eitaa logo
- دچار!
10.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
ای‌عصایِ‌پیریِ‌بابابلندشو ازجابخاطرِدل‌لیـلابلندشو، تادرکنارپیکرتوجان‌نداده‌ام آرامِ‌جـانم‌ازدلِ‌صحرابلندشو؛
هدایت شده از خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با احتیاط دیده شود❗ با صدای بلند گوش دهید❗
این همه غم تو یه سینه چجور جا میشه....
یه‌دخترِسه‌ساله‌میگه:داداش‌نکنه‌ماروتواین بیابون‌تنهابزاری؛🚶🏻‍♀💔
هدایت شده از تہش‌کہ‌حرمہ... !
ارادت خاصی به حضرت علی اکبر دارم.... 💔 فکر میکنم هرچی براشون گریه کنم کمه..
- دچار!
ای‌عصایِ‌پیریِ‌بابابلندشو ازجابخاطرِدل‌لیـلابلندشو، تادرکنارپیکرتوجان‌نداده‌ام آرامِ‌جـانم‌ازدلِ‌صحر
حسین‌جـان‌شب‌علی‌اکبرِ.. میگن‌همه‌کارایِ‌پدردستِ‌پسربزرگهٔ.. میدونی‌چقدرعلی‌اکبرمودب‌بودمقابلِ باباش؟!
آی‌جوونایی‌که‌امشب‌گرۀدلتون‌بازنشد، زودنیت‌کنیدبگیدماامشب‌میریم‌دستُ‌پای باباهامونُ‌می‌بوسیم،بزاربابات‌تعجب‌کنـه بگه‌چرااینجوری‌میکنی‌بگواخه‌رفتم‌فهمیدم اقام‌علی‌اکبردوست‌داره‌بچه‌نوکرباباش‌باشه منم‌میخوام‌نوکرت‌باشم،بگواگه‌بابامن‌باهات بلندحرف‌زدم‌غلط‌کردم؛
به‌من‌گفتن‌اگه‌میخوای‌سربلندباشی، بایدغلامِ‌حسیـن‌باشی(:
امام‌صادق«علیه‌السلام»فرمود:بهترین‌لحظه برای‌بابااون‌لحظه‌ایِ‌که‌میبینه‌جوونش‌جلوش راه‌میره،قدمیکشه،گفتندآقابدترین‌لحظه‌چه‌ لحظه‌ایه؟! فرمود:اون‌لحظه‌ای‌که‌باباخودش‌بچه‌شوتوقبر بذاره،بدترین‌لحظه‌برای‌بابااون‌لحظه‌ایِ‌که‌دست وپازدن‌بچه‌شوببینه،ایناهمه‌برات‌مقدمه‌بوده روضه‌زیادشنیدی‌میخوام‌زودی‌روضـه‌بگم؛
ای‌عصایِ‌پیریِ‌بابابلندشو ازجابخاطرِدل‌لیـلابلندشو، تادرکنارپیکرتوجان‌نداده‌ام آرامِ‌جـانم‌ازدلِ‌صحرابلندشو:)
همچین‌که‌اومدگفت:بابااجازه‌بده‌برم‌میدان؛ فرمود:بروعلی‌جـانم‌اماقبل‌رفتنت‌بروتوخیمه باخواهرات‌وداع‌کن..
اومدتوخیمه‌زینب خواهراش‌دورشُ‌گرفتندهی‌میگه‌عمه‌قربونت بره‌مواظب‌خودت‌باش‌عزیزدلم.. خواهراش‌دورشوگرفتند،سکینه‌میگه: مراقب‌خودت‌باش‌داداش‌جـان(:
یه‌دخترِسه‌ساله‌میگه:داداش‌نکنه‌ماروتواین بیابون‌تنهابزاری؛
آماده‌شداززیرقرآن‌ردش‌کردن،همچین‌که‌سوار شداومدبره‌یهودیدن‌اباعبدالله‌صدازد:پسرم صبرکن؛فرمود:بله‌بابا،گفت:حالاکه‌داری‌میری پیاده‌شوچندقدم‌جلویِ‌من‌راه‌بروخوب‌قد وبالاتُ‌ببینم،بوی‌دلِ‌سوخته‌ای‌میاد؛ امشب‌چه‌خبره؟!کربلایی‌ها،علی‌اکبررفت‌میدان..'
تانظربرقدوبالای‌رسایت‌کردم، سوختم‌ازدل‌پردرد،دعایت‌کردم..
جنگ‌نمایانی‌کردجیگرش‌داره‌میسوزه، برگشت‌جلویِ‌خیمه‌صدازدباباجیگرم‌داره‌میسوزه ابی‌عبدالله‌زبان‌رودهان‌علی‌گذاشت،یعنی‌بابا توتشنه‌ای‌من‌ازتوتشنه‌ترم،‌دوباره‌رفت‌تودلِ میدون‌زد،باهمه‌فرق‌میکنه‌علی‌اکبـر(:
دیدن‌دیگه‌نمیتونن‌حریفش‌بشن‌مثل‌باباش حسیـن،مثل‌پدربزرگش‌علـی،مثل‌عموش امام‌حسـن،زدتودلِ‌دشمن‌همونجاکوچه‌باز کردند..
