『 وأرحَمِ استِکانَتَنا بَعدَهُ 』
-ایخدا
بر حالِ زارپریشانِ مـا
بعد از (غیبت) او رحم ڪن..!
#ٱیــــن_صاحـــِــبُنا
#اللهمعجللولیکالفرج
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🔴 دزدی که علی دست او را قطع کرد، و او ثنای علی را میگفت❗️
🔻اصبغ نباته می گوید:
🔻در مسجد کوفه و در محضر امیرمؤمنان علی (علیه السلام)بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقت به محضر آن حضرت آوردند. بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد علی (علیه السلام ) امام دستور داد تا دست راست او را قطع کنند.
🔻آن غلام با دست چپ، دست بریده خویش را در حالی که خون از آن می ریخت، برداشته و از محضر امام بیرون رفت.
🔻در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام «ابن کوا» خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود به بدگویی بر علیه امام علی علیه السلام تحریک نماید، لذا به او گفت:
🔻«ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟!
او در جواب ابن کوا چنین گفت:
🔻دست راستم را کسی برید که پیشوای متقیان و پسر عمو، برادر پیامبر صلی الله علیه و آله، شیر روی زمین، باران بیابان ها، کوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاریکی هاست.
🔻دست راستم را پیشوایی قطع کرد که قهرمان نبردهای بدر و احد بود. او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از دودمان هاشم و قریش است. »
🔻بعد از این مدح و ثنای زیبا، ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر علی علیه السلام رسانده و گفت:
🔻یا اباالحسنین! تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا می گوید.
🔻امام دستور داد غلام را حاضر کنند. سپس از او پرسید:
«ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا می گویی؟!»
🔻او پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریده ای و به واجب خدا و رسول عمل کرده ای! چگونه تو را نستایم؟»
🔻امیرمؤمنان علیه السلام دست بریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و بعد آن را بر جای خود قرار داد. آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند.
🔻آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده و فرمود:
ای ابن کوا! ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعه قطعه کنیم جز بر دوستی و محبت آنان نسبت به ما نیفزاید و دشمنانی داریم که اگر عسل خالص در گلوی آن ها بریزیم جز بر دشمنی نسبت به ما نخواهد افزود.»
📚بحارالانوار، ج٣٤ص٢٦٧
📚التحصین ابن طاووس، ص٦١٣
✨✨✨✨✨✨
🔷🔹اگر با شمشيرم بر بينی مومن بزنم، كه دشمن من باشد، با من دشمنی نخواهد كرد، و اگر تمام دنيا را بر منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد...
📚 #نهج_البلاغه،حکمت ۴۵
🆔https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب دختر شهید مدافع حرم سید مصطفی صادقی🌹
دختران باباییاند💔
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
#استاد_پناهیان
یکی از علائم #ظهور_حجت_بن_الحسن
حس شهادت طلبی جوانان هست...
#ٱیــــن_صاحـــِــبُنا
#أللَّھُمَعـجِـلْلِوَلیِڪْألْفَرَج
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🎬 همه ما میتونیم زمینه ساز #ظهور باشیم …
#استاد_رائفیپور
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
❤ شهید رامین عبقری
رامین معمولاً هر شب کشیک میداد و نماز شب میخواند. شبهایی هم که نوبتش نبود از دوستانش میخواست او را برای رزم شبانه بیدار کنند. منظورش برای نماز شب بود. میگفتند خیلی شجاع بود و به جای دیگران هم کشیک میداد. اهل کمک کردن به دیگران بود. حتی حقوقی هم که میگرفت صرف امور خیریه میکرد. آخرین بار که آمد موتورش را فروخت. گفتم چرا میفروشی؟ گفت: من که لازم ندارم، دادم به کسی که نیاز دارد.
رامین در یک خانواده تقریباً مرفه زندگی میکرد، اما از دنیا دل کند و به جبهه رفت.
#نماز شب
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
📄 #نکات_تربیتی
ماهی یڪبار بچہ های مدرسہ جبل عامل
رو جمع می ڪرد می رفتند و #زبالہ های
شهر رو جمع آوری می ڪردند . می گفت :
با این ڪار هم #شهر تمیز میشہ و هم #غرور
بچہ ها می ریزه .
#دڪترشهیـدمـصطـفـی_چمـران
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌷شـادی روح شهدا صلوات
🌺#https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💞😍روایت عاشقی و ازدواج از زبان همسر شهید خانم مرضیه بدیهی😍💞
سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقهای كه به شهيد سيد مجتبی علمدار داشتم در خصوص زندگی ايشان مطالعه می كردم.📚
اين مطالعات به شكل كلی من را با شهدا، آرمانها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا می كرد.👌👏🌹
حب به شهيد علمدار🌹 و زندگی اش موجی در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد.
شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبی به مادرش حضرت فاطمه زهرا 💚❤💚( سلام الله علیها ) داشت.
عاشق اباعبدالله الحسين(علیه السلام)💖و شهادت🌷 بود.
ياد دارم در بخشهايی از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتی فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبی دست روی سر بچه می كشد و شفا پيدا می كند. 💗📿
شهيد علمدار 🌹 گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتی داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد.👌👌
وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبی علمدار گفتم حالا كه اين را می گوييد، می خواهم دعا كنم خدا يك مردی را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد.😍😍💞
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
💞😍روایت عاشقی و ازدواج از زبان همسر شهید خانم مرضیه بدیهی😍💞 سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقهای ك
☝️ادامه از روایت عاشقی شهید💞
يك شب خواب شهيد سيد مجتبی علمدار🌹 را ديدم كه از داخل كوچهای به سمت من می آمد
و يك جوانی همراهشان بود.😍
شهيد علمدار لبخند زد☺️
و به من گفت امام حسين(علیه السلام)حاجت شما را داده است😍😍😍😍 و اين جوان هفته ديگر به خواستگاريتان می آيد.😍🤗
نذرتان را ادا كنيد.
وقتی از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم.😶😶
با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم.🙄
غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدنی خواهد بود.👌
فردا شبش سيد مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود.🤗💗
جوانی هفته ديگر به خواستگاری دخترتان می آيد. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نمی دهند.😔😔
شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان می كنيم.
خواستگاری درست هفته بعد انجام شد.🔹️🔸️🔹️
طبق حدسی كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفی نزد😳 و موافقت كرد😳 و شب خواستگاری قباله من را گرفت.😍😊
پدر بدون هيچ تحقيقی رضايت داد ☺️🤗
و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.💞💞🌷
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌟 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست
وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست
غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم
بیاکه لحظه ی امداد آسمانی توست
نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش ست
🌸https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei