🔺از مرز که گذشتیم، تا چشم کار میکرد مردمی بودند که منتظر وسیله بودند، آفتاب زده بود و کمکم داشت گرمتر میشد. گفتم یا امام حسین! خودم مشکلی ندارم، این بچهها اذیت میشوند. چند لحظهای نگذشت مهدی را دیدم؛
- سلام! جا داری؟
-سلام کوکا! برو سوار اتوبوس شو.
🚩 سفر اربعین با کودکان سختیهای خودش را دارد، اما امام حسین به کودک ۳ سالهاش ساده میکند.
⭕️خاطرات خود از اربعین را ارسال کنید تا در کانال قرار دهیم.
#خاطرات_اربعین
#دیدهبان
https://eitaa.com/joinchat/1793065243C74a26d4f62
🚩#خاطرات_اربعین
✍ارسالی مخاطبان
«آخر شب رسیدیم نجف. تو فکر این بودم با زن و بچه تو این شلوغی کجا بریم؟
از اتوبوس که پیاده شدیم، دیدم دقیقا بحر نجفیم، یعنی موکب ستاد عتبات. هم جا داشتند، هم غذای گرم، هم نزدیک حرم بود.
میزبان ما آقایی بود که بدون درخواست، از میهمانانش به بهترین نحو پذیرایی میکند.»
⭕️خاطرات خود از اربعین را برایمان ارسال کنید.
#دیدهبان
https://eitaa.com/joinchat/1793065243C74a26d4f62
🚩#خاطرات_اربعین
✍ارسالی مخاطبان
«نه پول داشتم، نه بلیت. با مترو به سمت فرودگاه امام راه افتادم، در راه همکارم پیام داد؛
_نیومدی سرکار؟
_دارم میرم نجف
_به سلامتی، پس رفتنی شدی
_هنوز نه
_چرا؟
_چون نه بلیت دارم و نه پول
به چند دقیقه نرسید که برام پول واریز کرد و آخرین بلیت پرواز را گرفتم.»
⭕️خاطرات خود از اربعین را برایمان ارسال کنید.
#دیدهبان
https://eitaa.com/joinchat/1793065243C74a26d4f62
🚩#خاطرات_اربعین
📍ارسالی مخاطبان
«کولم رو برداشتم رفتم سر جاده وایسادم. چند دقیقه نشد ی پارس سفید از دور نور بالا زد و کنارم ایستاد.
_کجا میری؟
_شلمچه
_بیا بالا
بچه ماهشهر بود. نذر کرده بود تو راه یکی رو با خودش ببره تا مرز. تو راه شام مفصلی گرفت، شب هم برد منزل برادرش، صبح هم رسوندم تا مرز.
یا حسین»
✍محمدرضا
⭕️خاطرات خود از اربعین را برایمان ارسال کنید.
#اربعین
#دیدهبان
https://eitaa.com/didebanebushehr/557
🚩#خاطرات_اربعین
📍ارسالی از مخاطبان
« به جهت تنوع، تصمیم گرفتیم از مسیر کاظمین و شهر مُصیّب و محمودیه پیاده روی کنیم.
پذیرایی توی مسیر متفاوت بود، مفصل تر و خلوت تر
بنا به گرمای هوا هرچند صدمتر مِش مِش (آب زردآلو میکس شده) میدادن
با اینکه اهل شکم نبودم ولی جذاب و خیلی خاص بود
پذیرایی های مفصل رو میدیدیم و رد میشدیم: انواع ماهی، کباب، کله پاچه
تا اینکه یه موکب داشت پاکت سیگار میداد
ما: 😳😳😱
اونا:😋😘
واقعا Error 404 دادیم
تعجب ما رو که دید با اصرار به من و رفیقم هر کدوم یه پاکت سیگار داد
به رسم ادب تشکر کردیم و گرفتیم
گفتیم: چکارش کنیم آخه؟ محض رضای خدا تا حالا یه پوک هم نزده بودیم، چه برسه به نخ، چه برسه به پاکت!
خلاصه دست نزده آوردیمش تهران
و دادم به راننده شرکت که سیگاری بود
با شوخی گفتم فلانی اینو ارباب برای تو فرستاده، ببین که بهترین جا به یادت بودم.
ولی اون کامل به هم ریخت و اشک تو چشاش حلقه زد.
گفت قربون امامم برم که حواسش به ما جامونده های سیگاری هم هست😭»
✍شهریار
⭕️خاطرات خود از اربعین را برایمان ارسال کنید.
#اربعین
#دیدهبان
https://eitaa.com/didebanebushehr/565