eitaa logo
دیمزن
2.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
650 ویدیو
19 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آنِسه
بسم الله به پشت سرم نگاه می‌کنم؛ به تمام روزهای خوشی و ناخوشی، به مسیری که ازش عبور کردیم. چطور دوام آوردیم؟ حقیقت این است که تنها پناهگاه ما تویی. تنها رد به جا مانده روی شانه‌های ما، اثر دست‌های توست. لب هر پرتگاهی که رسیدیم، صدای تو بود که هوشیارمان کرد. ما فقط تو را به خاطر می‌آوریم. باقی تصویرهای شناور در ذهن‌مان تار و تاریک‌اند.تنها نقطه‌ی روشن، یاد توست. • ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ.. (۲۶ توبه) خدا آرامش و آن حال طمأنینه قلبی را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد، و لشکریانی که آنان را نمی دیدید، برای یاری مؤمنان فرود آورد، و کسانی را که کفر می ورزیدند، به عذاب سختی مجازات کرد؛ و این است کیفر کفرپیشگان..• خبر خوب این که آن سهم آرامشی که برای ما کنار گذاشته‌ای، هنوز و همچنان نجات‌مان می‌دهد.
خیلی ها این روزها شروع کرده اند به نوشتن روزنوشت شخصی. به نظرم کار مفیدی است. هم برای تاریخ و ثبت شدن این لحظات برای آینده و هم برای خودمون. با نوشتن، احساسات اضافی تخلیه می شوند روی کاغذ و فرصت فکر کردن به حوادث و عمیق تر شدن برای آدم به وجود می آید. چند نمونه اش را این طرف و آن طرف دیده ام. می ذارم ایده بگیرید و شما هم شروع کنید. پ.ن.: شهید حسن باقری و شهید طهرانی مقدم و خیلی های دیگه هم در زمان جنگ روزنوشت می نوشتند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
✅صبح دوشنبه ۲۶ خرداد 👩برادرزاده هایم یکی یکی بیدار شدند. داشتند می‌خندیدند. مادرشان گفت زهرا تا صبح از تب و حرارت هزیان گفته و خنده برای همین است. زهرا دختر وسطیِ احساساتی و نازک دل خانواده است که از همان روز اول بیشتر از بقیه بچه ها نگران و ناراحت بود. بچه ها به روی خودشان نمی آورند اما ترس و نگرانی ته چهره شان جا خوش کرده.‌ با خنده و شوخی و بازی حواس خودشان را پرت میکنند و هنوز در حال و هوای مراسم نامزدی هستند ، امروز با هم نقشه می ریختند که چطور آقا داماد را با تفنگ آبی خیس کنند و می گفتند بگو لباس اضافی با خودش بیاورد. 😅وسط بازی ها نازنین گفت: مامانبزرگ ما از پایگاه نظامی آمدیم خانه شما، نتانیاهو کجا پناه می گیره؟ مادر گفت : زیرررررر گِللللل ایشااالوووو صدای خنده همه بلند شد. زینب گفت: حرف جنگ را تمام کنید، عمه بگو چکار کردی آقای داماد تو را پسندید؟ از فوت و فن های پسندیده شدن برایمان بگووو... صدای خنده ها بالاتر رفت و کلاس آموزش جذب خواستگار شروع شد. اما من باید زود می رفتم و کلاس نیمه کاره ماند. کاغذ و خودکار بهشان دادم گفتم: اسم و فامیل بازی کنید تا عروس شدن راه زیادی دارید. ♻️چندین سال است که با دوستانمان دوشنبه آخر هر ماه دورهمی برگزار می‌کنیم، امروز برگزاری مراسم با سیما بود که از قضا منزلشان نزدیک میدان صنایع دفاع است که در چند روز گذشته مورد اصابت قرار گرفته. در گروه بحث بود که دورهمی کجا برگزار شود؟ سیما گفت خودمان میخواهیم در خانه بمانیم اما اطرافیان گفتند امن نیست. دورهمی در مکان دیگری برگزار می شود. روز به روز که از شروع جنگ می گذرد بیشتر احساس میکنیم که جنگ چقدر همه چیز را تحت تاثیر خودش قرار می دهد. اما زندگی جریان دارند و همه کارها باید سر جای خودش انجام شود. 🥳رضوان در گروه گفت برای دورهمی می آییم دنبال عروس خانم و در ماشین موسیقی حماسی گذاشتند و با دست و کِل به دورهمی رسیدیم. الهی شکر دوستان با دیدن یکدیگر روحیه گرفتند و شادی با واسونک خوانی و دبه نوازی استاد مرجان به اوج رسید. 💔پایان دورهمی متوجه شدیم که صداوسیمای تهران را مورد اصابت قرار دادند و غم و نگرانی دوباره به وجودمان برگشت. دیدن کلیپ بانویی که گوینده خبر بود و با شجاعت و دلیری زنانه خود تمام حیثیت دشمن را بر باد داده بود به همه ما قوّتی داد که با استواری بیشتری راه مان را ادامه دهیم. 🙂😞و زندگی همین لحظاتی است که غم و شادی در کنار هم رخ می‌دهد. ✍️مریم بنیانی
هدایت شده از بغض قلم
سه تا نانوایی نزدیک خانه‌ی ما تعطیل کردند درحالی که روز اول جنگ کامیون کامیون آرد خالی کرده بودند. (چقدر نوشتن روز اول جنگ سخت بود، انگار هنوز باورم نشده) دنبال شماره‌ی اتحادیه‌ی نانوایان هستم. رفتم نانوایی چهارم که بیست نفری توی صف ایستاده بودند و هر کدام اندازه‌ی فریزر خانه‌شان نان می‌خواستند. با دختر پشت سرم حرف زدیم که زمان بگذرد، اینجا بود که دختر برگی رو کرد که شگفت‌زده شدم. توی همین پنج روز که خیلی از آدم‌های شبیه من گیج شده‌اند که وظیفه‌ی ما چیست؟!، او جای ضربه زدن به اسرائیل را پیدا کرده بود. از صبح سومین باری بود که توی صف ایستاده بود. یعنی از ساعت ۶ تا ۹، برای سه تا پیرمرد و پیرزن محله نان خریده بود. نان دانه دانه دست مردم می‌رسید، خانمی که توی صف یکدانه‌ای ایستاده بود، با خنده می‌گفت از ترس تبخال زده. به نظرم ترس و استرس از لشکر دشمن بدتر است. پیرزنی که به درخت تکیه داده بود، موهای سفیدش را فرستاد زیر روسری و گفت: دعا بخون، خدا بزرگه مادر! نوبت من شد. از نانوا تشکر کردم که ایستاده توی جبهه‌ی خودش برای آرامش روانی مردم. نانوا را بقیه، سید صدا می‌زدند. سید شانه را فرو کرد توی خمیرهای بربری و گفت: الان که وقت تعطیل کردن نیست، لر نمی‌ترسه. پیرمرد ترک توی صف دندان مصنوعی‌اش مشخص شد و گفت: ترک‌ها مگه فرار کردن که لرها فرار کنند. یکدفعه نمایندگان بقیه‌ی استان‌ها هم از شجاعت‌شان گفتند، خیلی بامزه بود. 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
توصیه یکی از خواننده ها که از قضا مادری نویسنده و قوی و باروحیه است. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
دیروز تشییع ۸ شهید پدافند قمی از مصلا تا حرم بود. دیدم بچه ها خبرش را در مسجد شنیده اند و دوست دارند شرکت کنند. گفتم به این بهانه حرم هم می رویم به جهت صرفه جویی در مصرف بنزین و نبودن جای پارک و هیجان اتوبوس سواری برای بچه ها پس از مدت هاااا با اتوبوس رفتیم! در همین اتوبوس هم یک مورد مشکوک دیدیم که خانم و آقایی در دو ایستگاه متفاوت سوار شدند هر کدام کاغذی دستشان بود کاغذ ها را نشان هم دادند و یک سلام دادند و پشت هم نشستند و کاغذ ها رو در کیفشان گذاشتند! آقا هم زیپ کیفش را با سیم مفتول قفل کرد!! خلاصه بعد از پیاده شدن مورد را به ۱۱۴ که حالت پیغام گیر داشت، گزارش دادیم! الحمدلله مراسم و حرم شلوغ بود و هیچ مورد خاص یا شرایط غیرعادی نداشت صبح هم پسرم را فرستادم نان بخرد با کارت سپه من ظاهراً امروز اختلالی در این بانک ایجاد شده نانوایی گفته کارت سپه کار نمی کند پسرم هم خواسته برگردد و یه کارت دیگر ببرد، بقیه نگذاشتند برگردد گفتند نمی خواد بری، یکی به جات کارت می کشه و بعد از یک صفی که خیلی طولانی هم نبود با ۴ تا نان سنگک برگشت گفتم حالا که ملت پولش رو دادن کاش یه دونه می خریدی زشته از پول مردم ۴ تا خریدی🙈 خلاصه دم نانوایی و حساب کننده گرم... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
تا قبل از این می خواستم کانال بله رو ببندم چون نمی رسیدم دوتا کانال رو. حالا رفته ام تلگرام هم کانال زده ام!🤪 دیگه امروز دارم شور احترام به مخاطب رو درمی آرم😅 گفتند می خوایم مطالبت رو فوروارد کنیم تو کانالهای تلگرام، نمی تونیم! حالا من چیز خاصی که نمی نویسم. ولی خب از بیکاری پسرک استفاده کرده ام و دارم ازش به عنوان ادمین بی جیره مواجب کار می کشم! مطالب ایتا رو خودم می ذارم و بقیه شون رو پسرک منتقل می کنه. به خاطر از غربت دراومدن اون یک مشترکی که داخل کاناله برین فالوش کنید😅 https://t.me/dimzan_channel دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://t.me/dimzan_channel https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
اومدم مچّدمون. با اینکه محله خلوت و سوت و کوره ولی از تعداد مسجدیا کم نشده بود! اخبار محل اینجا رد و بدل می شه. نونوایی هایی که بازند. پمپ بنزینایی که خلوتند. یکی هم رفته بود برای بقیه پول نقد گرفته بود از بانک داشت تخس می کرد. نمی دونم لابد برا اینکه بذارن گوشه کیفشون، خیالشون راحت تر باشه. پیشنمازمون بعدش یه چند دقیقه حرف زد و سه نکته رو گوشزد کرد. اول اینکه هرکی داوطلبه بیاد کمک بده بریم کارهای رو زمین مونده رو انجام بدیم. دوم اینکه اگه برا کسی مشکلی به وجود اومد یا می ترسید در مسجد بیست و چهارساعته به روش بازه. و سوم اینکه حواستون به موارد مشکوک باشه. مثلا دو مورد خانه تیمی با تماس مردمی کشف شده که همسایه ها از میزان زباله تولیدی یکی شون و از دورتر انداختن زباله ی دیگری، بهشون مشکوک شده بودند. بعدش هم دسته جمعی دعای توسل خوندیم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://t.me/dimzan_channel https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
🔴 همه را باخبر کنید سرویس‌های کاربردی مورد نیاز را بشناسیم 🔹 باتوجه به شرایط غیرعادی این‌روزها، اینترنت کشور تا اطلاع ثانوی داخلی شده است و دسترسی به سرویس‌های خارجی ممکن نیست. 🔸 برای جستجو در فضای اینترنت می‌توانید از موتور جستجوی ذره‌بین استفاده کنید. همچنین برای استفاده از دیگر سرویس‌های داخلی کافی‌ست مستقیما آدرس سایت آن را در نوار آدرس مرورگر خود وارد کنید. ✅ پرکاربردترین سرویس‌های فعال داخلی: موتور جستجوی ذره‌بین: zarebin.ir مرورگر گردو و گردو لایت: gerdoo.me مسیریاب نشان: neshan.org مترجم آنلاین: targoman.ir ✅ پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی: ایتا: Eitaa.com بله: Bale.ai روبیکا: Rubika.ir سروش‌پلاس: Splus.ir گپ: Gap.im آیگپ: Igap.net ویراستی: Virasty.com 📌 این پیام را ذخیره کنید و برای استفاده از سرویس‌های امن داخلی به دیگران نیز ارسال کنید.
بچه ها، رفقا، بزرگواران... شب، میعادگاه عاشقانه... هرجا که دری بُوَد به شب دربندند الّا در دوست را که شب باز کنند... شب ها کوتاهه... شبهای کوتاه بهار عبادته... فکر نکنم هیچ زمانی سرنوشت ما این قدر بسته به دعا و نصرت الهی بوده باشه... پس چرا از این فرصت ارزشمند استفاده نکنیم؟ خواب هامون رو نگه داریم برای بعد از نماز صبح و یه چند ساعت بشینیم با خدا خلوت کنیم. باهاش به زبون مادری و جمله های خودمونی حرف بزنیم. شرایط رو توضیح بدیم. هرچند خودش می دونه. ولی خدا دوست داره سر سفره درد دل ما بشینه. اسمع السامعینه... خوب گوش کردن رو بلده. بعدش هم ارحم الراحمینه... زودی دلش به رحم می یاد.... در آغوشت می کشه...آرومت می کنه....نازت رو می کشه... می تونیم قبلش یا بعدش دعای مشلول بخونیم. خدا رو با کلی از اسمهای قشنگش صدا کنیم. (گفتم که دوست داره صدامونو بشنوه. دوست داره ما هی صداش کنیم اون بگه: بله عزیزم؟ جانم بنده ی من؟! چی می خوای؟) یه روش دیگه هم یادمون دادن واسه دلبری کردن. اینه که پیشش اسم پنج تن رو بیاریم و اونا رو واسطه قرار بدیم. مخصوصا حضرت زهرا که خدا وقتی می خواد پنج تن رو به جبرئیل معرفی کنه با فاطمه و پدرش و شوهرش و پسراش یاد می ده. بعد که حسابی توجه خدا رو جلب کردیم دیگه وقت دعا کردنه. حواسمون باشه کم نخوایم. فقط برا خودمون نخوایم. سلامتی و سربلندی آقامون، پیروزی جبهه ی حق، نابودی باطل به دست ما، افتادن ترس تو دل دشمن، قوی شدن دل های مومنین، گره خوردن این ماجراها به فرج، نقش آفرینی ما در این حوادث... پاشین...پاشین...خدا منتظره https://eitaa.com/dimzan
اینم ببینید با اینکه همه مون دیدیم ولی هربار با صدای سید می چسبه