eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
972 دنبال‌کننده
39.4هزار عکس
16.4هزار ویدیو
213 فایل
سلام و عرض ادب متاسفانه این کانال مسدود شد ، در کانال جدید دیده بان هوشیار با لینک زیر در خدمت شما عزیزان هستیم https://eitaa.com/didebaanehoshyar ارتباط با ادمین @sarbaaze0
مشاهده در ایتا
دانلود
مامانم سجده ‌شکر به جا آورد😇و‌ گفت برید من راضیم اما مصطفی تو ‌باید رضایت همسرتم ‌بگیری☺️خلاصه رضایتارو‌ گرفتیم😍 اما دیدیم مارو‌ نمیبرن😔
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کلا یه سال و نیم دوندگیمون طول کشید😢از طرف نیروهای ایرانی مارو نمیبردن😔تصمیم گرفتیم خودمونو وارد تیپ فاطمیون بکنیم😅دوبار خودمونو برادران افغانستانی جا زدیم اما وقتی میومدن تحقیقات لو میرفتیم😔چون ایرانی ها با تیپ فاطمیون نمیتونستن اعزام بشن😢ما هم خستگی نا پذیر😁💪بسیجی که نشد نداره😅به تلاشامون ادامه دادیم☺️ بار سوم تقریبا موفق شده بودیم که فرماندهان فاطمیون شک کردن یکی از فرماندها😎‌گفت اگه راستشو بگید میبریمتون گفتیم واقعا🤔 هیچی دیگه راستشو ‌گفتیم مارو ‌نبردن😁😔 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بار چهارمم نشد😔رفتم و‌خادم حرم شدمو جاروکش حرم آقا امام رضا😍تا ان شاءالله حاجت روا بشیم😊که شدیم خداروشکر😍تا اینکه یه نفر به ما گفت باید از قم اقدام کنید شاید بتونید با فاطمیون برید💪✌️
ایندفعه دیگه باتجربه شده بودیمو‌فکر همه جارو کردیم😄تصمیم گرفتیم هیچ جای شکی باقی نذاریم قدم اول👣رفتیم ازرفقای مهاجرمون پرسیدیم چه اسمایی داشته باشیم بهمون شک نکنن😊وبرناممونوباکمک مادرم اجرایی کردیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به مامانم حرف زدن با لهجه افغانستانی یاد دادیم چون مطمئن بودیم زنگ میزنن و‌تحقیق میکنن☺️منو داداشم خودمونو پسر خاله تصمیم گرفتیم معرفی کنیم😁من اسمم شد(بشیر زمانی) داداش مجتبی(جواد رضایی )مامانمم سکینه نوری☺️بابامونم گذاشتیم جمعه خان 😊😃رفتیم قم 😍چند روز بعد به مامان داداشم زنگ زد☎️و گفت الحمدالله پل صراط اولیه رو گذروندیم😊و بعدشم که به مامانم زنگ زدن واسه تحقیقات😉 مامان عزیزمم نقششو ‌عالی بازی کرد و‌ رفتنمون قطعی شد☺️پدرمان زد زیر گریه چون خیلی به ما وابسته بود. مجتبی گفت: یکی دو شب می­‌آییم مشهد و بعد برمی­‌گردیم🚶وقتی رفتیم، کلا یک روز آنجا بودیم با هم رفتیم چاله­ دره وکیل­ آباد🚶من خیلی حساس بودم، هر جا نمی­‌رفتم و هر چیزی را نمی­‌خوردم☺️ اما آن روز کاملا تسلیم شده بودم، انگار می­‌دانستم این دورهمی آخر است آنجا با لهجه افغانستانی خودمان را معرفی می­‌کردیم و بگو بخند داشتیم😊کلی فیلم گرفتیم🎥مادرم می­‌دانست که برویم دیگر برنمی­‌گردیم✌️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چهرمونم‌تغییر دادیم☺️و راهی قم شدیم به مامانمون گفتیم آب نریزیا😁تا ما بتونیم بریم ثبت نام کنیم📝مادرمم آب نریخت😊و گفت راضیم به رضای خدا😍
خلاصه راهی سوریه شدیم🏃🏃 هر دو ‌به عنوان تک تیرانداز بودیم و ‌تو‌ عملیاتها شرکت میکردیم☺️✌️
عملیات آخر ‌تدمر سوریه ۹۴/۴/۲۴ هر دو ‌داداش آسمونی شدیم😍‌شربت شیرین شهادت را نوشیدیم😍🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ ‌‌⇦فاصله شان یڪ وجب است... ولادت تا شهادت را مے‌گویم... اگر این یڪ وجب را با ولایت پر ڪنی قطعا شهید خواهے شد...🍃
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹شهید مرتضی عطایی بالای پیکر شهید مجتبی بختی😔   شهيد ابوعلی وقتی کنار پيکر مجتبی بختی بود انگشت مجتبی رو می گیره و میگه دست ما رو هم بگیر...😔😭کمی از خون مجتبی رو دستش میریزه.... بعد دیدم که انگشتش مجروح شده و می گفت این به خاطر همون خونه.گفت: مصطفی جان مجتبی جان دست من رو سیاه رو بگیرید😭محمد اسدی هنوز شبی که با هم در حسرت شهادت گریه کردیم یادمه😭😭😭دست من رو هم بگیر... مرتضی جان به حق نون و نمکی که با هم خوردیم یه نگاه...😭😭😭 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وقتی پیکرای مارو‌ آوردن برای تشیع☺️ دوستان برای وداع با مایه مقدار پیکرارو نگه داشتن و طول دادن که مادر بزرگوارم با صدای رسا گفت🤔
انقدر معطل نکنید زود بچهامو‌ به خاک بسپرید 😳زود باشید آخه مولاشون آقا امام حسین (ع) منتظرشونه☺️ آقاشونو معطل نکنید😍
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹خاطرات مادر شهیدان شباهت و وابستگی این دو برادر ما را متعجب کرده بود😳 اختلاف سنی بچه‌ها با هم کم بود👶👦 مصطفی شیطنت بیشتری می­‌کرد ولی در کنارش فعالیت مذهبی را هم خیلی قوی پیگیری می‌کرد😊مثلا بچه‌­ها از او بسیار الگو می­‌گرفتند👌مجتبی وابستگی شدیدی به برادر بزرگتر خود داشت😍 و چون من هم فاصله سنی‌ام با بچه‌ها کم بود واقعا دوستشان بودم☺️به همین دلایل کمتر با بچه‌های بیرون ارتباط داشتند. کارهایی که مصطفی انجام می­‌داد مثلا نماز📿 می­‌خواند مجتبی هم فورا کنارش می‌ایستاد. آنقدر این دو برادر کارهایشان مثل هم بود و وابسته بودند که برای خودمان هم تعجب داشت😳یک روز مجتبی آمد دستش را گذاشت بین چارچوب در و می­­‌خندید😊پرسیدم: مادر چه شده؟🤔 موفق شدید؟🤔 گفت: می­‌دونی مامان به پسرهایت چه می­‌گویند؟😊 گفتم: چه می­‌گویند؟🤔 گفت: به من و مصطفی می­‌گویند شهدای زنده، ما الان شهید هستیم😍 من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می­‌دانستم ممکن است شهید شوند سرشان را ببرند و بدنشان را تکه­ تکه کنند😔 اینها همه را می­‌دانستم بعد گفتم: راضی به رضای خدا هستم و قربون بی­‌بی­‌ زینب(س) هم می­‌روم که خاک پایش هم نمی­‌شوم😔 با خودم می‌گفتم: بی­‌بی­ زینب(س) چه کشید؟😔😭 مگر حسن و حسینش را فدا نکرد؟ در صحرای کربلا به او چه گذشت؟ من هنوز گوشه­‌ای از سختی­‌های او را هم نکشیده­‌ام😭😭😭 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رفاقت با شهدا " دوطرفه" هستش چه رفاقتی بـهتر از این؟؟ از بین شهدا رفيق پيدا کنيد🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹با عمل تربیت‌شان می‌کردم نه حرف👌 من فکر می‌کنم در تربیت بچه‌ها آن کسی که نقش بیشتری دارد مادر است😊من خودم همیشه سعی می­‌کردم در عمل به بچه­‌هایم نشان دهم چه کاری درست و چه کاری غلط است👌 یادم نمی‌آید یکبار به آنها گفته باشم نماز📿 بخوانید، درحالی که مصطفی خودش از کلاس چهارم ابتدایی نماز📿 را شروع کرد😊یا تأکید نمی‌کردم روابط محرم و نامحرم را رعایت کنید، فقط برایشان توضیح دادم مفهوم محرم و نامحرم چیست و باید چگونه رفتار کنیم مصطفی در همان دوران ابتدایی با ناراحتی آمد🚶 گفت: مامان نمازم📿 قضا شده😔با حالت تشویق که آفرین برایت اهمیت دارد، گفتم: پسرم اشکال ندارد قضایش را بخوان😊 خودم هم وضو گرفتم و با او نماز خواندم📿یا مثلا وقتی سوار اتوبوس🚌 می­‌شدم یک خانم پیر یا بچه­‌دار می­‌آمد بلند می­‌شدم تا او بنشیند و بچه­‌ها با دقت رفتار مرا می‌دیدند👀 و این کار را یاد گرفتند. اتفاقا یک بار مصطفی روی صندلی اتوبوس🚌 نشسته بود، خانمی آمد کنارش نشست اما او بلند شد، خانم به او گفت: جا که هست تو هم بنشین😒 مصطفی نُچ کرد و بعد آن خانم از من پرسید چرا نمی­‌نشیند؟🤔 گفتم: خب شما نامحرم هستید، گفت: یعنی چه؟😳🤔 تعجب کرده بود که این بچه با سن کم از کجا این موضوعات را می­‌داند😊✌️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹با عمل تربیت‌شان می‌کردم نه حرف👌 من فکر می‌کنم در تربیت بچه‌ها آن کسی که نقش بیشتری دارد مادر است😊من خودم همیشه سعی می­‌کردم در عمل به بچه­‌هایم نشان دهم چه کاری درست و چه کاری غلط است👌 یادم نمی‌آید یکبار به آنها گفته باشم نماز📿 بخوانید، درحالی که مصطفی خودش از کلاس چهارم ابتدایی نماز📿 را شروع کرد😊یا تأکید نمی‌کردم روابط محرم و نامحرم را رعایت کنید، فقط برایشان توضیح دادم مفهوم محرم و نامحرم چیست و باید چگونه رفتار کنیم مصطفی در همان دوران ابتدایی با ناراحتی آمد🚶 گفت: مامان نمازم📿 قضا شده😔با حالت تشویق که آفرین برایت اهمیت دارد، گفتم: پسرم اشکال ندارد قضایش را بخوان😊 خودم هم وضو گرفتم و با او نماز خواندم📿یا مثلا وقتی سوار اتوبوس🚌 می­‌شدم یک خانم پیر یا بچه­‌دار می­‌آمد بلند می­‌شدم تا او بنشیند و بچه­‌ها با دقت رفتار مرا می‌دیدند👀 و این کار را یاد گرفتند. اتفاقا یک بار مصطفی روی صندلی اتوبوس🚌 نشسته بود، خانمی آمد کنارش نشست اما او بلند شد، خانم به او گفت: جا که هست تو هم بنشین😒 مصطفی نُچ کرد و بعد آن خانم از من پرسید چرا نمی­‌نشیند؟🤔 گفتم: خب شما نامحرم هستید، گفت: یعنی چه؟😳🤔 تعجب کرده بود که این بچه با سن کم از کجا این موضوعات را می­‌داند😊✌️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹شهادت یک لباس تک سایز است. هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی👌 هر جا که باشی با شهادت از دنیا میروی😍
بابام ‌وقتی داشت میرفت🚶 گفت حضرت زینب در کربلا تنها بوده اما الان که دیگه نباید تنها باشه ما هستیم☺️پیکر بابا رو‌که آوردن نمیدونستم باید به بابا سلام بدم یا ازش خداحافظی کنم😔😭
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹دل نوشته دختر عزیزم😍👇👇👇 نگاه به تصویرشان که می‌اندازی انگار امید و خوش‌بختی سرازیر می‌شود😍 جوان که باشی، زیبا و رشید هم باشی، لباس نظامی مینیاتوری هم در تنت شق و رق بایستد، مشهدی و همسایه دیوار به دیوار امام رئوف هم که باشی، دیگر چه خواهد شد!👌اما، بابا مصطفی! با خودت نگفتی وقتی داری می‌روی، قلب‌های دخترکانت را هم با خود به همراه می‌بری؟😭 نگفتی دل‌ دخترکانت برای بابای‌ قشنگ‌شان تنگ می‌شود؟😭 اصلاً نگفتی دختر داری و بمانی کنارشان تا در امنیت کامل مشغول بزرگ کردن‌‌شان شوی و شب جمعه‌ای دست‌های کوچک‌شان را بگیری و آنها را برای تفریح به «کوه‌سنگی» ببری؟😔 نگفتی همسرت برای آمدنت لحظه‌شماری می‌کند و بغض نیامدنت😔 را با شبنم اشک سر سجاده‌اش می‌شکند؟😭 حتماً به آنها گفتی می‌روم زیارت و زود برمی‌گردم! لابد قول سوغاتی هم داده بودی! آه! که چه سوغاتی‌ آوردی…😭آقا مجتبی! شما چطور؟ نگفتی پدر و مادر پیری دارم که حالا باید عصای دست‌شان شوم؟🤔 نگفتی هر وقت از در خانه می‌آیی تو، قند در دل مادر پیرت آب می‌شود و دلش آرام می‌گیرد؟😔 نگفتی وقتی جلوی پدرت راه می‌روی و او قد رعنا و چهره زیبایت را می‌بیند، زیر لب بدون آنکه تو بفهمی الحمدللهی می‌گوید و دوست دارد در آغوشت بگیرد و صورتت را ببوسد😘 اما حجابی وجود دارد که این اجازه را نمی‌دهد همان‌طور که تو دوست داشتی خم شوی و پایش را ببوسی؟😘 حتماً تو هم گفتی من با مصطفی می‌روم که تنها نباشد…😔آری، قطعاً اینها را با خودتان مرور کرده بودید. خیلی هم مفصل‌تر از اینها. هم تو، بابا مصطفی، دلت برای مزه‌پرانی‌های دخترکانت غنج می‌زد😍 هم آقا مجتبی، تو خوب می‌دانستی حالا دیگر باید پشت و پناه پدر و مادرت باشی. اما انگار از قبل‌ترها نقشه‌ای کشیده و درد دل‌ها با هم کرده بودید😔 ادامه 👇👇👇 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شاید این وسط، تاریخ بغض ۱۴۰۰ ساله شیعه را هم مرور کرده بودید و به هم می‌گفتید دیگر نخواهیم گذاشت، دربی آتش گیرد🔥 و پهلوی مادری بشکند و فرق پدری بشکافد و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگری روی نیزه رود و خواهری به اسارت دربیاید😭بابا مصطفی! می‌دانیم که دخترانت را چقدر دوست داشتی😍 و حتماً هم نگذاشتی تا قبل از عروجت، آبی در دل‌شان تکان بخورد، اما این را هم می‌دانیم که با خود «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» را بارها زمزمه کردی و گفتی مگر دختران من از دختران دردانه سرورم حسین علیه‌السلام عزیزترند؟😭 مگر خون همسر من از خون ربابه خاتون سلام‌الله‌علیها رنگین‌تر است؟😭آقا مجتبی! می‌دانیم که پدر و مادرت چقدر برایت عزیز بودند😍 می‌دانیم که «بالوالدین احسانا» را عملاً معنا کرده بودی👌اما این را هم می‌دانیم که وقتی به عبارت «بابی انت و امی» عاشورای حسین که می‌رسیدی دلت می‌لرزید و چشمانت پر اشک می‌شد😭 که چه خوب «پدر و مادرم به فدای حسین» را معنا کردی!😔مصطفی و مجتبی! خوش به سعادت‌تان، چه خوب فرصت را غنیمت شمردید👌 و بر دل دشمن دون هجوم بردید و در دفاع از حرم ناموس خدا «زینب کبری سلام‌الله علیها» از هم سبقت گرفتید!👌 آن هم چه سبقتی! مثل سبقت قاسم از عبدالله فرزندان سبط اکبر نبی علیهم‌السلام در ظهر عاشورا! و چه شباهتی! مثل آن دو نوگل حسنی در یک روز پرپر شدید😭حالا دیگر «بخت» یارتان شد و «عند ربهم یرزقون» از نعمت‌های الهی متنعم شدید🌹 فقط این میان دخترکانی در صغر سن یتیم شدند و موهای همسری سفید شد و کمر پدر و مادری خم‌تر از گذشته😭راستی مصطفی جان! خبر رجزخوانی دختر کوچکت نه آن‌طور که رسانه‌ها با هیجان از متن📃 بررسی نشده برجام و ارزان شدن سیب‌زمینی🥔 می‌گویند را در گوشه و کنار شنیدیم که چگونه سکینه‌وار فریاد می‌زد که «چشم‌تان کور! خون بابای‌مان ما را زنده کرده است»😍🌹 🌹 فتبارک‌الله احسن الخالقین 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دلم گرفته پدر برایم بهاربفرستید زشهرکودکیم یادگاربفرستید دلم گرفته پدر روزگاربامن نیست دعای خیروصدای دوتاربفرستید اگرچه زحمتتان میشود ولی اینبار برای فرزندتان قراربفرستید😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام فدایی حسين سلام مدافع حرم 🎥نسخه کامل مداحی حاج محمود کریمی برای شهدای مدافع حرم😭😭😭
مزارمون 🌹گلزار شهدای بهشت رضا مشهد😍 اومدید پابوس آقا به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم☺️
رفقا خوشحالیم مارو به قرارعاشقی دعوت کردید😊 نماز اول وقت یادتون نره😊 تا میتونین راه شهدارو🌹 ادامه بدین و تا آخرین قطره خونتون پشتیبان ولایت فقیه باشین😍 یاعلی