ماندن
اشتباهِ من بود.
باید وقتِ آخرین خداحافظی
من اول
شلیک میکردم!
آدم های کمی هستند که می دانند،
تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد .
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد..!
چون خوب می دانند که اگر آمدند،
باید بمانند؛
تا آخرش باید بمانند؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .
وگرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی،
تنهایی را هزار برابر می کنند
چه جشنِ باشکوهیست میانِ ستارهها
انگار به نا شُکریِ زمین
تو را به آسمانْ بُرده است خدا
مرگ انسان زمـانیست
که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن
شب شده است و دونه دونه
چراغ های شهر
خاموش میشوند
من میمانم و
یک مشت تاریکی
یک مشت تنهایی
یک مشت دلتنگی
یک مشت نبودنت
من همونم که همیشه
غم و غصه ام بیشماره
اونیکه تنها ترینه
حتی سایه ام نداره
این منم که خوبیامو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه ی هستیشو باخته
بعضی حرف ها را نباید زد
بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد