🌴خاطرات کربلا🌴
📍قسمت بیست و هفتم (مسلم در کوفه)
☘اسارت مسلم پس از جراحتْ ديدن بسيار
📗الملهوف :
چون مسلم گروهى از آنان را كشت، محمّد بن اشعث بانگ بر آورد: اى مسلم! تو در امانى.
مسلم گفت: چه اعتمادى به امانِ اهل نيرنگ و فجور هست؟!
و باز يورش آورد و با آنان مى جنگيد و سروده هاى حَمران بن مالك خَثعَمى را در روز نبرد خثعم و بنى عامر مى خواند:
سوگند ياد كردهام كه جز به آزادگى كشته نشوم،
گرچه مرگ را ناخوش مى دارم.
خوش ندارم كه به من نيرنگ بزنند يا فريب بخورمو با آب گوارا
آب گرم و تلخ را مخلوط كنم.
هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى كند، با شما نبرد مى كنم و از سختى هراسى ندارم.
به وى گفتند: به راستى كه نيرنگ و فريبى نيست. ولى مسلم بِدان توجّه نكرد و پس از ديدن جراحت هاى سنگين، جمعيت بر او هجوم آوردند و مردى از پشت به وى ضربتى زد و به زمين افتاد و به اسارت گرفته شد.
📚الملهوف : ص ۱۲۰
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۵۷
📘الفتوح :
عبيد اللَّه بن زياد براى محمّد بن اشعث پيغام فرستاد كه به مسلم امان بده ؛ چرا كه جز از اين طريق نمى توانى بر او دست يابى.
محمّد بن اشعث پس از آن گفت: واى بر تو اى مسلم ! خودت را به كشتن مده، تو در امانى.
مسلم بن عقيل مى گفت: مرا به امانِ اهل نيرنگ، نيازى نيست. آن گاه به نبرد پرداخت و اين شعر را مى خواند:
سوگند ياد كردهام كه جز به آزادگى، كشته نشوم
گرچه مرگ را جامى تلخ بيابم.
خوش ندارم به من نيرنگ بزنند و يا فريب بخورم
هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى كند.
با شما نبرد مى كنم و از سختى نمى هراسم.
محمّد بن اشعث بانگ برآورد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! به راستى كه به تو دروغ گفته نمى شود و تو فريب داده نمى شوى. اين جمعيت قصد كشتن تو را ندارند، پس خودت را به كشتن مده.
مسلم - كه خداوند رحمتش كند - به سخن پسر اشعث اعتنايى نكرد و به نبرد ادامه داد تا جراحتهاى سنگينى بر او وارد شد و از جنگيدن ناتوان شد. جمعيت بر او يورش بردند و با تير و سنگ بر او مى زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آيا به سويم سنگ پرتاب مى كنيد - آن گونه كه به كفّار سنگ مى زنند - در حالى كه من از خانواده پيامبرانِ ابرارم؟ آيا حقّ پيامبر را در باره خاندانش پاس نمى داريد؟
سپس با وجود ضعف بر آنان يورش بُرد و جمعيت را در هم شكست و آنان را پراكنده ساخت. آن گاه برگشت و بر درِ خانه تكيه زد.
سپاهيان به سمت مسلم باز گشتند و محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد كه : او را رها كنيد تا با او سخن بگويم.
پسر اشعث به مسلم نزديك شد و رو به روى وى ايستاد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است.
مسلم به وى گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى كنى تا نيرويى براى جنگيدن دارم. دست دراز مى كنم؟ نه ! به خدا هرگز چنين نمى شود. آن گاه بر پسر اشعث، يورش برد و او را تا پيش يارانش عقب راند. سپس به جاى خود باز گشت و ايستاد و گفت: بار خدايا ! عطش، امانم را بُريده است!
كسى جرئت نداشت به وى نزديك شود. يا به او آب دهد.
پسر اشعث رو به يارانش كرد و گفت: واى بر شما ! اين براى شما ننگ و عار است كه اين گونه از يك مرد درمانده شويد. همه با هم بر او يورش بريد.
همه بر مسلم يورش آوردند و او هم بر آنان يورش بُرد.
مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت ميان آنان رد و بدل شد. بُكَير ضربتى بر لب بالاى مسلم زد و مسلم بن عقيل هم بر او ضربتى زد و او كشته بر زمين افتاد.
آن گاه مسلم از پشت سر مورد اصابت نيزه قرار گرفت و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را هم گرفتند.
مردى از قبيله بنى سليمان به نام عبيد اللَّه بن عبّاس نيز جلو آمد و عمامه اش را برداشت.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۵۳
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | سختیها براتون قابل تحملتر میشه، اگه فقط به همین یک جمله اعتقاد داشته باشید
#انگیزشی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کسی سه روز نماز نخواند...
#آیت_الله_مجتهدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیث_روز
♦️امام رضا علیهالسلام می فرمایند :
اَحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ فَاِنّها وَحشِیَّةٌ ، ما نَأَتْ عَنِ قَومٍ فَعادَتْ اِلَیهِم.
♦️وقتی نعمتی به شما رسید قدر آن را كاملاً بدانید كه نعمت گریزپا است ، وقتی از دست رفت دیگر بازنمیگردد
📚منبع :
مُسندالامامالرضاعلیهالسلام، ج ١، ص ۲۸۶
#احادیث
#قرآن
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_امام_رضا💚
⏯ #واحد احساسی
🍃ای صفای قلب زارم
🍃هر چه دارم از تو دارم
🎙 #حسین_طاهری
👌بسیار دلنشین
🕊 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
#کلام_بزرگان
⭕️ سخنان بسیار جالب آیت الله مبشرکاشانی:
☀️ آن هایی که به حرم #امام_رضا (علیه السلام) میروند، هر موقعی که بروند، حضرت یک عنایت خاصی به آنها میکند. حتی اگر هر روز به زیارت بروند یک لطف خاص و عنایت ویژه معنوی در آن روز شامل حال آنها میشود.
☀️ همان گونه که اگر کسی هر روز به خدمت #امام_زمان (عج)تشرف پیدا کند یا به آن بزرگوار متوسل شود، امام یک فیض و رزق تازه معنوی، به او عطا میکند.
☀️ سالکان الی اللّٰه ارتباط با امام رضا چه از طریق زیارت نزدیک و چه دور را ترک نکنند. عرفایی که در ایران هستند اگر به جایی رسیدند از طریق امام رضا (علیه السلام)بوده است.
☀️ امام رضا در عالم هستی به اذن خداوند متعال سلطنت معنوی دارد. سالکان الی اللّٰه اگر بخواهند اقطار سماوات و ارض معنوی را طی کنند امکان ندارد مگر این که از سلطان مدد بگیرند. امام رضا سلطان و شاه باطنی است و عرفاء، رعیّت او هستند.
#دهه_کرامت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منبر_کوتاه
♨️ماه عسل !
امام رضا. 😭
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
2.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌کار زیبای هنرمند اندونزیایی
ترسیم حضرت آقا بر روی برگ درخت
#ولایت
#رهبرم_خامنه_ای♥️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
🌴خاطرات کربلا🌴
📍قسمت بیست و هفتم (مسلم در کوفه)
☘اسارت مسلم پس از جراحتْ ديدن بسيار
📗الملهوف :
چون مسلم گروهى از آنان را كشت، محمّد بن اشعث بانگ بر آورد: اى مسلم! تو در امانى.
مسلم گفت: چه اعتمادى به امانِ اهل نيرنگ و فجور هست؟!
و باز يورش آورد و با آنان مى جنگيد و سروده هاى حَمران بن مالك خَثعَمى را در روز نبرد خثعم و بنى عامر مى خواند:
سوگند ياد كردهام كه جز به آزادگى كشته نشوم،
گرچه مرگ را ناخوش مى دارم.
خوش ندارم كه به من نيرنگ بزنند يا فريب بخورمو با آب گوارا
آب گرم و تلخ را مخلوط كنم.
هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى كند، با شما نبرد مى كنم و از سختى هراسى ندارم.
به وى گفتند: به راستى كه نيرنگ و فريبى نيست. ولى مسلم بِدان توجّه نكرد و پس از ديدن جراحت هاى سنگين، جمعيت بر او هجوم آوردند و مردى از پشت به وى ضربتى زد و به زمين افتاد و به اسارت گرفته شد.
📚الملهوف : ص ۱۲۰
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۵۷
📘الفتوح :
عبيد اللَّه بن زياد براى محمّد بن اشعث پيغام فرستاد كه به مسلم امان بده ؛ چرا كه جز از اين طريق نمى توانى بر او دست يابى.
محمّد بن اشعث پس از آن گفت: واى بر تو اى مسلم ! خودت را به كشتن مده، تو در امانى.
مسلم بن عقيل مى گفت: مرا به امانِ اهل نيرنگ، نيازى نيست. آن گاه به نبرد پرداخت و اين شعر را مى خواند:
سوگند ياد كردهام كه جز به آزادگى، كشته نشوم
گرچه مرگ را جامى تلخ بيابم.
خوش ندارم به من نيرنگ بزنند و يا فريب بخورم
هر كسى روزى مرگ را ملاقات مى كند.
با شما نبرد مى كنم و از سختى نمى هراسم.
محمّد بن اشعث بانگ برآورد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! به راستى كه به تو دروغ گفته نمى شود و تو فريب داده نمى شوى. اين جمعيت قصد كشتن تو را ندارند، پس خودت را به كشتن مده.
مسلم - كه خداوند رحمتش كند - به سخن پسر اشعث اعتنايى نكرد و به نبرد ادامه داد تا جراحتهاى سنگينى بر او وارد شد و از جنگيدن ناتوان شد. جمعيت بر او يورش بردند و با تير و سنگ بر او مى زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آيا به سويم سنگ پرتاب مى كنيد - آن گونه كه به كفّار سنگ مى زنند - در حالى كه من از خانواده پيامبرانِ ابرارم؟ آيا حقّ پيامبر را در باره خاندانش پاس نمى داريد؟
سپس با وجود ضعف بر آنان يورش بُرد و جمعيت را در هم شكست و آنان را پراكنده ساخت. آن گاه برگشت و بر درِ خانه تكيه زد.
سپاهيان به سمت مسلم باز گشتند و محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد كه : او را رها كنيد تا با او سخن بگويم.
پسر اشعث به مسلم نزديك شد و رو به روى وى ايستاد و گفت: واى بر تو اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است.
مسلم به وى گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى كنى تا نيرويى براى جنگيدن دارم. دست دراز مى كنم؟ نه ! به خدا هرگز چنين نمى شود. آن گاه بر پسر اشعث، يورش برد و او را تا پيش يارانش عقب راند. سپس به جاى خود باز گشت و ايستاد و گفت: بار خدايا ! عطش، امانم را بُريده است!
كسى جرئت نداشت به وى نزديك شود. يا به او آب دهد.
پسر اشعث رو به يارانش كرد و گفت: واى بر شما ! اين براى شما ننگ و عار است كه اين گونه از يك مرد درمانده شويد. همه با هم بر او يورش بريد.
همه بر مسلم يورش آوردند و او هم بر آنان يورش بُرد.
مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت ميان آنان رد و بدل شد. بُكَير ضربتى بر لب بالاى مسلم زد و مسلم بن عقيل هم بر او ضربتى زد و او كشته بر زمين افتاد.
آن گاه مسلم از پشت سر مورد اصابت نيزه قرار گرفت و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را هم گرفتند.
مردى از قبيله بنى سليمان به نام عبيد اللَّه بن عبّاس نيز جلو آمد و عمامه اش را برداشت.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۵۳
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯
صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
برنامه هفتگی هیئت دوبانوی دمشق (س)
وتوسل به حضرت رضا علیه السلام
➖پنج شنبه ۱۴۰۳/۲/۲۷
➖ساعت ۲۱
➖بلوار مسعودیه ( زمین های دادگستری ) ، کوچه مسعودیه ۱۴ ، پلاک ۱۰ ، واحد ۲ ، منزل آقای امیر کاشی
➖ویژه برادران
✅@dobanoydameshg
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
هیات دوبانوی دمشق(س)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
♦️#اعلام_برنامه
♦️#برنامه_هفتگی
♦️#هیات_دوبانوی_دمشق