eitaa logo
دوبانوی دمشق(س)
223 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
63 فایل
دوبانوی دمشق(س) ادمین۱: @alikashi110 ادمین۲: @Sabergp313
مشاهده در ایتا
دانلود
43.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالِ‌ بُحرانیِ‌ مَن‌ با‌ حَرَم‌ آرام‌ شَود بِطَلَب‌ کَربُ‌و‌بَلا‌ تا‌ دِلِ‌ مَن‌ رام‌ شَود ❤️‍🩹 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت شانزدهم (مسلم در کوفه) ☘فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محلّ مسلم‏ 📙تاريخ الطبرى - به نقل از ابو ودّاك - : ابن زياد غلامش را كه مَعقِل نام داشت. فرا خواند و به وى گفت: سه هزار درهم بگير و مسلم و يارانش را پيدا كن و اين سه هزار درهم را به آنان بده و بگو : با اين پول با دشمنانتان بجنگيد و خود را يكى از آنان نشان بده، اگر اين پول را به آنان بدهى به تو اعتماد و اطمينان خواهند كرد و كارهاى سرّى ‏شان را از تو پنهان نمى ‏كنند. صبح و شام با آنان رفت و آمد كن. مَعقِل پول را گرفت و نزد مسلم بن عَوسَجه اسدى (از قبيله بنى سعد بن ثَعلَبه) در مسجد اعظم آمد كه نماز مى‏ خواند، از مردم شنيد كه مى ‏گفتند: او براى حسين بيعت مى‏ گيرد. نزد او آمد و نشست تا از نماز، فارغ شد. آن گاه گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى هستم و هم‏پيمان قبيله ذو كِلاع خداوند به من محبّت اهل بيت و دوستانشان را عنايت فرموده است. اين سه هزار درهم است و مى ‏خواهم با مردى از اهل بيت كه شنيده ‏ام به كوفه آمده و براى پسر دختر پيامبر خدا بيعت مى ‏گيرد، ديدار كنم. من به دنبال ديدار او هستم ؛ ولى كسى را نيافتم كه مرا به سوى او راه‏نمايى كند و كسى محلّ او را نمى‏ شناسد. اينك در مسجد نشسته بودم كه از مردم شنيدم كه مى ‏گفتند: اين مرد با خاندان پيامبر آشناست. به نزد تو آمدم تا اين پول را بگيرى و مرا نزد آقاى خود ببرى تا با او بيعت كنم، اگر خواستى پیش از ديدار او از من بيعت بگير. مسلم بن عوسجه گفت: خداوند را سپاس‏گزار باش كه مرا ديدى. من هم خوش‏حالم كه تو به آنچه دوست دارى، مى‏ رسى. اميد است خداوند به وسيله تو خاندان پيامبر را يارى كند، البتّه از اين كه مرا پيش از استوارى كار شناختى ناراحتم. از ترس اين طاغوت و قدرت او آن گاه پيش از رفتن، از او بيعت گرفت و از او پيمان‏ هاى سخت گرفت كه خيرخواه و روراست باشد و امور را پنهان كند، معقل نيز ضمانت داد. آن گاه به وى گفت : روزها به منزل من رفت و آمد كن تا براى تو اجازه ملاقات با مسلم را بگيرم. مَعقِل به همراه مردم رفت و آمد مى ‏كرد تا برايش اذن بگيرد... مَعقِل - همان غلام ابن زياد كه ابن زياد وى را با پول، به سوى مسلم و يارانش فرستاده بود - روزهايى را به خانه مسلم بن عوسجه رفت و آمد كرد تا او را نزد مسلم بن عقيل ببرد، تا اين كه پس از مرگ شَريك بن اَعوَر او را نزد مسلم برد و تمام اخبار را به وى داد و مسلم از او بيعت گرفت و به ابو ثُمامه صاعدى دستور داد اموالى را كه آورده بود، بگيرد. ابو ثمامه كسى بود كه اموال را تحويل مى‏ گرفت و كمك ‏ها را جمع ‏آورى مى ‏كرد. او سلاح مى ‏خريد؛ چون خُبره اين كار بود و از جنگجويان عرب و سرشناسان شيعه بود. اين مرد (مَعقِل) يكسره نزد آنان رفت و آمد مى ‏كرد، او نخستين كسى بود كه مى ‏آمد و آخرين كسى بود كه مى ‏رفت. اخبار را مى ‏شنيد و از اسرار باخبر مى ‏شد و سپس مى‏ رفت و همه را در گوش ابن زياد مى ‏گفت. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۶۲ الإرشاد: ج ۲ ص ۴۵ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
اطلاعیه مراسم عزاداری شهادت امام جعفر صادق علیه السلام ویژه خواهران و برادران ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر اطلاع رسانی مراسم شهادت امام صادق علیه السلام ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
✍ امام صادق علیه السلام: هر که به خدا اعتماد کند، خداوند کارهای دنیا و آخرتش را، که او را بی‌قرار کرده‏‌اند، کفایت می‏‌کند. 📚 تحف العقول، ص 304 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرچه شوال، ولی داغ محرم با اوست پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله» در بقیع است، ولی کرب و بلا هم با اوست ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
- 📚 قضای غسل جمعه ·—————··𑁍··—————· 🌼☘️🌼☘️🌼⁩☘️⁩🌼‌☘️⁩🌼☘️⁩🌼‌☘️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جمعه هم گذشت و خبر از شما نشد من منتظر نشستم و دردم دوا نشد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت هفدهم (مسلم در کوفه) ☘گرفتار شدن هانى 📙تاريخ الطبرى - به نقل از عمّار دُهْنى - : امام باقر عليه السلام فرمود : «عبيد اللَّه به چهره‏ هاى سرشناس كوفه گفت: چرا هانى به همراه ديگران نزد من نمى ‏آيد؟ محمّد بن اشعث به همراه جمعى نزد هانى رفتند و او را بر آستانه خانه ‏اش ديدند. گفتند : امير تو را ياد كرد و گفت كه: چرا نزد ما نمى‏ آيد. حركت كن و نزد او برو آن قدر اصرار كردند تا به همراه آنان سوار شد و نزد عبيد اللَّه آمد، در حالى كه شُرَيح قاضى آن جا بود. عبيد اللَّه چون به هانى نظر افكند، رو به شُرَيح كرد و گفت: مرد نادان با پاهاى خود آمده است! چون هانى به عبيد اللَّه سلام كرد، عبيد اللَّه گفت: اى هانى! مسلم كجاست؟ هانى گفت: نمى ‏دانم. عبيد اللَّه دستور داد آن غلامى كه درهم ‏ها را بُرده بود، بيايد. چون هانى آن مرد را ديد. [از سخن گفتن در ماند و پس از مدّتى‏] گفت: خداوند كارهاى امير را سامان بخشد! به خدا سوگند من او را به خانه ‏ام دعوت نكرده‏ ام، او خود آمد و خود را بر من تحميل كرد. عبيد اللَّه گفت: او (مسلم) را نزد من بياور. هانى گفت: به خدا سوگند اگر زير پاهايم باشد، پا از روى او بر نخواهم داشت. عبيد اللَّه گفت: او را نزد من بياوريد. هانى را نزديك بردند، عبيد اللَّه بر پيشانى او زد و او خون ‏آلود شد. هانى به سمت يك نگهبان حمله بُرد تا شمشيرش را بگيرد ؛ ولى او را گرفتند. عبيد اللَّه گفت: خداوند خونت را مباح كرد و دستور داد [او را حبس كنند] و در گوشه‏ اى از قصر زندانى شد». غير از ابو جعفر باقر عليه السلام چنين روايت كرده‏ اند: كسى كه هانى بن عروه را نزد عبيد اللَّه بن زياد آورد، عمرو بن حَجّاج زُبيدى بود.... امام باقر عليه السلام فرمود : «در اين اوضاع و احوال خبر به قبيله مَذحِج رسيد و در اين هنگام بيرون قصر سر و صدايى بلند شد و عبيد اللَّه آن را شنيد. پرسيد: اين سر و صداها چيست؟ گفتند: قبيله مَذحِج اند. عبيد اللَّه به شُرَيح گفت: نزد آنان برو و به آنان خبر بده كه هانى را زندانى كرده ‏ام تا از او پرسش ‏هايى بپرسم و جاسوسى را در پى شُرَيح فرستاد تا ببيند چه مى‏ گويد. شريح از كنار هانى بن عروه گذشت. هانى به وى گفت: اى شريح! از خدا بترس، او قاتل من است! شريح از قصر بيرون رفت و بر آستانه قصر ايستاد و گفت: مشكلى نيست، امير هانى را زندانى كرده تا از او مطالبى را بپرسد. آنان [به همديگر] گفتند : راست مى ‏گويد، خطرى متوجّه رئيس شما نيست و متفرّق شدند. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۸ تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۲۴ 📘أنساب الأشراف : ابن زياد، محمّد بن اشعث كِنْدى و اسماء بن خارجة بن حُصَين فَزارى را نزد هانى بن عروه فرستاد و آن دو با وى ملايمت كردند، تا اين كه او را نزد ابن زياد آوردند. عبيد اللَّه او را به خاطر پناه دادن به مسلم بن عقيل سرزنش كرد و به وى گفت: مردم متّحد و هم‏سخن اند، چرا در جهت تفرقه و جدايى آنان، به مردى كه براى تفرقه‏ افكنى آمده كمك مى ‏كنى؟ هانى به خاطر پناه دادن به مسلم عذرخواهى كرد و گفت: خداوند كارهاى امير را سامان بخشد! او بدون اطّلاع و آمادگى من وارد خانه‏ ام شد و از من خواست كه به او پناه دهم، از اين جهت دَيْنى بر گردنم احساس كردم. عبيد اللَّه گفت: پس او را نزد من بياور تا تلافى اشتباهاتت گردد. هانى امتناع ورزيد. عبيد اللَّه گفت : به خدا سوگند اگر او را نياورى، گردنت را خواهم زد. هانى گفت: به خدا سوگند اگر گردنم را بزنى شمشيرها بر گِرد خانه ‏ات بسيار مى‏ شوند. عبيد اللَّه دستور داد او را نزديك آوردند و او را با چوبى يا عصايى كج كه همراه داشت چنان زد كه بينى ‏اش شكست و پيشانى‏ اش شكاف برداشت، آن گاه دستور داد او را در يكى از اتاق‏هاى قصر زندانى كنند. 📚أنساب الأشراف : ج ۲ ص ۳۳۷ و ۳۴۳ العقد الفريد: ج ۳ ص ۳۶۴ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
🏴 شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد. هزار طائفه آمد، هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت ✍
✍امام صادق(ع) عجله و شتاب، مردم را نابود میکند، اگر مردم با تامل کارها را انجام میدادند، کسی هلاک نمی شد. 📚میزان الحکمه، 7:3484 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه حامد کاشانی 😭 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