eitaa logo
دین بین
12.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 (م.مشکات) ساکت شد. کمی به مسئله نگاه کرد. - جور در نمیاد سرش را چرخاند و شروین را دید که تکیه داده و با نگاهی عاقل اندر سفیه به او نگاه می کند. از نگاهش همه چیز را فهمید. - مسئله من درآوردی؟ بعد تکیه داد و به برگه ها اشاره کرد. - اقلاً مسئله اختراع می کنی ببین حل می شه یا نه. قبلابهتر سوال می آوردی شروین شکلاتی از توی ظرف برداشت و همانطور که متفکرانه پوست شکلات را باز می کرد گفت: - به نظر تو مشکل من چیه؟ - از کدوم لحاظ؟ - سعید می گه به خاطر تنهائیه - تا تنهایی از چه لحاظ مد نظر باشه. هر چند منظور سعید تقریبا روشنه - به نظرت راست می گه؟ شاهرخ بلند شد و همانطور که در قفسه لای کتاب ها می گشت گفت: - تو باید بگی. مشکل تو واقعاً اینه؟ - نمی دونم. خودمم گیجم - فکر نمی کنم راه حل های اون به درد تو بخوره - ولی امتحانش هم ضرری نداره - مطمئنی بی ضرره؟ شروین به شاهرخ چشم دوخت - خب تو بگو درست چیه؟ شاهرخ کتابی را از قفسه برداشت، در قفسه را بست و در حالیکه رو به شروین به قفسه تکیه می داد دست هایش را به سینه زد و گفت: - ببین شروین، من نمی دونم سعید چی بهت گفته، نمی خوام هم بدونم چون خودت باید بتونی راه درست رو تشخیص بدی. اگر من بهت بگم چه کاری رو بکن، چه کاری رو نکن هیچ وقت از زندگی لذت نمی بری. چون خودت هیچ تلاشی نکردی. به عقلت رجوع کن بعد نگاهی به ساعتش کرد و گفت: - ببخشید من باید برم وقتی می خواستند جدا بشوند شاهرخ دست شروین را دو دستی در دستانش گرفت و با لحنی ملایم و متفاوت با همیشه گفت: - مواظب خودت باش. هرچیزی که می درخشه طلا نیست ... 🌸 🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حدیث_روز🌸🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🍃🌸 #صفحه31_سوره_بقره 🌸🍃 هرروز یه صفحه قران به نیت #ظهور و #سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید🌷 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🍃🌸 #ترجمه_صفحه31_سوره_بقره 🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 (ترجمه:شیخ علی ملکی) #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید🌷 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
🌹🍃 (م.مشکات) فصل شانزدهم توی بوفه داشت قهوه می خورد که سعید وارد بوفه شد و طبق معمول با سر و صدا با همه سلام و احوالپرسی کرد. روی صندلی روبروی شروین نشست. تو نمی میری اینقدر قهوه می خوری؟ - فعلا که زنده ام - یه خبر خوب برات دارم - از دانشگاه اخراجم کردن؟ - نه. بهتر - می خوای بمیری؟ - بالاخره قرار گذاشتم - با عزرائیل؟ - با مزه! شروین خندید. - برای فردا عصر بعد از امتحان قرار گذاشتم. به ریخت و قیافت برسی ها - مگه می خوام برم پیش رئیس جمهور؟ - ببین می تونی خرابش کنی یا نه - حتماً باید ماشینم ببرم کارواش؟ سعید داد زد: - کارواش؟ می خوای با اون لگن بری دنبالش؟ - نه میرم ماشین مخصوص کرایه می کنم. خب ماشینم همینه دیگه - می گم طرف از اون مایه دارهاست. کلی زور زدم برات جورش کردم. می خوای آبروی منو ببری؟ - ماشین من قراضه باشه آبروی تو می ره؟ خیلی خب ماشین مامان رو می آرم سعید با کلافگی گفت: - این دختره کمتر از ماکسیما سوار نشده تو می خوای با زانتیا بیای دنبالش؟ - قراره با من حرف بزنه یا ماشینم؟ تحفه پیدا کردی؟ - خیر سرت بابات نمایشگاه ماشین داره - نباید دفعه اول که همه چیز رو رو کنم. اگرواقعا پولدار باشه ماشین براش فرق نمی کنه سعید حرفی نزد. فقط دستش را زیر چانه اش گذاشت و به شروین خیره شد. شروین ته قهوه اش را سر کشید و گفت: - قول نمیدم. راضی کردن بابام سخته. جونش رو بگیری بهتر از اینه که از ماشینش جداش کنی ... 🌸 🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌹🍃 (م.مشکات) هرچند اون بنز یه کم مدلش پائینه ولی برای دفعه اول بد نیست. به شرطی که دفعه بعد اون کوروت رو بیاری شروین بلند شد و همانطور که کیف پولش را درمی آورد که پول قهوه را بدهد گفت: - از کجا معلوم دفعه دومی هم باشه؟ سعید در بوفه را باز کرد و در حالی که با مسخره بازی های همیشگی اش به شروین تعارف می کرد که خارج شود گفت : - اختیار دارید، اگه التماس نکردی؟ - شتر درخواب بیند پنبه دانه سعید کیفش را روی دوشش انداخت. - همین که قبول کردی یعنی امیدی هست. گفتم احتمالاً این شاهرخ رفته رو مخت. معلومه هنوزم خودتی شروین با شنیدن اسم شاهرخ رفت توی فکر. در افکار خودش غرق بود که دید سعید با کسی سلام علیک می کند. - سلام استاد، خوبید؟ شاهرخ بود. - استاد سوال های سخت که ندادید؟ - سوال ها سخت نیست البته اگه خونده باشید - خوندیم استاد - شما چی آقای کسرایی؟ شروین مثل آدمی که گیج باشد نگاهی به شاهرخ انداخت و سری تکان داد. - فردا سر جلسه می بینمتون با هم خداحافظی کردند و شاهرخ با همان لحن دیروز گفت: - مواظب خودت باش وقتی رفت سعید گفت: - مثل همیشه نبود! انگار یه طوریش بود! بعد رو شروین گفت: - تو چته؟ چرا گیج می زنی؟ هی با توام شروین یکدفعه از فکر بیرون آمد. ... 🌸 🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌹🍃 (م.مشکات) - ها؟ هیچی، مهم نیست سعید شانه ای بالا انداخت و دوباره راه افتادند. - سعید؟ - ها؟ شروین سوار ماشین شد و گفت: - من فردا شب نمی تونم بیام - چی؟ - فردا شب کار دارم سعید بدون اینکه سوار شود کنار ماشین ایستاد و به شروین زل زد. - باز مهدوی رو دیدی سیم هات قاطی کرد؟ من دیگه قرار گذاشتم - اصلاً من نمی فهمم تو چرا اینقدر گیر دادی؟ - خب آبروی من می ره. کلی زور زدم. برنامه پارتی رو جابه جا کردم تا همه چیز ردیف بشه شروین که گویا از شنیدم کلمه پارتی تعجب کرده بود پرسید: - چی؟ پارتی؟ پارتی دیگه قرارمون نبود - پس کجا می خوای ببینیش؟ تو ماشین؟ باید یه جای درست و حسابی حرف بزنی یا نه؟ - تو پارتی میشه حرف زد؟ سعید گفت: - تو پارتی باید خودش رو ببینی و چشمکی زد . شروین مثل آدمی که تازه فهمیده باشه گفت: - ها! خب دیگه چی؟ - عین بچه های نق نقو. یعنی رفاقتمون اینقدر ارزش نداره برات؟ شروین دست روی فرمان گذاشت و گفت: - بحث رفاقت نیست. من شک دارم این کار فایده ای داشته باشه. دفعه اولم نیست که پارتی می رم. اگه می خواست حالم رو خوب کنه تا حالا کرده بود. درسته که آنی شاد می شم اما دو روز بعد اوضاع همونه که بود سعید پرید سوار ماشین شد و گفت: - پارتی رفتی ولی همیشه تنهایی، درسته؟ ... 🌸 🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
مولاجان❤️ خودتان سلام دادن را به این زیبایی یادمان داده‌اید السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ... و باز محبت ناب پدرانه‌ی شما💕 که به جای ما عهدنامه هم امضا کرده‌اید درست مثل پدری که می‌خواهد بچه های سربه‌هوایش را به زور هم که شده عاقبت بخیر کند وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ و من که دلم قرص می‌شود به داشتنت: 🌸سایه‌ی امن کسای تو مرا بر سر بس🌸 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