داده بود که ... وقتی هم که به روستای مجاور در افغانستان رفتیم کسی ما راتحویل نگرفت. تنها یک خانواده بودند که ما را برای یک شب قبول کردند. نیمه شب پیرزن صاحبخانه گفت: «تنها دارایی ما یک گاو بود که آن هم شیرش خشک شده، نمیدانیم از کجا خرجی زندگی را تأمین کنیم؟» آن شب در نمازم برای آنها دعا کردم خُب، فقط آنها بودند که زن و بچهٔ من را پناه داده بودند. این زن شاهد بود که من برایش دعا کردم. صبح وقتی به سراغ گاو میرود با تعجب میبیند که شیر فراوانی دارد! از آن روز ورق برگشت. همه ی اهل روستا به ما عنایت داشتند و ما را تحویل میگرفتند. ما مدتی آنجا ماندیم. *** فرزند آقای اندرزگو میگفت سال ۱۳۵۷ پدرم با مرحوم آیت الله کشمیری، از شاگردان آیت الله قاضی، تماس گرفت. این عالم به پدرم گفته بود که کارهایتان را بکنید، شما به زودی به دیدار جد شریفتان نائل میشوید. پدرم از بیشتر دوستان و خانواده خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. ماه رمضان سال ۱۳۵۷ و در حالی که اندک زمانی تا پیروزی انقلاب مانده بود، در حلقه ی محاصره ی صدها مأمور امنیتی رژیم فاسد پهلوی گرفتار شد. این سید بزرگوار در لحظات قبل از افطار به دیدار امام زمانش شتافت. 2 شهریور سالروز شهادت سید علی اندرزگو شادی روح شهید بزرگوار صلوات ┈┈•✾🥀🥀🥀🥀✾•┈┈ دِماءُ الشُهَداءْ «چله ی شهدا»👇 @demao_shohada اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
خسته‌ام‌!ازهرآنچه‌که‌مرا،وصل‌این‌دنیا‌نموده؛ دلم‌حال‌وهوایِ‌جمعِ‌شَهیدان‌رامی‌خواهد!
بحث یافتن نیست مسئله این است که کسی مانند شما نیست که من پیدایش کنم بین خودمان بماند فرمانده 01:20