eitaa logo
دین سیاسی
4هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
13.1هزار ویدیو
114 فایل
پایگاه تحلیلی دین سیاسی کلیپ تحلیل اخبار در جریان تحلیل های ایران و جهان باشید... ارتباط با ادمین اصلی: @Admine_d_s پاسخگویی به شبهات اعتقادی و مسائل شرعی توسط استاد حوزه و دانشگاه ( @Mortezayari1363 ) پیج اینستاگرام:👇 https://instagram.com/dine.siasi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹با افشاگری وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مشخص شده است نیلوفر حامدی و الهه محمدی در چند سال اخیر با سفر به کشورهای مختلف با سرویس‌های جاسوسی آمریکا همکاری و در دوره‌های آنان شرکت کرده‌اند و اولین انتشار دهندگان موضوع مهسا امینی بوده‌اند و اکنون اعتراف کرده‌اند 📡@dine_siasi
این بیشرف چرا هنوز باید پزشک باشه؟ ➖این رفتار خلاف تمام پروتکل های پزشکی در تمام دنیاست 📡@dine_siasi
سال 2003 که آمریکا به عراق لشگرکشی کرد بعضیا فکر میکردن بزودی عراق یک کشور پیشرفته و قوی میشه اما آمریکا جوری زیرساختهای عراق رو نابود کرد که سالها طول میکشه به دوران قبل برگرده بیش از 730 دانشمند عراقی هم که حاضر به مهاجرت نشدن توسط موساد ترور شدند. @dine_siasi
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتراف ناخواسته تحلیلگر مزدور شبکه سعودی اینترنشنال در پخش زنده: جمهوری اسلامی 43 سال مانع تجزیه و تکه‌تکه شدن خاک ایران شده است! ارزیابی شبکه سعودی اینترنشنال از تجمع برلین: "ایرانی‌ها از کشورهایی که همگی تکه تکه‌های ایران هستند در این تجمع آمدند! همه پرچم‌ها هم بود از جمله پرچم شش رنگ (همجنس‌گرایان) و پرچم کردستان کنار هم بود، 43 سال جمهوری اسلامی مانع رقم زدن این لحظات شده است!" @dine_siasi
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥همدست داeش! پاسخ قاطع علیزاده به شبهه دروغ افرادی که گفته بوند اساسا ماه ربیع‌الاول نمی‌تواند ۳۰ روزه باشد و به این دلیل بیانیه داeش را رد کرده‌ و سعی در تطهیر داeش داشتند! ازین افراد مثل کرونایی ها دوری کنید،تا شمارا مسموم نکنند! 📡 @dine_siasi
کانال خبری دولتی Ictimai TV رژیم باکو در یک اقدام بی‌سابقه‌ و مضحکی نقشه ای تجزیه‌طلبانانه تحت عنوان "آذربایجان جنوبی" منتشر کرد که تهران، پایتخت ایران نیز شامل آن می شود! :)) 📡@dine_siasi
🔴دکتر سعید جلیلی: فقط در تهران ۶ نفر از مدافعان امنیت شهید شدند؛ کسی از طرف مقابل کشته نشده 🔹نماینده ولی فقيه در شورای عالی امنیت ملی: در همین مدت فقط در تهران ۶نفر از مدافعان امنیت که می‌گویند قدرت و اسلحه در دست دارند شهید شدند درحالیکه کسی از طرف مقابل کشته نشده است. 🔹فتنه۸۸، هشت‌ماه طول کشید چون نظام نمی‌خواست از قدرت سخت استفاده کند. باید شبهه‌ای که برای جامعه ایجاد شده بود، برطرف می‌شد.   ‌‌ 📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 فیلم لحظه دستگیری تروریست داعشی در حرم شاهچراغ، از نگاه دوربین روی سینه ماموران تیم واکنش سریع پلیس👇👌 درود به شجاعت و شرفتون🙏❤   ‌‌📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادرانه ؛ این است حال و هوای خانواده طلبه شهید بسیجی آرمان علی وردی   ‌📡@dine_siasi
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور پر شور مردم نیشابور در محلی که اغتشاشگران امروز فراخوان آشوب داده بودند ✅یکی از بهترین راه های پایان آشوبها همینه. حضور مردم مومن و انقلابی موجب رعب و وحشت اراذل و اوباش میشه. ⭕️ آشوبگران چون آدمای فاسد و اهل گناهی هستند طبیعتا خیلی ترسو هم هستند و تا ببینن مردم انقلابی در خیابان ها حضور دارن دیگه جرات نمیکنن عربده کشی کنند. وقتی پلیس بخواد با اراذل و اوباش برخورد کنه دشمن میتونه سوء استفاده کنه ولی وقتی مردم بیان وسط غائله ختم میشه و دشمن هم نمیتونه سوء استفاده کنه. چه راه خوبی😊 ان شالله این کارها در همه استان ها پیاده بشه.
✍️ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... @dine_siasi