eitaa logo
جوانان انقلابی
146 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
آقامون😍 چهل سال در بیعت آفتابیم؛ بگو تا ابد نیز با انقلابیم... 🆔👇👇👇 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
وقتی ضدانقلاب کودک سوری را ایرانی معرفی می‌کند! انتشار شایعات پیرامون سران کشور و همچنین بزرگنمایی مشکلات و نبود راه‌حل مشکلات و پمپاژ ناامیدی از طریق فضای مجازی یکی از ترفندهای ضدانقلاب محسوب می‌شود. در آخرین نمونه این تحرکات تصویری در شبکه‌های اجتماعی با عنوان کشته‌شدن کودک ایرانی در حال دست به دست شدن است. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
کنج حرمت نشانده ای دنیا را ضامن شدی و نگاه کردی ما را بستی هر شب به پنجره فولادت در ساعت هشت٬ پایِ آهوها را! ❣یا_ضامن_آهو_أدرکنی ❣ألدخیل_یاامام_ٱلرئوف 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
91494481be62db5b142f8c2f1b83cc6093e6b190.mp3
6.53M
🎧 بسیار زیبا و دلنشین 🎼 فضه واست بمیره که پر از خونه ... 🎤 🌙 (س) https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
قسمت نهم*رمان شهید حججی👌 ١١ دو ماه قبل از رفتنش که ماه مبارك رمضان هم بود براي من و پدرش بلیت گرفت و
قسمت دهم💛💚💙رمان شهید حججی خیلی کم، نگذاشتند من همه فیلم را تماشا کنم. دوست دارم فیلمی یا کتابی از نحوه شهادتش بسازند یا بنویسند تا من بتـوانم یـک دل سـیر بـراي نحـوه 1 شهادت محسن گریه کنم. گفتند شهر کتاب یک کتابچه در موردش چاپ میکند. صحبتهاي همسر شهید حججی در مورد محسن شنبه بیست و یکم مرداد نودوشش؛ آفتاب هنوز در آسمان است که به نجفآباد میرسیم. اینجا دیواري نیست که عکس «محسـن » بـر روي آن نباشـد؛ اصلا انگار همه کوچهها و خیابانها را با نگاه نافذش قُرُق کرده است! وجب به وجـب ایـن شـهر او را فریـاد مـی زنـد . از قلـب هـاي مردمـانش بگیـر تـا شیشـه خودروها! آنقدر با «سر»ش دلنوازي کرده است که حالا حالاها نامش از سرزبان مردمان این دیار نمیافتد! به خانهشان که مـی رسـیم جمعیـت پشـت جمعیـت نشسته است. گروهی میروند و گروهی تازه از راه میرسند. صداي آقا محسن هم از بلندگوهاي داخل حیات به گوش میرسد: «سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم ....» گوشه به گوشه نشانهاي از قهرمان این خانه به چشم میآید؛ اما علی یک و نیم ساله؛ انگار مجسمتـرین نشـانه اسـت کـه بیقـرار در آغـوش زنها میچرخد. با اینکه همه سعی میکنند براي آرام کردنش به عکس آقا محسن متوسل شوند، اما انگار دیدن چهره بابـا او را نـاآرام تـر مـی کنـد . کمـی کـه میگذرد از شلوغی خانه به یکی از اتاقها پناه میبریم و روبه روي بانویی مینشینیم که خودش را زهرا عباسی؛ همسر شهید محسن حججی معرفـی مـی کنـد . دختر 23 سالهاي که این روزها عجیب صبر زینبگونهاي را به نمایش گذاشته است. معتقد است اگر امروز سرش را بالا گرفته و باافتخـار از همسـر بـی سـري میگوید که دنیا را تکان داد، به واسطه نمکگیر شدن پاي سفره شهید حاج احمد کاظمی است. حتی شهادت همسرش را هم از توسل به حاجی گرفتهو البته وعدهاي که قرآن در آیه 68 سوره طه به محسن داده بود: «گفتیم که مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتري خواهی داشت.» میگوید: «این آیـه، تفـأل محسن به قرآن شب قبل از خواستگاريمان است. من معناي این آیه را شاید آن موقع درك نکردم ولی الان خوب فهمیدهام برتـري کـه آن روز قـرآن از آن سخن گفت، چه بود.» آنچه در ادامه میخوانید، گفتگوي زینب تاج الدین با همسر شهید حججی است... اگر اشتباه نکنم در هجده سالگی ازدواج کردید؟ بله؛ همین طور است. هجده سال و چندماه... آماده ازدواج بودید یا خیلی ناگهانی وارد دنیاي تأهل شدید؟ همیشه طلبش را داشتم؛ طلب مسیر زندگی مهدوي را. مرتب سر نماز دعا میکردم و از خداوند مـی خواسـتم کسـی را در زنـدگی مـن قـرار بدهـد کـه حضرت زهرا(س) تاییدش کرده باشد. عجیب روي این دعا اصرار خاصی داشتم و همیشه هم از خدا آن را میخواستم. هرچند بـراي ایـن طلـب زمـان تعیـین نکرده بودم؛ ولی خدا لطف کرد و خیلی زود مرا به خواسته و آرزویم رساند. و آقا محسن شد اجابت آن خواسته و آرزویتان؟ بله و جالب اینجاست زمانی که آقا محسن به خواستگاري من آمد، عنوان کرد که او نیز همیشه از خدا همسـري را طلـب مـی کـرده کـه نـامش هـم نـام حضرت زهرا(س)، از خانواده سادات و مورد تایید ایشان باشد. اینجا بود که متوجه شدم محسن هم ارادت خاص و ویژهاي به خانم حضرت زهرا(س) دارد و از همان ابتدا وساطت حضرت زهرا(س) را در ازدواجمان احساس کردم. جاي دیگري هم متوجه ارادت ایشان به حضرت زهرا (س) شده بودید؟ آقامحسن عجیب حضرت زهرایی و عاشق ایشان بود و همیشه شهادتی مانند حضرت زهرا(س) را طلب میکرد. یادم است یک بار از او پرسیدم شما که شهادت مثل حضرت زهرا(س) را طلب میکنید، یعنی دلتان میخواهد تیر در پهلوي شما بخورد یا بازوي شما ...؟ گفت نـه ! مـن از قصـه شـهادت حضـرت زهرا(س)، فقط گمنامیاش را میخواهم. خب برویم سر موضوع آشنایی. گفتهاید آشناییتان با آقا محسن از مؤسسه شهید کاظمیبوده است! بله، هردوي ما عضو مؤسسه شهید کاظمیبودیم. بهتر بخواهم بگویم اینکه ما سر سفره شهید حاج احمد کاظمیبا هم آشنا شدیم. پس قبل از اینکه ازدواج کنید، همراه و هم مسیر بودهاید! همراه و هم مسیر بودیم؛ ولی نه من اطلاع داشتم آقا محسن از بچههاي مؤسسه است نه ایشان اطلاعـی در مـورد فعالیـت مـن در مؤسسـه داشـتند . قضـیه آشنایی ما هم از این قرار است که من و آقا محسن مدتی کوتاه در نمایشگاهی که ویژه شهداي دفاع مقدس راه اندازي شده بود، با هم همکار شدیم و از آنجا بود که آقا محسن من را دید و براي ازدواج انتخاب کرد. - روزنامه فرهیختگان، به نقل از: باشگاه خبرنگاران جوان، تاریخ انتشار: 31 مرداد 1396 . https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
قسمت دهم💛💚💙رمان شهید حججی خیلی کم، نگذاشتند من همه فیلم را تماشا کنم. دوست دارم فیلمی یا کتابی از ن
قسمت یازدهم❤️رمان شهید حججی ١٣ و شما متوجه این قصد آقا محسن شدید؟ نه! فقط روز آخر نمایشگاه بود که آقا محسن کتاب «طوفانی دیگر در راه است» را به من هدیه داد و از مـن خواسـت کـه آن را بـه عنـوان یادگـاري از طرف ایشان داشته باشم. البته من هم کتاب «سرباز سالهاي ابري» را به آقا محسن هدیه دادم و بعد از یک هفته بود که به همراه خانوادهشان به خواستگاري من آمد. یعنی همه چیز از مؤسسه شهید کاظمیشروع شد! بله دقیقا و ما خیلی شهدایی به هم معرفی شدیم. چطور با مؤسسه شهید کاظمیآشنا و مرتبط شدید؟ خیلی اتفاقی. آن زمان من دبیرستانی بودم و باتوجه به اینکه مؤسسه شهید کاظمیبراي عضوگیري سراغ دانش آموزان نخبه در مدارس میرفت، آشنایی و عضویت من هم به همان زمان مربوط میشد. البته فقط عضویت نبود، گرفتن نیرو شرایط و ضوابط خاصی داشت که الحمدالله همه مراحل با موفقیت طی شد و من از همان زمان فعالیتم را در این مؤسسه شروع کردم. عمده فعالیت مؤسسه شهید کاظمیچیست؟ مؤسسه شهید احمد کاظمییک مؤسسه فرهنگی تربیتی با جامعه مخاطب دانش آموزان نخبه اسـت و در بخـش هـاي مختلفـی اعـم از علمـی، ورزشـی، گروههاي جهادي، کتاب و فرهنگ کتابخوانی فعالیت میکند. فعالیت آقامحسن در کدام بخش مؤسسه شهید کاظمیبود؟ آقا محسن در ابتدا بخش ورزشی را انتخاب کرده بود؛ اما بعد از مدتی وارد شاخه جهادي و کتاب و کتاب خوانی شده بود. او بعد از آنکـه وارد سـپاه شد عصرها به کتابفروشی مؤسسه میرفت و پولی را که از قبل این کار به دست میآورد، براي اردوهاي جهادي کنار میگذاشت. خب از شب خواستگاري بگویید... مثل همه خواستگاريهاي معمول بود یا تفاوتی داشت؟ شب خواستگاري برعکس همه که در این جلسه حرفهاي خاص خاص میزنند، آقا محسن قرآن آورده بود و از تفألهایی که براي ازدواج با مـن، بـه قرآن زده بود، میگفت. میگفت من بعد از دیدن شما براي اقدام به خواستگاري و ازدواج تفألهاي زیادي به قرآن زدم و در این مورد با خدا مشورت کردم. آن آیهها و تفألها یادتان هست؟ بله؛ یکی از آن تفألها که این روزها به حکمت آن پی بردهام، مربوط به شب قبل از خواستگاري بود. «گفتیم که مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتري خواهی داشت.» (آیه 68 سوره طه) معناي این آیه را شاید آن موقع درك نکردم؛ ولی الان خوب فهمیدهام آن برتـري کـه آن روز قـرآن از آن سـخن گفت، چه بود. شب خواستگاري هم به قرآن تفأل زدند؟ بله آن شب هم به قرآن تفأل زدند که اینبار آیه 31 سوره نور آمد: «به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرمی) فرو بندند و پاکدامنی ورزنـد و زیورهاي خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست...» بعد خطاب به من گفتند: «از خدا چنین همسري را میخواهم. شما میتوانید اینطور که قرآن خواسته، باشید؟» که من در جوابشان گفتم بله. خواسته دیگري هم از شما داشتند؟ گفتند من سر سفره شهدا نشستهام و در مسیري قدم گذاشتهام که دلم میخواهد با همسرم آن را ادامه بدهم. همسري که اول من را به سعادت و سپس به شهادت برساند. شما میتوانید کمکم کنید؟ گفتم بله اما شما هم پسر باباي من میشوید. گفتند بله. گفتم پس یاعلی... صبح فردا هم رفتیم براي آزمایش. یعنی فقط همان یک جلسه با هم صحبت کردید و جوابتان را همان موقع دادید؟ بله؛ جواب مثبت دادم. چه شاخصهاي در وجود آقا محسن دیدید که جذب و مصمم به انتخاب ایشان شدید و آنقدر زود جواب بله دادید؟ فقط و فقط میتوانم بگویم ایمانشان. چون موقعی که آقامحسن براي خواستگاري آمد، شاغل در یک شرکت معمولی بود و حتی هنوز وارد سپاه نشده بود. با این حال من و پدرم اصلا بحث مالی را جلو نکشیدیم. چون تنها ایمانشان ما را جذب کـرد و اینکـه پـدرم بـه آقامحسـن گفتـه بـود مـن پسـري نـ دارم، میتوانی پسرم باشی که او هم قبول کرده بود. پیشینه فکري یک دختر هجده ساله چه میتواند باشد که شخصی مثل آقامحسن را براي همسري انتخاب کند؟ صد در صد که خانواده نقش مهمیدر این پیشینه داشت؛ اما حضور در مؤسسه شهید کاظمیو فعالیتهاي فرهنگی هم به نوبه خود بیتأثیر نبوده است. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
4_5902498895476294654.mp3
3.29M
(افتادنت به روی خاک، ببین چه کرده با علی) بانوای حاج میثم مطیعی متن شعر:😔😔😔 فقط چند دقیقه از کار و تمام مشغله های زندگی فاصله بگیریم و کمی درد و دل کنیم...😭😭 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
♦️یا فاطمه زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها♦️ دعای فرج 🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ ♦️اگرهمگی #یرای #ظقطعاً،امرشریف ظهوربه زودی، #مواهدشد شهید #ع https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین ✋️🍃 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
قسمت یازدهم❤️رمان شهید حججی ١٣ و شما متوجه این قصد آقا محسن شدید؟ نه! فقط روز آخر نمایشگاه بود که
