eitaa logo
دیمزن
2.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
650 ویدیو
19 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا نحوه استجابت خدا رو ببینید!🤩😍 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از نوشکا
🌸 عید قربان آمده بودند از بابا عیدی بگیرند. گفته بود: «امسال عید غدیر عیدی‌تونو می‌دم.» عادتشان بود. بابا توی بیشتر عیدهای مذهبی بهشان عیدی می‌داد. همیشه چیزی بیشتر از عیدی قبلی! ولی این‌بار حواله‌شان کرده بود به غدیر. شاید به خاطر علاقه خاصش به غدیر بود که خواسته بود عیدی قربان را هم بگذارد روی عیدی غدیر و خوشحالشان کند. شاید هم چیز دیگر. 🚀 انگار با شنیدن اسم غدیر روحیه می‌گرفت. خودش باب کرده بود که همه به فرماندهی موشکی می‌گفتند: «فرماندهی الغدیر». هرجا هم توی هر شهری می‌خواستند ساختمانی چیزی برای موشکی بسازند، می‌گفت: «اسمش رو بذارید الغدیر.» توی افتتاحشان می‌رفت و با دیدن اسم ساختمان ذوق می‌کرد. مردی با آرزوهای دوربرد| صفحه ۹|فائضه غفارحدادی 📚 نوشکا؛ نوشیدنی‌های کاغذی 🆔https://eitaa.com/nooshkaa
البته اشکالی ندارد مثل زکریا خواسته مان را شفاف و مشخص از خدا بخواهیم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
ولی لحن و تواضع و نحوه ی بیان و سابقه ی رفتار ما در اجابت دعا موثر است. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
فقط ۵ روز تا پایان جشنواره عید تا عید❌ 🎉 ویژه عید قربان تا فروش ویژه کلیه کتاب‌های منتخب به‌همراه: ✅ تخفيف ویژه ✅ عکس کارتی شهدا ✅ نشانک‌های عطری زیبا ✅ ۵ انگشتر متبرک "دُرّ نجف" و ۵ تسبیح سُبحه به قید قرعه ✅ ۱۱۰ کتیبه مزین به نام امام علی(ع) برای سفارش‌های بالای ۵۰۰ هزار تومان ✅ ارسال رایگان برای سفارش‌های بالای ۶۵۰ هزار تومان 👈فقط تا ۲۶ خرداد مشاهده و ثبت سفارش: manvaketab.com 🌐 کد تخفیف: ۳۱۳ 🛒 حضوری: قم خیابان معلم مجتمع ناشران طبقه‌ی هم‌کف فروشگاه نشر شهید کاظمی ۹ صبح الی ۸ شب ☎️ شماره تماس: 02533551818 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
قبیله ای وحشی هر روز عده ای بی گناه را می دریدند و این کار تا ششصد و هجده روز همچنان ادامه داشت. تصاویرش هر روز برای همه دنیا پخش می شد. مردم دنیا از قبیله وحشی می ترسیدند و خفه خون گرفته بودند. عده ی کمی فقط از دور لب می گزیدند و می گفتند: "نکن! کار بدیه!" دسته ی دیگری وجود نداشت. تا اینکه سیزده نفر از سراسر دنیا بلند شدند. کمی دارو و آذوقه ریختند توی یک قایق نسبتا کوچک و گفتند ما می رویم محاصره آدمهای بی گناه را می شکنیم! کمکشان می کنیم. می دانستند که ممکن است هر بلایی سرشان بیاید. آن قوم وحشی چند سال پیش هم سرنشینان قایقی مشابه را کشته بود. حالا هم می توانست بکشد. کاری که هرروز و بدون عذاب وجدان انجام می داد. ولی برای آنها مردن بهتر از تماشا کردن و کاری نکردن بود. چند روزی توی راه بودند. مدام از خودشان عکس و فیلم می فرستادند. می گفتند ما اگر مردیم شما راهمان را ادامه دهید. تا اینکه رسیدند و توسط قبیله ی وحشی ربوده شدند. چندتایشان فرم دیپورت را امضا کردند و برگردانده شدند به کشورشان. و بقیه هم منتقل شدند به زندان. حالا دوتایشان از بدو ورود به زندان اعتصاب غذا کرده اند. حاضرند بمیرند ولی نان و نمک وحشی ها را نخورند. سرنوشت شان چه می شود؟ هرچه باشد خیلی هم فرقی نمی کند. وقتی که اسم شان جزو روسفیدهای تاریخ نوشته شده. ! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
رفتم مجلس ترحیم یکی که نه فامیلمون بود نه دوستمون و نه تا حالا دیده بودمش. مادر شهیدی بود که اسم خیابونمونه. گفتم هر روز سر خیابون با شهید چشم تو چشم می شیم یه وقت شکایت نکنه ازمون.😉😬 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan