eitaa logo
جوانان انقلابی
146 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر خوبه که برای امام زمانمون بتونیم گناه نکنیم... بتونیم گناهمونو ترک بکنیم😔 یه جا شنیده بودم میگفت : با هر گناه یه سیلی میرنین تو صورت حضرت زهرا{س} اقا جان مارو ببخش که انقدر سیلی تو صورت مادرتون زدیم😭😭😭 خدایا ما رو ببخش که لطف تورو ندیدیم و رفتیم دنبال گناه و بعد پیشمون شدیم، اما باز گناه کردیم😔😭 امام زمانمون شفاعت مارو به خدا بکن!!! خدایا تو هم مارو ببخش واسه گناهایی که جلوی چشممون رو گرفتن و ناراحتی یوسف زهرا رو ندیدیم. خدایا این بنده بیچارتو ، که کسی رو برای حرف زدن جز تو نداره رو ببخش .... تو ببخش ما هم از همین الان عهد مییندیم برای ظهور یوسف زهرا ، از همین الان یه گناهمون رو ترک کنیم😔 💕{ اللهم عجل لولیک الفرج }💕 ||https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
بِسمِ الٰلّهِ اَلرَّحمٰن اَلْرَّحیم... سلام همراهان عزیز🌈 👑✨ 💠از21 اسفند ماه تا دوم اردیبهشت ولادت امام زمان(عج) 💠این پیام رو داخل گروه هاتون ، دوستان ، اشنایان و....بفرستید. فراموش نکنید که : اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری✨🎨 کسانی که قصد شرکت دارند میتوانند به آیدی زیر مراجعه فرمایند👇 @Modafeh_m ❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️ //https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
از شام بلا شهید آوردند با پیکر مطهر مدافع حرم دوشنبه ۱۳ اسفند | ساعت ۱۵ معراج الشهدای تهران https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🔶🔹حکایات تربیتی 🔹🔶 استقبال از کودک 🌺🌺 رسول اکرم(ص) نشسته بود که حسن و حسین (ع) وارد شدند ، حضرت به احترام آنها از جای بر خاست و به انتظار ایستاد . کودکان که هنوز در راه رفتن ضعیف بودند ، آرام پیش می آمدند و پیامبر(ص) همچنان منتظر ایستاده بود . سر انجام رسول اکرم (ص) به طرف آنها رفت ، بغل باز کرد ، هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد در حالی که می فرمود : فرزندان عزیزم مرکب شما چه خوب مرکبی است و شماها چه سواران خوبی هستید . امام رضا(ع) می فرماید : ☺️لازم است با اطفال و بزرگسالان مودب و محترمانه معاشرت کنی .😍 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
جوانان انقلابی
بِسمِ الٰلّهِ اَلرَّحمٰن اَلْرَّحیم... سلام همراهان عزیز🌈 #چله_زیارت_آل_یاسین_داریم👑✨ 💠از21 اسفند ما
سفره ی زیبایی برای سربازان آقا صاحب الزمان(عج) پهن شده است نکند غفلت کنیم و این سفره برچیده شود...🌺 تا جایی که در توان داری انتشار کن شاید دلی شکست و مهدی فاطمه آمد....🌹💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعاتی پیش/ لحظات جانسوز وداع دختر شهید مدافع حرم سعید انصاری با پیکر پدرش بعد از سه سال اش چه زیباست... این لحظات چند ؟ https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
دوستان عزیز تا الان هیچ تبلیغی در کانال قرار نگرفت چون هدف چیز دیگری بود اما الان با گذاشتن این تبلیغ به هدفمان هم تاکید میکنیم❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌حمایت از کالای ایرانی😍😍😍🌹🌸🌸🌸🌸
توجه 🗣توجه🗣 دوستای گلم انشالا از تاریخ ۱۴ اسفند تا ۲۴ اسفند ماه نمایشگاه بهاره صنایع دستی کالای ایرانی برقراره اسلامشهرخیابان تعاونی کوچه تعاونی ۳امارت مجد نمایشگاه صنایع دستی از ۸ صبح تا ۸ شب جمعه ها ۱۲ظهر تا ۸شب منتظرتون هستیم😊🌷 https://eitaa.com/khordhid
جوانان انقلابی
#کف_خیابون 46 قاچاق زنان در استان های خراسان و سیستان و بلوچستان، در واقع استان های همجوار کشور با
47 یک هفته و حتی بیشتر، شاید حدودا دو هفته طول کشید تا کل پرونده ای را که شهید شاهرودی زحمتش کشیده بود، مطالعه و آنالیز کردم. آنچه شما تا الان خوندید، فقط بخش هایی از کل اون پرونده به زبون خودم بود که مسائلی را که میشد بیان کرد را خدمتتون تقدیم کردم. اما هنوز ناقصه! چون تا پرونده ای نامه دادگاه و صدور حکم و قرار محکومیت متهمانش را به همراه نداشته باشه و ضمیمه اش نکرده باشند، ینی مهم ترین بخش کار صورت نگرفته. حالا ما کلی خوندیم و آنالیز کردیم اما آخرش که چی؟ هنوز داشتند متهمان پرونده راست راست راه میرفتند و آزادانه به کثافت کاری های قبلیشون ادامه میدادند! کوروش و دار و دسته اش ... تاجزاده و رابطینش... عوامل پرونده در دانشگاه... عموجونی که میتونه پروتنه کسب واسه متهمان جفت و جور کنه... عفت و فائزه و ندا و زهره... تقاضای جلسه مشورتی کردم... اما جایگاهم در تهران مثل شیراز نبود و مجبور بودم کمی معطل بشم تا همه اونایی را که میخواستم دور هم جمع بشن. من تقاضای کارشناس مسائل حوزه امنیت اخلاقی، کارشناس حقوقی، کارشناس و رابط اصلی اداره در شورای تامین و یک نفر به عنوان قاضی و کاملا بی طرف و بی اطلاع! چرا یک نفر را به عنوان قاضی و کاملا بی اطلاع از پرونده اصلی تقاضا دادم؟ دلیلش واضحه! چون معمولا کسانی که تازه یه مطلبی را میشنوند و برای اولین بار در جریان اون مطلب قرار میگیرند، درصد دقتشون حدودا بیست برابر کسانی است که اینقدر درگیر اون مطلب هستند که ممکنه جزئیات و اشکالات طرح و پروژه را نبینند. حدود سه ساعت پس از تقاضای جلسه شور، پنج نفرمون دور هم جمع شدیم. در طول اون سه ساعت، فرصت بدی نبود که خلاصه نویسی های خودمو نشون کسی بدم که تازه داره در جریان قرار میگیره! چون بقیشون تا جایی که لازم داشتند قبلا در جریان پرونده بودند. نشستیم دور هم... جلسه را اینطور شروع کردم: «سلام و نیم روز شما بخیر! ارادتمند شما محمد ........ هستم که قراره ان شاءالله ادامه مسیر شهید شاهرودی را برم و امیدوارم عنایت شهدا شامل حالمون بشه و شرمنده بزرگواریشون نشیم. ساعت 10 و نیم هست... ان شاءالله سقف جلسه به مدت 40 دقیقه! قبلا در جریان پرونده قرار گرفتید. سر نخ ها تقریبا کامله و از نظر اطلاعات، الحمدلله تا اینجا کمبود خاصی نداریم. هر چند دو تا نکته هست که داره در مسیر خودش و توسط سر تیم های دیگه پیگیری میشه: یکی نحوه اطلاع از موقعیت و ماموریت شاهرودی توسط دشمن... و یکی دیگه هم میزان نفوذ MI6 ... پس بهتره ما به کار خودمون برسیم و سوال خودمون را در جریان بندازیم.» کارشناس و رابط اداره با شورای تامین حرفمو قطع کرد و گفت: «جسارتا چرا میگید این دو مسئله به شما ربطی نداره و قراره کسانی دیگه روش کار کنند؟! مگه شما اطلاع خاصی دارید که ما نداریم؟ تا جایی که ما خبر داریم قراره همه محورهای مربوط به این پرونده به شما منتهی بشه و شما پیگیری کنید!» گفتم: «در ابلاغی که به من شده، این دو موضوع نیست! بلکه صراحت و فحوای ابلاغ من اینو میرسونه که این دو مسئله خارج از حیطه جغرافیایی پرونده من هست و صلاح نیست که خارج از حیطه جغرافیایی خودم که ایران باشه ذهنمو جای دیگری مشغول کنم! جسارتا شما هم اگر نظر دیگری بر خلاف چیزی که من گفتم دارید بهتره با مقام مافوق بنده در میون بذارید!» شخصی که قاضی و بی خبر بود گفت: «خب بنظر من حرف کارشناس شورای تامین درسته! چون اگر اینطور نباشه و بخواد برخی از اجزای پرونده توسط دیگران اداره و مدیریت بشه، مدیریت موازی پیش میاد و حتی ممکنه نیروهای خودمون در تقابل با هم قرار بگیرند! فکری به حال مسئله کردین؟!» لبخندی زدم و گفتم: «اتفاقا این مشکل احتمالی را حدودا دو سه هفته پیش خودم مطرح کردم و چنین احتمالی را هم دادم. (رجوع کنید به مکالمات من و سردار که در قسمت 4 شرحش گذشت.) اما گفتند صلاح نیست. باید به همین منوال پیش بریم. در حالی که هیچکس علم غیب نداره و روی پیشونی هیچ کدوممون ننوشته خوب یا بد!» ادامه دارد... https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
#کف_خیابون 47 یک هفته و حتی بیشتر، شاید حدودا دو هفته طول کشید تا کل پرونده ای را که شهید شاهرودی ز
48 همه از این تصمیم سازمان تعجب کرده بودند اما خیلی هم چیز غریب و گنگی نبوده و نیست. خود من هم دو سه هفته قبل از تعجب حضرات، از این تصمیم شگفت زده شدم اما چاره ای نبود و باید میگفتم چشم! گفتم: «بالاخره تصمیمی هست که گرفته شده وگرنه من سابقه ماموریت های برون مرزی هم داشتم. اما اجازه بدید دستور جلسه را مطرح کنم تا بیشتر از این، از تایم 40 دقیقمون گرفته نشه. ببینید دوستان! همه چیز داریم. منظورم از همه چیز، اطلاعات و خط و ربط های لازمه. ما الان یه گروه و یا بهتره بگم یکی از گردن کلفت ترین باندهای قاچاق زنان و دختران به بازارهای پاکستان و امارات را کشف و شناسایی کردیم. حتی مامور ما تا توی دلشون رفت و برگشت. بیشتر از ماموریتش هم اطلاعات واسمون جمع کرد و یکی از مراکز مطالعاتی یا بهتره بگم جاسوس خونه جدیدالتاسیس انگلستان در پاکستان هم کشف شد. اما ... بذارید اینجوری مطرح کنم: نظرتون چیه؟ الان باید چیکار کنیم؟ ادامه پرونده چطوری باشه بهتره! بریزیم باشگاه کوروش را از دم تعطیل کنیم؟ بریزیم تاجزاده را بکشونیم به دادگاه و بفرستیمش جایی که عرب نی میندازه؟ چیکار کنیم الان؟ دوستان! ما الان حدودا با پنجاه تا اسم و رسم مختلف در لباس ها و ماموریت های مختلف در این پرونده مواجهیم که دستگیری این حجم از انسان و نیروهای کثیف و معاند حتی در بازه یک هفته در جریان یک پرونده، علاوه بر اینکه محدودیت های رسانه ای و بین المللی ممکنه برامون پیش بیاره، ممکنه عوامل و مهره های اصلی را در لاک تدافعی و چراغ خاموش قرار بده و حتی تا 50 سال دیگه هم بهشون دسترسی پیدا نکنیم. بسم الله ... نظرتون چیه؟!» چند لحظه ای سکوت بر جلسه حکمفرما شد و همه به کاغذها و مدارکشون نگاه میکردند. هر کسی یه چیزی میگفت... مثلا یکی میگفت از شاخه بین المللی شروع کنید... یا یکی میگفت از خارج شروع کنید و سرنخ خا را به شیوه معکوس دنبال کنید تا داخل کشور... یکی دیگه پیشنهاد داد دایره افراد پرونده را بیشتر کنید ببینید به کجا میرسید و... اما... هیچکدومش به دلم ننشست... منطقم قبول نمیکرد که بخوام از ناکجاها شروع کنم... تا اینکه جلسه تموم شد. وقتی همه داشتن میرفتند، همون بنده خدایی که مثلا به عنوان قاضی و بی خبر دعوتش کرده بودیم را نگه داشتم و گفتم: «لطفا چند لحظه تشریف داشته باشید!» اسمش ابالفضل بود... حدودا 28 ساله... چهار سال تحصیل در دانشکده خودمون... دو سال آموزش مستمر... از بدو گرفته تا ضمن خدمت کارشناسی امنیت... سه سال هم سابقه کاری خوب... بچه یکی از روستاهای اطراف مشهد... هیکلی... چهارشونه... ورزشکار... خوراکش هم عملیات بود... ضمنا مجرد ! گفتم: «ببیند آقا ابوالفضل... از برخورد و مسائلی که بهش اشاره کردید خوشم اومد و به نظرم میتونم روت حساب کنم... درگیر پرونده خاصی نیستی؟» گفت: «پرونده خاصی که نه! یکی بود که سه روز پیش تموم شد و فرستادم دادسرا... امری داشتید؟: گفتم: «میخوام تقاضا کنم که با خودم کار کنی! اما به یه شرط! اگه به یه سوالم جواب دادی و مثل خودم فکر کردی، همین حالا تقاضات را مینویسم و کاری میکنم که در طول کمتر از شش ماه، به اندازه شش سال تجربه کسب کنی!» ابوالفضل گفت: «باعث افتخارمه! بفرمایید!» گفتم: «سوالم اینه: بنظرت باید از کجا شروع کنیم؟ اولین کلیمون را خرج کدوم قفل کنیم؟!» گفت: «خب مشخصه! کسی که هم در دسترس باشه و هم بشه ازش کار کشید بدون اینکه بفهمه که ما داریم بازیش میدیم. معمولا نیروهای کف یک جریان... مثل عوام «کف خیابون» چون از دسترسی و ذکاوت گنده هاشون برخوردار نیستند، جالب تر میشه باهاشون نفوذ کرد و موضوع اصلی پرونده شما را که مربوط به جریانات اخیر است دنبال کرد! سرتون در نیارم... من باشم پامیشم میرم سراغ افسانه و رویا... بچه تازه کار کم تجربه ای با نام ابالفضل هم میفرستم دنبال افشین! باید از اونا شروع کرد... چون اونا به ما میگن که الان دارن چیکار میکنند و آخرین دستوری که بهشون ابلاغ شده چیه؟» گفتم: «برو وسایلت جمع کن و بیا اتاق بغلی... یه خط تلفن داخلی هم بگیر واسه خودت... کسی نفهمه قراره با من کار کنی تا نامه اعلام نیازت را بزنم! بدو ماشالله که خیلی کار داریم... بدو ...» ادامه دارد... https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
#کف_خیابون 👆👆
☆★در آرزوی شهـادتـــــ★☆: 9⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به برود. وی می‌گفت، «مگر (ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد⁉️» با شنیدن این جمله، کردم. 🔰هنگام به علی اکبر(ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود😭 تا آن روز فقط پدر و پسر💕 را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیده‌ها را کردم. 🔰۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم😍 او و من نگاهش می‌کردم. پس از شهادت🌷 دوستانش می‌گفتند، محمدرضا گفته است، «من می‌دانستم پدر من را نظاره می‌کند 💥اما برگردم و با یک نگاه، عاطفه 💞 من را از مسیرم دور کند.» هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم❌ 🔰آن‌ها به کمین می‌خورند. با تعداد کمی از ، تعداد بسیاری از تکفیری‌ها👹 را نابود می‌کنند، اما به دلیل اتمام ، به رگبار گلوله💥 بسته می‌شوند و پیکر مطهرشان⚰ زیر آفتاب☀️ می‌ماند. 🔰در نهایت نیز آن منطقه در دست باقی مانده و پیکر پسرم در آن‌جا به یادگار می‌ماند و به آرزوی خود که 🌷 همچون مادرمان حضرت زهرا(س)❤️ بود، می‌رسد. 🔰چند روز پیش از از یک‌دیگر می‌خواهند که در حق هم‌دیگر دعا کنند🙏 و سپس از خود بگویند. نوبت محمدرضا که می‌شود، می‌گوید، دعا می‌کنم خدا من را کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم🌷» پسرم به خواسته خود می‌رسد. 🔰آخرین مرتبه که محمدرضا به امام حسین (ع)🕌 رفته بود، هنگام بازگشت از آن حضرت به دوست خود می‌گوید، «من مزد خود را از (ع) گرفتم😍 و امسال به خواسته خود می‌رسم👌» راوی:پدر شهید 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei