eitaa logo
شهدایی🥹🥹
724 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
3 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاااااااام 🌺نماز همگی قبول باشه ان شاءالله☺️ ⚜خب با اجازتون بریم باقے مونده کتاب رو ورق بزنیم😃😉 بِسْمِـ اللّٰہ .. 👇
شهدایی🥹🥹
سلاااااااام 🌺نماز همگی قبول باشه ان شاءالله☺️ ⚜خب با اجازتون بریم باقے مونده کتاب رو ورق بزنیم😃😉
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 🌷رسيدگي به مردم🌷 به نقل از جمعي از دوستان شهید: بندگان خانواده من هستند😊پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربان تر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند🙏❤️✨ عجيب بود!🤔 جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند 👨👩👦👦👨👨👦👨👨👧👧👨👩👧👧 با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است،هر روز اينجاست😞 سطل آب کثيف را از جوي برميدارد و به آدم هاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد😐 مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي👨با کت و شلوار👖 آراسته✨ توسط پسرك خيس شــده بود😕 مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم😖 آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!😉 ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟🙂 پســرك خنــ😊ــديد و گفت: خوشــم مياد🙁 ابراهيم کمي فـــ🤔ــکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك👦 گفت: اونها پنج🖐 ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم😮 بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. ســه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند😖ابراهيم ميخواســت به سمت آنها برود،اما ايستاد😶 کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر،خونه⛪️ شما کجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد ... 🙂 💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
شهدایی🥹🥹
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 #قسمت_بیست_و_یڪم 🌷رسيدگي به مردم🌷 به نقل از جمعي از دوستان شهید: بندگان خانواده من
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني،من روزي ده ريال بهت ميدم😞،باشــه؟ پسـرک👦 قبول کرد،وقتي جلوي خانه آنها رسيديم،ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد🗣 به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود😇. در بازرسي تربيت بدني🏸🏏🏀مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت⌚️اداري، پرسيد: موتور🏍 آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه🏬. تقريبا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج🍚 و گوشت🍗، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه،وارد کوچه شديم😌 ابراهيم درب خانه اي را زد. پيرزني که حجاب درستي نداشت😞دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود.خيلي تعجب کردم😳 در راه برگشــت گفتم: ... 👇 ❣ شهدایی❣ 💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
شهدایی🥹🥹
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني،من روزي ده ريال بهت ميدم😞،باشــه؟ پسـرک👦 قبو
💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 داش ابرام اين خانم ارمني بود😳؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمــدم كنار خيابان. موتور🏍 را نگه داشــتم و با عصبانيت😠 گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست،تو رفتي سراغ مسيحيا😖! همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه🙂 تازه،کميته امداد هم راه افتاده،کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند😞. با اين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه،هم دلشان به امام و انقلاب دلگرم ميشن❤️✨ خلاصه ... 26سال از شهادت ابراهيم گذشت😭. مطالب كتاب📘 جمع آوري و آماده چاپ شد🖨 . يكي از نمازگزاران مسجد🕌 مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم🙏. با تعجب گفتم: شما شهيد هادي رو ميشناختيد😳!؟ ايشون رو ديده بوديد😳!؟ گفت:نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد،چيزي از شــہـيد هـ💓ــادے نمی دونستم،اما ... 😭 🌺 ❣ شهدایی❣ 💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫
منتظر باشید تا فرداشب برگردم و ادامه رو براتون تعریف کنم😉 یاعلی
شهدایی🥹🥹
آقای‌اباعبدالله از خنده‌ و ترحم‌ِ مردم‌ که‌ بگذریم ؛ با‌ ما کسی‌ به‌ غیر‌ غمت‌ ، مهربان‌ نبود ! :)) ♥️
نیازمند‌یک‌نفس‌عمییییق‌دربین‌الحرمین..♥️ 💔 ‌‌
منبع پروفایل های مذهبی اینجاست🌷