eitaa logo
دیمزن
2.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
657 ویدیو
19 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد هم رفتم کلاس زبانم که در سخت ترین شرایط جنگ هم تعطیل نشد. با حضور خرمای عجوه و تسبیحی که از هسته خرمای عجوه درست شده و سوغاتی یکی از همکلاسی های از حج برگشته است و شیرینی تولدم... توضیح خرمای عجوه: شنیده ام خرمایی است که اولین بار جبرئیل هسته ی آن را از بهشت برای پیامبر آورده و فقط در مدینه بار می آید. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
افراد مهم دیگه ای به جز خودمون هم تو کلاس زبان ما شرکت می کنند. مثلا بچه هامون و همین وودی که دنبال اندی می گشت.😅 هفته دیگه هم هاچ زنبور عسل و نل و پرین رو می یاریم برای مبحث در جستجوی مادر!😂 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هیچ وقت فکر نمی کردم شبی در شروع چهل و دو سالگی م به نحوه کشتن یک نفر فکر کنم! یعنی واقعا بنشینم و فکر کنم یک نفر مشخص را چه طوری می تونم بکشم!؟😅😁😁 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
خدا همان طور که مومنین را در جنگ با دشمنان خارجی کمک می کند، در مبارزه با همدستان داخلی اش هم به دادشان می رسد. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
پریروز راننده اسنپ به دوستم گفته بود:‌ من مذهبی نیستم. از مذهبی ها هم خوشم نمی آد. خیلی وقت ها هم فکر کردم این نظام باید بره. اما این روزها می گم خدا از عمر من و بچه هام برداره و به عمر رهبر اضافه کنه. یه شب وسط صدای انفجارها و پدافندها فکر کردم دیدم اصلا دوست ندارم اسرائیل بیاد آقا بالا سر من بشه. اون پهلوی هم که عرضه نداره خودشو نگه داره. چه برسه بیاد بخواد اینجا حکومت تشکیل بده. یه هویی دیدم دارم برای حفظ همین نظام دعا می کنم. حداقل خیالمون راحته ما رو به دشمن نمی فروشه. بخور بخور هم باشه بین خودشونه. فکر کنم اون یه دقیقه تفکر راننده اسنپ از همونا بوده که می گن یک ساعتش از شصت سال عبادت بهتره. یه دقیقه اش می افته یک سال! ! 😅 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از آنِسه
بسم الله محرم امسال اما با ما صمیمی‌تر شده. روضه‌های هرساله انگار از جای همیشگی‌ بلند شده‌اند و آمده‌اند نزدیک‌تر. تصویرهای صبح و ظهر و شب عاشورا وضوح و کیفیت بالاتری پیدا کرده‌اند. صداها، از میدان و از درون خیمه‌ها با فرکانس بالا شنیده و حتی گاهی فهمیده می‌شوند. درک آن شجاعت و وقاری که بین همراهان اباعبدالله در مواجه با مرگ هست و بین دشمنانش نیست، نیازی به شرح و بسط مفصلی ندارد. امسال برای ما آدم‌های معمولی که تمام این سال‌ها فقط اباعبدالله را دوست داشتیم و کاری برایش نکردیم هم قابل فهم است. آن طرز حرف زدن امام قبل از ورود به جنگ، آن شکل وفاداری آدم‌های کم ولی روشن اطراف‌ش، آن دلبستگی‌های عمیق و دل‌کندن‌های سخت، آن جمله‌ی هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ..که از دهان خشک اباعبدالله بیرون آمد و مرهمی برای تمام زخم‌ها شد و خیلی آن‌هایِ دیگر که یک عمر شنیده بودیم را حالا کمی می‌فهمیم. دیروز مکالمه‌ی بین دو همسر شهید را گوش می‌دادم. مرد هر دوتایشان را اسرائیل به شهادت رسانده بود. یکی از زن‌ها به آن یکی گفت: *اصلا نارحت نباش، ماسربلندیم، حضرت زینب یک کاروانی رو بعد از عاشورا راه انداختند که من و شما الان بهش رسیدیم، بعد از این همه سال بهش رسیدیم الحمدلله.*
صمیمیت با محرم از آن رفاقت‌های سخت ولی شیرین است
. ◇
امروز با کاروان راهیان نور رفته بودیم مناطق عملیاتی گیشا و شهرآرا و سعادت آباد😬 روایت های عمیق ترش باشه طلبتون. این عکسها رو عجالتا داشته باشید. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan