دیوآنهگان
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
👤#سعدی
دیوآنهگان
ـ 3:08 ..
داره روزامون سپری میشه
دلی بیچارس، که هوایی شه
داره میسوزه، همه هستیمون
دوری از ارباب، خودِ آتیشه :)
دیوآنهگان
ـ 4:29 ..
نمیدونم که به نوکریت آقا
قبولم کردی یا نه ؟
کاش میگفتی که میون روضه ها
قبولم کردی یا نه ؟
جز لیستِ زائرای کربلا
قبولم کردی یا نه ؟ :)
دیوآنهگان
سلام خوبین :) بچه ها اینجوری شد که شهدا گفتن پاشو بیا ببینیم چی به روز خودت اوردی :)) خیلی یهویی ط
.
و برگشتم :)
دوباره بین آدمایی که نمیشناسمشون
مردمی که حس غریبی میکنم بینشون..
من مال اونجام
من اینجا غریبم :)
یه عمره غریب بودمو
خبر نداشتم..
نمیدونستم
قراره قرارم رو
تو سرزمینِ بی قراری ها پیدا کنم
و گمشده ای که یه عمر، همه جا
دنبالش بودم رو یه جایی وسطِ
بیابون، بینِ خاک و سیم خاردار
میونِ پلاکای گمشده، پیدا کنم(:
مگه وطنِ مجنون
جایی جز خونه ی لیلی ِ ؟
کیه که ندونه چقدر مجنون شهدام :)
و حالا باز دوباره تو برزخ گیر افتادم
منو به اون بیابونا به جنتالماوا برگردونین
مسکَن به چی میگن
مسکن، یعنی چی؟
کجا قلبت سکینه پیدا میکنه
چی بهت تسکین میده؟
مگه جایی که از عمقِ روح و جانت
آرامش داری
خونه و وطنت نیس؟
شاید فکر کنی منظور من
شهر و دیارمه
نه
خداروهزاران مرتبه شکر
من قمی ام
شهری که حرم و حریمِ اهلبیته
هرگز جایی رو با قم مقایسه نمیکنم :)
منظور من، چیزی فراتر از زمینه
چیزی که حد و مرزهای جغرافیایی
تعیینش نمیکنه
کلمات قادر به انتقال حسی ک دارم نیستن
شاید هم ، من عاجز از بیانشم..
نمیدونم :)
من اونجا
حقیقتِ کربلا و قم و مشهد رو پیدا کردم
اهلِ حقیقیِ کربلا و قم و مشهد رو پیدا کردم
گمشدهی من
کسایی بودن که
عاشقان و سوختگانِ واقعیِ معشوقن
کسایی که مثل کربلائیا
غم رو به جان خریدن
عشقشون رو ثابت کردن
درد رو به درمان ترجیح دادن
جامِ بلا رو به یکباره تا انتها سرکشیدن
کسایی که مثل اهل قم
برای خدا و حجت خدا قیام کردنو
تا آخرین نفس و قطرهی خونشون
در راه رسیدن به هدف و آرمانشون جنگیدن
به مقام قرب الی الله رسیدن
و یار و فدایی شدن
لذات دنیا و زندگیِ ذلت بار دنیا رو پس زدنو
شهدِ شیرینتر از عسلِ شهادت رو نوشیدن
و حالا مشهدشون شده قدمگاه امامزمان
و زیارتگاه ملائکه و انبیا و اولیا و عاشقان
گمشدهی من
مکان و سرزمین نبود
گمشدهی من
انسان بود
من اونجا انسان رو یافتم
و انس گرفتم با جایی که
عطرِ خونِ پاکِ انسان پیچیده تو هواش
و ذراتِ تنِ مطهرشون آغشته شده به خاکش
من کربلا و قم و مشهد رو دیده بودم
ولی اهلش رو شاید، نه.. :)
اهل واقعیِ این سرزمینهای مقدس رو
تو غربتِ اون بیابونا دیدم
سرزمین با انسان معنا پیدا میکنه
خاک با خون معطر میشه
و این دو در کنار هم، آغشته به هم
بهشتِ حقیقی رو به وجود میارن
و راهی میشن برای رسیدن به خدا :)
✍🏻 #شهیده | دیوانگان ؛
دیوآنهگان
هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد ،
و اگر نعمت خدا را شماره كنيد ،
نمىتوانيد آن را به شمار درآوريد ؛
قطعاً انسان ستمپيشه ناسپاس است . .🤍
-ابراهیم/۳۴-