همچین‌که‌زدتودلِ‌دشمن،‌یه‌نانجیبی‌شمشیر به‌فرقش‌زد،یکی‌نیزه‌به‌پهلوش‌زد،این‌اسب جنگ‌دیده‌است‌تعلیم‌دیده‌است،میدونه وقتی‌سواردستشُ‌دورگردن‌بندازه‌یعنی بایدبرگرده‌به‌سمت‌خیمه‌ها،همچیـن‌که دستشوانداختددورگردن‌عقاب،خون‌از سَرِعلی‌ریخت‌جلوچشم‌اسبُ‌گرفت؛
عوض‌اینکه‌بره‌سمت‌خیمه‌ها،رفت‌تودلِ‌دشمن، یه‌وقت‌حسین‌نگاه‌کرددیدشمشیرابالامیاد.. هی‌میگفت:وای‌پسـرم..ازخیمه‌میگن‌ابی‌عبدالله چنان‌دویدهی‌میخوردزمین‌بلندمیشد،هی میگفت‌ولدی..وقتی‌اومدکنارعلی،‌دیدعلی داره‌پاهاشوروخاکامیکشه:)
سوالِ‌من‌اینه‌علی‌اکبـر قطعه‌به‌قطعه‌شدتنش‌چجوری! سوالِ‌من‌اینه‌چطورشهیدشد که‌تاحسین‌رسیدناامیدشد؛
میمیرم‌ازهمین‌حالت،‌اربابمون‌ُببین تاجسم‌اکبرش‌بازانوهاش‌هی‌میخوره‌زمین بلنده‌هق‌هقش،میمیرم‌ازهمین‌ یه‌داغ‌تودلِ‌حسین‌نهفته به‌هیشکی‌حتی‌خواهرش‌نگفته، هرعضوی‌روبرمیداره‌می‌بوسه یه‌عضودیگه‌رویِ‌زمین‌میوفته:)!
صورت‌روصورت‌علی‌گذاشت،همه‌دارن‌ هلهله‌میکنن،یه‌مرتبه‌حس‌کردیه‌دستِ مهربون‌روشونشه‌یه‌نگاه‌کرددیدخواهرش زینبـه(:
تنهاکشته‌ای‌که‌پای‌ناموسِ‌حسینُ‌وسطِ میدون‌بازکرد،علی‌‌اکبربود‌،یه‌وقت‌صدازد علی‌جـان‌بلندشوببین‌عمه‌اومده،نامحرمـا هم‌دارن‌میـان؛
چیشده‌عمه‌ام‌رفته‌وسطِ‌‌‌ میدون،خوب‌نگاه کردم‌دیدم‌جوونـایه‌عباروگرفتن،یه‌بـدنِ قطعه‌قطعه...
دوبارزن‌وبچه‌ریختن‌بیرون‌ازخیمه؛ باردوم‌کجابودریختن‌بیرون؟! یه‌بارسرعلی‌اکبرهمه‌ازخیمه‌ریختن‌بیرون یه‌باردیگه‌هم‌همه‌ازخیمه‌هابیرون‌دویدن ولی‌سالارزینب‌راندیدن..
مرحوم‌سیدبن‌طاووس،مرحوم‌شیخ‌حُرعاملی دوتاازمقتل‌نویسانی‌که‌سندشون‌معتبره‌و محکم‌میگن،میگن‌وقتی‌رسیدکنارِبدنِ‌علی‌اکبر، همتون‌دیگه‌دوسه‌کلمه‌روبلدیدلااقل‌عربی هیچ‌مقتلی‌خصوصاًاین‌دومقتل‌ننوشتن "فَنَزَلَ‌مِنَ‌الفَرَس"اگه‌میخواست‌بگه‌کنار بدن‌ازاسب‌پایین‌اومداین‌عبارتُ‌میگفت؛ نوشتن‌تانگاهش‌به‌علی‌اکبرافتاد"فَسَقَطَ‌مِنَ‌الفَرَس"باصورت‌افتادروخاک
ابی‌عبدالله‌هی‌میخواست‌بلندبشه، هی‌میخوردزمین‌آخ‌این‌صحنه‌میکشه.. یه‌وقت‌دیدن‌یه‌پیرمردروزانوهاش‌داره راه‌میره(:
بابا،کنارتویه‌دنیادردم بادستایِ‌لرزون‌وسردم روخاکادنبالت‌میگردم..
پاشو،تنهایی‌مومگه‌ندیدی چه‌آسون‌ازمن‌دل‌بریـدی، باورنمیکنم‌خوابیدی:)
هی‌میگفت‌یه‌بابابگو، لبات‌روهم‌بذاربگوبابایه‌باردیگه‌صداتو بشنوم،هرکاری‌کردعلی‌حرف‌نمیزدکارتموم شده‌بود:)💔