قسمت دوازدهم💗💗 در مورد مهریه هم در آن جلسه صحبت شد؟ بله، آقا محسن از من در مورد مهریه پرسیدند و اینکه نمیتوانند متعهد به مهریه بالا شوند. گفتند اگر مهریه 14 سکه باشـد، خیلـی راضـی ام و البتـه دلـم میخواهد حضرت زهرا(س) هم راضی باشند. من در جوابشان گفتم نگران نباشید؛ خوشحالتان میکنم. و چطور خوشحالشان کردید؟ روزي که براي مهربرون بنده آمدند هیچ کسی اطلاع نداشت قرار است چه مهریهاي گرفته شود. من در همان جلسه برگهاي که از قبل نوشته بودم را به پدرم دادم و گفتم این را بخوانید. من این مهریه را میخواهم. روي آن برگه چه مقدار مهریه نوشته بودید؟ مهریه اي که من نوشته بودم، یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس بـه نیـت امـام زمـان (عـج )، 14 مثقـال نمک به نیت نمک زندگی، 124 هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه براي همسرم بود. و حفظ کردند کل قرآن را؟ بیشترش را حفظ بودند. صلواتها را هم فرستادند. ولی خب دفعه اولی که خواستند به سوریه بروند؛ من کـل مهریـه ام را بـه آقامحسـن بخشـیدم . چـون ارزشش براي من بیشتر از این حرفها بود. از نظر ایمانی و اعتقادي شما بالاتر بودید یا آقامحسن؟ از هرنظر و در هر زمینهاي که بخواهیم حسابش را بکنیم، آقامحسن معلم بنده و یک الگوي به تمام معنا براي من بود. معلمیبود که شما را با خودش بالا بکشد؟ یعنی رشدتان بدهد؟ اگر بالا نکشیده بود، قطعا من امروز این صبر را نداشتم. آقا محسن، هیچ موقع تعصبات خـاص نسـبت بـه مـن نشـان نمـی داد و همیشـ ه بـا روش خـاص خودش من را راهنمایی و ارشاد میکرد. مثلا در مورد حجاب، زیباییهاي آن را با روش خاص خود به من نشان داد و معتقد بود بـراي حجـاب نـه تنهـا نبایـد صرفهجویی کرد؛ بلکه باید بهترین چادرها را خرید و سر کرد. از کی آقا محسن معروف شد به یک جهادگر و پا در میدان جهاد گذاشت؟ آقا محسن از همان سال 85 یعنی پانزده سالگی که وارد مؤسسه شهید کاظمیشدند کـار جهـادي را شـروع کـرد . او از همـان سـال هـا دغدغـه کارهـاي فرهنگی را داشت و عجیب این حوزه برایش مهم بود. مخصوصا نسبت به صحبتهاي رهبر انقلاب دغدغه خاصی داشت و شبهایی بود کـ ه تـا صـبح بیـدار میماند، کتاب میخواند و روي بیانات حضرت آقا کار میکرد و نکات مهم آن را در داخل سایت یا کانال تلگرامیشان میگذاشت. پس آقامحسن به نوعی در فضاي مجازي هم جهادگر بودهاند؟ بله؛ این اواخر در فضاي مجازي از نظر فرهنگی بسیار فعال بود، میگفت مقام معظم رهبري وقتـی کـه فرمـوده انـد : «جـواب کـار فرهنگـی باطـل ، کـار فرهنگی حق است.» تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند. ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم. چه شد که به عضویت در سپاه پاسداران درآمد؟ پیشنهاد رفتن و عضویتشان در سپاه از طرف من بود. من از آقا محسن خواستم که این لباس مقدس و باارزش را به تن کند. با چه هدف و انگیزهاي این انتخاب را پیش روي همسرتان گذاشتید؟ چون آقامحسن از من خواسته بود در مسیري حرکت کنم که سعادت و شهادت را براي ایشان به دنبال داشته باشد، خیلی اتفاقی به ایـن فکـر افتـ ادم کـه پیشنهاد رفتن و پیوستن به سپاه را به او بدهم. براي همین بود که یک بار از آقا محسن پرسیدم دوست دارید وارد سپاه بشوید و این شغل را انتخاب کنید؟ ابتدا گفتند باید فکر کنم اما بعد از گذشت مدت زمانی کوتاه، جوابشان نسبت به پیشنهاد من مثبت بود و گفتند که بله من مشتاقم و مسیرم را پیدا کردم. بعد هـم رفتند دنبال کارهاي استخدام و از سال 93 عضو رسمیاین نهاد شدند. آن موقع هنوز در دوران عقد بودیم. پس به راحتی با پیشنهاد شما موافقت کردند؟ بله؛ فقط آقا محسن گفت از من خواستهاند هرجایی که حرف اسلام باشد باید براي دفاع از اسلام بروم. شما با این موضوع مشـکلی نداریـد؟ گفـتم نـه مشکلی ندارم. و واقعا هم مشکلی نداشتم، چون قول داده بودم و مطمئن بودم این راه محسن را به آرزویش یعنی سعادت و شهادت میرساند. و از چه زمانی طالب رفتن به سوریه شد؟ https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei