33.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷
در محضر پدر بزرگوار شهید والا مقام پرویز بازیار از شهدای عزیز حماسه شیشم بهمن سال ۶۰ آمل
شنبه ۶/ بهمن / ۱۴۰۳
معتمدین بنیادشهید و امور ایثارگران
سید عبدالله محمودپور ۰ سید یدالله حسینی فرمانده پایگاه بسیج
روابط عمومی بنیادشهید و امور ایثارگران شهرستان امل
( قسمت دوم)
46.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷
در محضر مادر بزرگوار شهید والا مقام بهروز حسین زاده از شهدای عزیز جنگل آمل
شنبه ۶/ بهمن / ۱۴۰۳
معتمدین بنیادشهید و امور ایثارگران
سید عبدالله محمودپور ۰ سید یدالله حسینی فرمانده پایگاه بسیج
روابط عمومی بنیادشهید و امور ایثارگران شهرستان امل
( قسمت اول)
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ شعر خوانی نوجوان بسیجی
مهدی کرامت پور
کلاس هشتم دبیرستان ابن سینا
به مناسبت حماسه ششم بهمن ماه در مسجد امیر المؤمنین بیست متری شاهد
🌎🌍دیده بان
پایگاه خبری تحلیلی،اجتمایی،فرهنگی، تبلیغی
https://eitaa.com/dideban1401
هدایت شده از هیئت قمربنی هاشم (علیه السلام)
#روضه هفتگی هیئت قمربنی هاشم(ع)
همراه با #قرائت #زیارت_عاشورا
به #نیت_شهدای_ششم_بهمن_آمل🥀
قاری قرآن:
#محمد_جواد_صادقی
سخنران:
#حجت_الاسلام سید جلیل حسین تبار
مداح:
#کربلایی_محمد_مومن
زمان:#دوشنبه ۸ بهمن
۱۴۰۳ساعت۲۰:۳۰
مکان:آمل،خیابان امامرضا(ع)رضوان۳۶
تکیه قمربنی هاشم(ع)
هیئت معظم قمر بنی هاشم(ع)آمل
(لازم به ذکر است مراسم راس ساعت شروع خواهدشد،منتظر قدوم گرم همه عزیزان هستیم)
((هیئت امناء_پایگاه مقاومت بسیج انصارالحسین(ع)_خادمین هیئت قمربنی هاشم آمل
بنام خدا
خاطره ای از عملیات کربلای ۵ شلمچه
با سلام در عملیات کربلای پنج در شلمچه ما در گردان حضرت قمر بنی هاشم ع بودیم. نمیدانم در مدت ۴ روز یا بیشتر دشمن بعثی که متشکل از زبده ترین نیروهایش که لشکر گارد رئیس جمهوری یکی از آن یگانها بود نزدیک به ۲۰ پاتک بسیار شدید اجرا کردند آتش دشمن بقدری شدید بود که وجب به وجب منطقه را میگویید. هر دو طرف تلفات زیادی داده بودند بارها جنگ تن به تن شد هر ماشینی وارد خط میشد بلافاصله منهدم میشد . در طول خدمت در جنگ چنین درگیری هرگز ندیده بودم خیلی لز دوستان شهید یا مجروح شده بودند یک دسته از گردان به فرماندهی شهید حاج غلام شکیبا ناپدید شدند و هیچوقت متوجه نشدیم چه بر سر آن دسته آمد که هنوز هم نمیدانیم از زمین و هوا آتش میبارید خاکریزها مملو از جنازه دو طرف شده بود. درگیری بشدت ادامه داشت اکثرا کادر یا شهید یا مجروح شده بودند روحیه بجه ها بکلی از دست رفته بود مهمات نداشتیم و با مشقت مهمات پیدا میکردیم وضعیت واقعا عجیبی بود. یادمه آقای رحمت الله فلاحی که درود خدا بر این فرمانده شجاع و با ایمان باد جانشین گردان بود بنده را صدا زد و فرمود وضع خیلی خراب است روحیه ای برای اندک نیروهائی که مانده بود وجود ندارد فرمودند کاری کن من عرض کردم چکار کنم در این وضعیت گفت نمیدانم هرکاری میتونی بکن. بارها نزدیک بود خط شکسته و رخنه ایجاد میشد ولی چون برای دشمن هم توانی نمانده بود سریع و با مقاومت بی نظیر اندک دوستانی که حضور داشتند دشمن با تلفات زیاد عقب نشینی میکرد و چند ساعت بعد دوباره پاتک شروع میشد. فکری بخاطرم رسید به برادر شهید داود سربندی که روحش شاد و برادرم حسین داوری گفتم میخواهم حرکتی بکنم کمکم میکتید؟ گفتند بگو گفتم بیایید با هم برقصیم اول کمی تردید داشتند من گفتم این تنها راه روحیه دادن است به هر صورت سه نفری شروع کردیم به رقصیدن از اول خط تا جایی که به کانالی وصل میشد چند بار با رقصیدن سه نفری گاهی باهم دست میدادیم و میرقصیدیم و گاهی هرسه به صورت انفرادی میرقصیدیم بچه ها که روی سنگر در حال درگیری بودتد وقتی حرکت ما را دیدن چنان به وجد آمدند و روحیه گرفتند که انگار در مجلس بزم و عروسی تشریف دارند البته خدا از درون ما خبر داشت که چه حالی داشتیم ما رقاص نبودیم رقص هم بلد نبودیم فقط بخاطر روحیه دادن به نیروهای درگیر این حرکت را انجام دادیم و باعث چنان روحیه ای در نیروها بوجود آمد که باعث شد از حالت پزمردگی و خستگی درآمدند و دشمن عقب نشینی کرد . در آن عملیات بیشتر دوستان شهید یا مجروح شدند ولی هیچ وقت فراموش شدنی نیست. فردای آن روز که مصادف بود با روز ۱۲ بهمن بنده مجروح شدم و به عقب اعزام شدم که اعزام شدن مجروحین به عقب هم بخاطر آتش بسیار شدید دشمن خود ماجرایی دارد که واقعا هیچ وقت فراموش نمیشود. برداران ما آن روز برای رضای خدا رقصیدیم از روی خوشی و جشن شادمانی نبود فقط تاکتیکی بود که آن روز به ذهنم رسید. عذر میخوام اگر نتوانستم خوب بنویسم و حق مطلب را ادا کنم این هم خاطره ای متفاوت از کربلای پنج بود که با زبان الکن و قلمی ضعیف تقدیم دوستان میکنم. برای شادی روح همه شهدا علی الخصوص شهدای کربلای ۵ صلوات
کریم کروندی
به یاد شهیدان عملیات کربلای ۴و۵
(بسمه تعالی)
به ماه دی شلمچه یاد دارد/ هزاران در گلو فریاد دارد/ شلمچه کربلای چار و پنج است/به هر مترش هزاران درد و رنج است/شلمچه یادگار و یاد یاران/صدای غرش تانک و اسیران/شلمچه قسمتی از خاطرات است/برای دشمنان حِصنِ کلات است/چه گویم از شلمچه ای رفیقان/ به چشم خود همه دیدند شهیدان/شلمچه تا ابد شد یادگاری/شلمچه مرز و عزم استواری/
کریم کروندی
🌹یک رزمنده قدیمی دیروز و پیر خانه نشین امروز که دیگر در این هیاهوی روزگار کسی با او کاری ندارد تشبیه جالبی کرده که قابل تامل است .
چه خوب بود که دوربین بود !
🔷اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد .
خدا رو شکر دوربین بود!
دوربین بود که ثبت کنه این رشادتها رو !
🔷اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال ، مین فسفری رو محکمتر بغل می کردند ، مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب می کرد !
داغ بود ، خیلی داغ ، مین فسفری منفجر می شد ، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب می شود و شعله ور میشه .
🔷ارتشیها و سپاهیها وبچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر می کردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید و با هیچ وسیلهای خاموش نمی شد و آنها می سوختن ... _*
*_میسوختن ... _*
*_میسوختن .... _*
*_و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد ...... _*
*_کی فهمید ؟؟؟؟_*
_* کی دلش سوخت ؟؟؟؟؟ *_
*_کی می دونه که کی سوخت !!!!!_*
*_کی می دونه چرا سوختن وحتی داد نزدن. . . !!،،
🔷سوختن پودر شدن خاکسترشان در هوا پخش شد ، ولی عملیات نباید لو می رفت ،
اما تو اون بیابان و میدون مین ، زیر نور ماه ، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها ، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن !
🔷اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن رو دیدیم !
خدا رو شکر دوربین بود!
یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن ، تیربار و آرپیجی روی دوششون می گذاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا می رفتن ، جوری پائین می آمدن و جوری به قلب دشمن می زدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست !
حیف اونجا دوربین نبود!
🔷اونجایی که بچه های تیم ملی باغیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه !
خدا رو شکر دوربین بود!
🔷یه روزهایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه و آبادان ، همین جوون های بیست 25 ساله ، جلوی موتور جنگی عراق ، جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دشمن دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه !
🔷اونجا راوی تو شلمچه و آبادان می گفت ، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون می رفت و برنمی گشت ، آخه صحبت ناموس و وطن بود !
ای کاش ، ای کاش دوربین بود ما می دیدیم مردامون چجوری جنگیدن !
🔷یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها ، گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود !
یه جاهایی بود سه نفر بودن و دو تا ماسک !
یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط می زدن !
یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین افقی گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو می کنه ، هرچیزی که ارتفاع داشت و از زمین بلند می شد رو درو می کرد !
ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن ، سر و سینه شونو سپر سرب داغ می کردن تا تیربار و از کار بندازن !
قهرمان بود !
ولی دوربین نبود !
🔷خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود .
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی می خوردید؟
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید؟؟ گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
ماجرای چهل و پنج سال درگیری جمهوری اسلامی و انجمن حجتیه.mp3
96.34M
🎙ماجرای چهل و پنج سال درگیری جمهوری اسلامی و انجمن حجتیه
▪️ گفتگو با رضا #اکبری_آهنگر
📆 سوم بهمن ماه ۱۴۰۳
⏱️ مدت زمان: ۲۰۱ دقیقه
🌎🌍دیده بان
پایگاه خبری تحلیلی،اجتمایی،فرهنگی، تبلیغی
https://eitaa.com/dideban1401