همیشه خواستهام از خدا فقط او را
چنان که خسته تنی چای قند پهلو را
به مرگ راضیام، آنجا که راوی قصه
سپرده است به او پیک نوشدارو را
سفر که فاصله انداخت بین ما، امروز
دوباره سوی من آورده این پرستو را
دوباره از تو نوشتم هوا معطر شد
بریدهاند به نامِ تو نافِ آهو را
گرفتهاند به نامِ غنایمِ جنگی
سیاهلشکرِ موها، کمانِ ابرو را
مرا دلی است پر از آه و آرزو...مَشِکن!
برای روز مبادا چراغ جادو را
تو شاعرانهترین اتفاقِ عمرِ منی
بگو چکار کنم چشم ماجراجو را؟
#علیرضا_بدیع
@dobeit | دو بیت شعر
سرگشتهی محضیم
و درین وادی حیرت
عاقل تر از آنیم
که دیوانه نباشیم
#مهدی_اخوان_ثالث
@dobeit | دو بیت شعر
درختیام که بر آن حک شده ست نام کسی
غمت مباد که یاد تو با من است هنوز
#فاضل_نظری
@dobeit | دو بیت شعر
Banooye Emarat - Chavosh - dobeit .mp3
8.21M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻
🎵 بانوی عمارت
😍 بیا که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
🎙 #محسن_چاوشی | #شب_نوا
@dobeit | دو بیت شعر
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺖ
ﻣﺘﻬﻢ ﺍﻏﻠﺐ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯽﺑﺮﺩ 🌙
#اصغرعظیمی_مهر
@dobeit | دو بیت شعر
با نگاه روشنت پلک سحر وا می شود
تا تبسم می کنی خورشید پیدا می شود
#محمد_محمدی
@dobeit | دو بیت شعر
دنبال عشـق رفتن ، برگشتنی نـدارد
يا پا مَنِه به دامش ، يا از نجات بگذر
#پیروی_شیرازی
@dobeit | دو بیت شعر
روزی استاد شهریار نامهای دریافت میکند بی آنکه روی پاکت آن آدرسی از فرستنده آن باشد. متن نامه اما به روشنی نشان میداد که این نامه از سوی ثریا معشوق دوران جوانی شهریار است. معشوقی که شهریار هرگز نتوانست وصال او را بچشد. مضمون نامه بدین قرار بود:
شهریار عکست را در مجله ای دیدم خیلی شکسته شده ای، سخت متاثر شدم. گفتم: خدای من این چهره ی دلداده من است؟ این همان شهریار است؟ این قیافه ی نجیب و دوست داشتنی دانشجوی چهل سال پیش مدرسه دار الفنون است؟ نه من خواب میبینم. سخت اشک ریختم. طوری که دختر کوچکم سهیلا علت دگرگونیم را پرسید. به او گفتم: عزیزم، برای جوانی از دست رفته و خاطرات فراموش نشدنی آن دوران گریه میکنم. به یاد آن شبی افتادم که می خواستی مرا به خانه مان برسانی، همان که به در خانه رسیدیم گفتم نمی گذارم تنها برگردی. وقتی تو را به نزدیک منزلت رساندم تو گفتی صحیح نیست یک دختر در این دل شب تنها برود و دوباره برگشتیم و آنقدر رفتیم و آمدیم که سپیده دمیده بود... یادت هست که والدینم چه نگران شده بودند؟ آیا یادت هست به ییلاقمان پیاده آمده بودی و من در اتاق به تمرین سه تاری که بمن یاد داده بودی مشغول بودم؟ اکنون نیز گهگاه سه تار را بدست می گیرم و غزل زیر ترا زمزمه می کنم:
گذشته من و جانان به سینما ماند
خدا ستاره ی این سینما نگه دارد
🔘و روز بعد استاد پاسخ نامه دوست جوانیش را که پری خطاب می کرد چنین سرود:
پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری
پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان
من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری
یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری
روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری
با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کین ز راه افتاده هم از کاروان است ای پری
کام درویشان نداده خدمت پیران چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری
@dobeit | دو بیت شعر
من سرم را شیره میمالم که یادت نیستم
پشت حجمی بیخیالی دوستت دارم هنوز...
#علیرضا_نورعلیپور
@dobeit | دو بیت شعر
از غیرِ تو اجتناب دارم با تو
هرچند که اضطراب دارم با تو
لبهای تو طرح کودتا میریزند
انگیزهی انقلاب دارم با تو ...
#حسین_مسیبی
@dobeit | دو بیت شعر
عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل،
که تو ای عشق همان پرسشِ بیزیرایی...
@dobeit | دو بیت شعر