هدایت شده از رستا، رسانه تعلیموتربیت ایران
✍ #معلم_نگاشت
«آخجون خانم، اسم من هم امیرعلیه!»
حدود ساعت ۱۴ بود که گوشی را چک کردم.
هنوز وارد پیامرسان نشده بودم که اعلان پیامی را دیدم:
سردار حاجیزاده هم...
چشمهایم خشک شد، انگشتانم ایستادند.
برای چند ثانیه به صفحه خیره ماندم. پذیرفتن این یکی سخت بود!
در سکوت، گوشی را بستم و ذهنم به عقب برگشت...
به شش ماه پیش...
همان روزی که قرار بود نشانهی «ک» را در کلاس آموزش دهم.
بچهها با چشمهای کنجکاو و هیجانزده منتظر بودند.
قرار نبود از روی کتاب بهشان درس یاد بدهم:
ک مثل کیف
یا ک مثل کفش!
قرار بود یاد بگیرند: ک مثل موشک.
گفته بودم مقوا بیاورند.
قرار بود موشک درست کنند. از این موشکهای ساده هم نه...
از این موشکهای اوریگامی که به قول خودشان «یک عالمه تا آسمان بالا میرود».
مشغول تا زدن مقواها شدیم و گفتم؛ از چطور نوشتن موشک و از معنی موشک.
با زبان کودکانهشان گفتم و گفتم تا رسیدم به این که موشک یعنی امنیت.
من کودکانه گفتم، اما پسرانم اتفاقاً بزرگانه فکر میکردند!
مثل پسرک باهوش میز دوم که بلند شد و گفت:
خانم، ک مثل کسی. میشه دیگه، نه؟
پاسخ دادم: بله، ولی این کلمه به تنهایی ناقصه!
پسرک ادامه داد:
خب خانم، بگیم ک مثل کسی که موشک ساخت. حالا چی؟
با خنده و تعجب تأییدش کردم و آفرین گفتم.
نقطهی عطف مقوابازیها و هدف من از این کار هم همین بود.
«کسی که موشک ساخت» را که گفت، سریعاً بابای موشکها را معرفی کردم.
تصویرش را روی تخته نصب کرده بودم، اما تا آن لحظه بچهها نمیشناختندش.
اسمش را با احترام گفتم:
شهید حسن طهرانی مقدم.
اینطور مواقع که قهرمانی در کلاس معرفی میکردم، همه سکوت میکردند.
نمیدانم در ذهن این پسربچهها چه میگذشت، اما وقتی که کتاب بابای موشکها را دست گرفتم و از کودکی به نام حسن داستان خواندم، حدس میزدم همذاتپنداری کنند، اما اینجا مطمئن شدم؛
اینجا که هادی از انتهای کلاس بلند شد و گفت:
خانم، میشه اسم ما هم حسن باشه؟
مامانای ماها چرا اسممون رو حسن نذاشتن؟
بغض کردم، اما لبخند زدم و گفتم:
مهم نیست اسمت حسن باشه پسرم. باید راهت شبیه راهشون باشه.
داستان بابای موشکها که تمام شد، کلاس در سکوت بود، ولی از آن سکوتهایی که بیشتر از هیاهو حرف دارند.
گاهی به تخته نگاه میکردند و تصویر شهید،
گاهی به کتاب داستان در دست من،
و گاهی به موشکهایشان.
طوری نگاه میکردند که انگار باارزشترین چیزی است که دارند!
پسران هفتساله زیادی فهمیده بودند؛
آنقدر حس گرفته بودند که انگار حسنِ قصه از دل کتاب بیرون آمده بود و جلوی تخته ایستاده بود...
و حالا، امروز، بعد از دیدن این اعلان...
دانستم از این به بعد قرار نیست برای دانش آموزان آینده ام تا همینجای قصه را بگویم.
سال بعد، وقتی که باز به نشانهی «ک» برسم،
وقتی که چشمهای بچهها دنبال واژهی تازهای بگردد،
اینبار کنار عکس بابای موشکها،
عکسی دیگر میگذارم.
لبخند گرم سرداری که چند ماه پیش افتخار دیدارش را داشتم،
همان لحظهای که قصهی موشکهای کلاسم را برایش گفتم،
و او با لبخندی آرام، ساکت و پرمعنا نگاهم کرد؛
نگاهی که حالا بیشتر از همیشه در خاطرم مانده.
کاش همهی دانشآموزان میدانستند،
قهرمان فقط داخل کتابها نیست.
قهرمان، گاهی لبخند میزند،
گاهی با شنیدن حرفهای سادهی دل یک معلم،
سر تکان میدهد،
و گاهی هم...
بیصدا میرود.
اما راه قهرمانها، هیچوقت تمام نمیشود.
سال بعد، در کلاس اول،
وقتی دوباره موشک بسازیم،
وقتی «ک» را بنویسیم،
میگویم:
ک مثل کسی
که آسمان را امن نگه داشت.
ک مثل کسی
که پیشمرگ مردم شد.
ک مثل کسی
که گفت برای مردم گردنش از مو باریکتر است.
و شاید سال بعد، یکی از پسرهایم بگوید:
«آخجون خانم، اسم من هم امیرعلیه!»
✍نسترن حسنی، آموزگار پایه اول از استان البرز
✔ رستا، رسانهٔ تعلیم و تربیت ایران
@rastakhabar_ir
🟢 این روزهای مقاومت
راهنمای عملی نترسیدن از جنگ!
✍فائضه غفارحدادی
🔻تا حالا تونل وحشت رفته اید؟
جایی که در آن چند نفر وظیفه دارند زهره تان را بترکانند! که اگر کارشان درست باشد، در آخر مسیر کاملا زهره ترک می شوید و با لب هایی سفید و دست و پایی شل تونل را ترک می کنید.
اما معمولا کسی بر اثر جیغ هایی که در تونل وحشت شهربازی کشیده دچار تروما و ضربه روحی برگشت ناپذیر نمی شود.
در واقع هر گردی، گردو نیست! ترس هم با ترس فرق می کند.
کسی هست که از جنگ نترسد؟
این طبیعت انسان است که از صدای بلند و لرزش شیشه های نزدیک و احتمال خطر می ترسد. واکنشی است که خدا در طبیعت انسان گذاشته که خودش را نجات بدهد.
وقتی به کسی که از مار می ترسد می گوییم: «چرا می ترسی؟» انگار به کسی که از سرما می لرزد می گوییم: «چرا سردته؟» همان قدر که احساس سرما و گرما اختیاری نیست، ترس هم دست خودمان نیست. اما همان طور که می توانیم با کولر و بخاری احساس گرما و سرمایمان را کنترل کنیم، می توانیم ترس هایمان را هم بی اثر کنیم. طوری که روی روح و روان مان خط و خش نیندازد.
میلیاردها نفر از مردم کره زمین هستند که در برابر ترس بی دفاعند. راهکارهایی که تراپیست ها بهشان می دهند فوقش می تواند یکی دو درجه از شدت ترس را کم کند. اما بی اثر؟ بعید می دانم.
ترس وقتی بی اثر می شود که تو برایش آماده باشی و بتوانی تحلیلش کنی. یعنی ترسی که با آمادگی روحی و مثل تونل وحشت بر آدم عارض شود آسیب چندانی نمی تواند وارد کند. فوقش کمی ترشح آدرنالین بالا می رود که آن هم خود به خود به حالت عادی برمی گردد.
همه این ها را نوشتم که به شما تبریک بگویم. چرا که جزو اندک مردم کره زمین هستید که این شانس را دارید از پشت پرده ماجرای جنگ باخبر باشید و ترس تان را بی اثر کنید. برای این کار از الگوی زیر پیروی کنید.
🔹️۱. ابتدا سیستم جنگ خود را به جهاد ارتقا دهید. چگونه؟ با قرار گرفتن در سمت درست میدان جنگ و درست کردن نیت.
مثلا در مورد این جنگ: طرفدار ظالمم یا مظلوم؟ چه کسی اول حمله کرد و مردم بی گناه را بدون اطلاع از بین برد؟ چه کسی دارد از خودش دفاع می کند؟ آزادگان و مظلومان عالم طرف چه کسی هستند؟
حالا به خاطر خدا طرف مظلوم باشید.
🔸️۲. سعی کنید به یک آیه از قرآن ایمان بیاورید! یعنی رویش فکر کنید و برای خودتان درونی اش کنید. قول می دهم به جز جنگ در موارد بیماری و امور روزمره هم کمک تان می کند. آیه خطاب به کسانی است که از ترس کشته شدن می ترسند در جهاد شرکت کنند.
أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ
می گوید چه فرقی می کند؟ اگر قرار باشد بمیرید احتمال مردن تان در میدان جنگ و بالای برج های مستحکم یکی است! توجه داشته باشید این را کسی می گوید که دکمه مرگ افراد زیر انگشت اوست و هروقت بخواهد می تواند فشارش بدهد. وقتی می گوید احتمالش یکی است یعنی یکی است.
پس این نقطه تهران و آن نقطه شهرستان ندارد. طبقه یازدهم و زیرزمین هم طبعا همین طور. (البته همیشه احتیاط شرط عقل است. ولی بدون ترس و آشفتگی. موارد ایمنی را رعایت کنید. منتها با آرامش قلبی و ایمان به اینکه بدون اذن او برگی هم از درخت نمی افتد چه برسد خراشی روی پوست بچه شما.)
🔹️۳. هر روز صدقه بدهید و آیت الکرسی و چهارقل را بخوانید و خودتان و خانواده تان را به خدا بسپارید.
اینها اجل های معلق و قضا و قدرهای قابل دفع شدن را از شما دور می کنند.
🔸️۴. و در نهایت خودتان را فرزند امیرالمومنین بدانید.
وقتی که پرچم جهاد را به دست شما می سپارد و این جمله ها را زیر گوشتان می خواند:
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار. قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.
و آگاه باش كه پيروزى از جانب خداى سبحان است.
(از سخنان آن حضرت وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد)
بعد از همه این مراحل اگر از صدای انفجاری یا احتمال خطری، ترسیدید و آشفته شدید هیچ اشکالی ندارد.
چهار قلپ آدرنالین است.
خیلی زود به حالت قبلش برمی گردد.
#ما_پیروزیم🇮🇷
#ایستادهایم✌
#نویسندگان_مقاومت
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می دونین راز برکت پیدا کردن زحمات شهید طهرانی مقدم چیه که سرنوشت یه جنگ تمدنی رو رقم می زنه؟
همین حرفها...
همین حرفها...
که از عمق قلبش زده می شد.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و این هم ترفندها و ریزه کاری هاش که به دوستان نزدیکش یاد می داد.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
خودمان را شایسته حکومت بر زمین بکنیم.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد
تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
*تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی*
*کنون دریای طوفانیست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن*
#حمیدرضا_برقعی
#موسی_بنجعفر
#یا_باب_الحوائج
#مرگ_بر_اسرائیل
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فقط ۳۰ دقیقه در روز
امروز در میان دعاها کدام دعا بهتر از آنهایی که امام حکیم و عارف انقلاب فرمودهاند؟! بیایید بهصورت فردی و خانوادگی و گروهی این گلواژههای حضرتآقا را برای پیروزی نهایی جبههی حق بر باطل، اولاً عمل کنیم و بعد ترویج:
۱) هرروز بعد از نماز صبح، قرائت یک صفحه قرآن و دعای ۱۴ صحيفهی سجادیه؛(زمان تقریبی: ۱۰ دقیقه)
۲) بعد از نماز ظهر و عصر، قرائت سورهی فتح؛(زمان تقریبی: ۱۰ دقیقه)
۳) بعد از نماز مغرب و عشاء، قرائت دعای توسل؛(زمان تقریبی: ۱۰ دقیقه)
این ۳۰ دقیقهی طلایی میتواند سرنوشت جهان را تغییر بدهد؛ اگر باور کنیم و بخواهیم.
🖋 @jostarestan
هدایت شده از آنِسه
بسم الله
° وجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚهُوَ اجْتَبَاكُمْ...
در راه خدا چنانکه حق جهاد در راه اوست جهاد کنید، او شما را برای خود برگزیده است..°
همیشه از نزدیک و با جزئیات با من حرف زدی و من را در جریان همهچیز گذاشتی. اگر زیر گوشم از جهاد در راه خودت گفتی، حواست بوده جواب سوالها و چون و چراهایم را هم بدهی.جواب اینکه چرا باید اینطور خودم را به زحمت و خطر بیندازم؟
"هو اجتابکم؟" بله! تو من را برای خودت میخواهی؛ تو که استاد جوابهای روشن دلگرمکنندهای.
من که بدون تو پرکاه بی اسم و رسمی بودم و با هر نسیم جابهجا میشدم را برای خودت برداشتی.
اسم مسلمان روی من گذاشتی و بهم اعتبار و هویت دادی.تو که در همهچیز بهترینی و هیچوقت بد من را نخواستی دست بردی سمت من و عهدهدار زندگی من شدی.
با این حساب معلوم است وقتی دم گوشم میگویی:
و جاهدوا فیالله حق جهاده.. سرم را بالا میآورم و بدون لکنت میگویم:
چشم عزیزم، تو لب تر کن فقط.
◇
🪴#آیه_نوشِ امروز را این سلسله عکس روایت می کنند.
حتما ببینید!
تلفیق
#آیه_نوش
و
#یک_تصمیم_یک_سرنوشت 😉😊👇👇