#یاقمرالعشیره
اهلِ حاجت...
همه ی سال به کس رو نزدند
صبر کردند همه...
تا روزِ تاسوعا شُد...
یاكاشِفَالْكَرْبِعَنْوَجْهِالْحُسَیْنِ؏
اِكْشِفْكَرْبىبِحَقِاَخْیكَالْحُسَیْنِ؏ '(:
@dobeitynab
#وای_زینب
امشب دلم برایِ حرم شور میزند
اصلاً دلم برای خودم شور میزند
امشب نشستهام که خودم را کفن کنم
فکری برایِ آنهمه دستِ بزن کنم
امشب که فکر میکنم از حال میروم
فردا چقدر بر سرِ گودال میروم
امشب زِ درد بر جگرم دست میزنم
فردا چقدر بر کمرم دست میزنم
امشب زِ خاک خار اگر جمع میکنیم
فردا میانِ تیغ ، پسر جمع میکنیم
امشب غبار از سرِ گیسوت میکِشم
فردا غروب نیزه زِ پهلوت میکِشم
امشب کنارِ مادر خود میخورم زمین
فردا غروب با سرِ خود میخورم زمین
حسن لطفی
@dobeitynab
#میانخیمهوگودالدویدهیکسرهزینب
چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده
چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده
و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب
دوید شیرزن آمد به جنگ تن به تن آمد
رسید موقعِ غارت برای پیرهن آمد
ولی چه دیر رسید و شکست پیکر زینب
#وااااااای_زینب
@dobeitynab
#میانخیمهوگودالدویدهیکسرهزینب
میان آنهمه دشمن صدا زد ای سرِ بی تن
حرامی است و حرامی حسین چشم تو روشن
هزار دشمن و یک زن همه برابر زینب
به ناله گفت نخندید به خاک و خون ننشانید
به داد گفت نَدُزدید به هر طرف نکشانید
زد آنقدر زِ جگر داد سوخت حنجرِ زینب
"سری به نیزه بلنداست در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب"
رسیده ناقه کجایی امیر لشکرِ زینب
#وااااااای_زینب
#حسنلطفی
@dobeitynab
گفت حسین....
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به #شام ..... بماند بقیه اش
@dobeitynab
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشبشبروضهیناموسِخداست
منبمیرمکهتوراسویاسارتبردند...
#امانازدلزینبـ
@dobeitynab
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسینجانبعدازتـــــــــــــــــو
وقـتفـرارکـودکـانانـدربیابان
آتشبهرویمعجرخواهرتآمد...
@dobeitynab
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فَلاَندُبَنَّکَصَباحاوَمساءً
ولَاَبکَينَّعَليکبدلالدُمُوعِدَماً
@dobeitynab
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#سلام_علی_الرضیع
#یاأَباعَبداللّهـ...
#بعدازتوبهدخترانتسختمیگذرد...
#امام_سجاد🖤
شب بود و روحم در سکوتی نوحه گر شد
فرمانروای سینه های شعله ور شد
چشمم که می بایست، شب را در نوردد
درخیمه با طفلان گریان همسفر شد
گفتید: من بیمار بودم آه اما
هر عضو من بر چشم شیطان حمله ور شد
من راز نامحدود بودم گرچه ذکرم
درخطبه و شب نامه هاتان مختصر شد
من بال هایی دارم از پروازمانده
خاموشی ای در سینه از اعجاز مانده
زنجیرمی بستید دنیا را به دستم
نشنیده بردم نبض دریا را به دستم
غم! کور شد، دستش گرفتم راه بردم
غمگین ترش، تا قتلگاه ماه بردم
می رفتم اشکم را در اندوهی بکارم
حک شد درون جهل مردم یادگارم
شب را گرفتم در صدای خود فشردم
هفتاد دم در جلجتای سجده مُردم
فرصت ندادم آتش از دستش بروید
با سایه ها راحت دروغش را بگوید
💯 @dobeitynab