eitaa logo
دوبانوی دمشق(س)
222 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
63 فایل
دوبانوی دمشق(س) ادمین۱: @alikashi110 ادمین۲: @Sabergp313
مشاهده در ایتا
دانلود
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ♨️عالم برزخ یک روضه‌خوان! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز_شمار_عاشقی ۵۸ روز تا 💔 دست من گیر که این دست همان است که من سالها از غم هجران تو بر سر زدم ♥️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت بیست و دوم (مسلم در کوفه) ☘پناه بردن مسلم به خانه طَوعه‏ ☄طوعه كنيز اشعث بن قيس بود و پس از [مرگ‏] وى اُسَيد حضرمى او را به همسرى گرفت. نيز گفته شده كه اسد بن بسطين با وى ازدواج كرد و او بلال را به دنيا آورد. طوعه از زنان دوستدار اهل بيت عليهم السلام بود و ماجراى پنهان شدن مسلم بن عقيل به كمك او مشهور است. 📗تاريخ الطبرى - به نقل از مجالد بن سعيد - : مسلم چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد. ديگر كسى با او نبود؛ توجّه كرد، ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانه‏ اى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچه‏ هاى كوفه مى ‏گشت و نمى‏ دانست كجا مى ‏رود تا به خانه ‏هاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّه ‏دار شده بود. او را آزاد كرده بود، آن گاه اُسَيدِ حضرمى با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى ‏كشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا ! به من قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم همان جا نشست. زن ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانواده‏ات باز گرد. مسلم سكوت كرد. زن دو مرتبه حرف‏هايش را تكرار كرد. باز مسلم سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللَّه! اى بنده خدا ! خدا سلامتت بدارد! نزد خانواده ‏ات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من اين كار را روا نمى ‏دارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر خانه و خانواده‏ اى ندارم. آيا مى‏ خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد؛ ولى او شام نخورد. زمانى نگذشت كه پسر آن زن باز گشت. پسر ديد كه مادرش به آن اتاق، زياد رفت و آمد مى ‏كند. پس گفت: رفت و آمدِ بسيارت به آن اتاق در اين شب مرا به شك انداخته است. در آن جا كارى دارى؟ زن گفت: از اين بگذر. پسر گفت: به خدا سوگند بايد مرا در جريان بگذارى. زن گفت: به كارت برس و از من چيزى مپرس. پسر اصرار كرد. زن گفت: فرزندم! در آنچه مى‏ گويم، با هيچ كس از مردم سخن مگو، و از او پيمان گرفت و پسر سوگند ياد كرد. زن جريان را به وى گفت. پسر دراز كشيد و سكوت كرد. برخى گمان كرده ‏اند كه مردم آن پسر را از خود رانده بودند و برخى گفته ‏اند كه با دوستان نزديكش مى ‏گسارى مى ‏كرد. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۷۱ الإرشاد: ج ۲ ص ۵۴ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
صلی الله علیک یا فاطمه معصومه س برنامه هفتگی و جشن ولادت خانم فاطمه معصومه س هیئت دوبانوی دمشق (س) ➖پنج شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۲۰ ➖ساعت ۲۱ ➖جاده فقیره پایین تر از مدرسه دخترانه فرشچیان کوچه لاله ساختمان میلاد واحد۶ منزل خسروی ➖ویژه برادران ✅@dobanoydameshg ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ هیات دوبانوی دمشق(س) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ♦️ ♦️ ♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا