‹ مـیثـٰاق ›
__
یهگوشهخلوتبدونسروصدا
فقطمنباشموگنبدروبهروم😢
بشینمازدلمبراتبگم🥺
کهچجوریوچههواییکهنداره🚶🏻♂💔
الهمالرزقنااربابمنگاهت🥺🥺🥺🚶🏻♂💔
「بــشــࢪےٰ³¹³」
「@doghtaraneh88」
#طنز_جبهه
ابراهیم همراه دوستش علی برای افطار دعوت شده بودند ابراهیم در جنگ زخمی شد و آن روزها خیلی درد داشت.💔
حاج جعفر جنگروی هم آنجا بود...!
حاج جعفر میدانست وقتی کسی وارد اتاق شود ابراهیم به احترامش بلند می شود.😁🌸
برای همین هر چند دقیقه یکبار اتاق کناری میرفت و یکی از دوستانش را می آورد و میگفت ابراهیم جان این بنده خدا خیلی دوست داشت شما را ببیند😂😂
ابراهیم هم با پای زخمی جلوی آنها بلند میشد برای چندمین بار که ابراهیم بلند شد.
گفت: باشد نامرد نوبت ماهم میرسد😒😂
موقع رفتن ابراهیم سریع موتور را روشن کرد و راه افتاد!
چند دقیقه بعد که به ایست بازرسی رسید به مامور ایست بازرسی گفت:( برادر من جانبازم یک موتور سوار من را تعقیب می کند😳😂
خیلی مواظب باشید فکر کنم اسلحه همراهش😨 است.
همین که حاج جعفر به ایست بازرسی رسید فوری چهار نفر مسلح او را محاصره کردند😂
حاج جعفر حدود نیم ساعت معطل بود،🤦♂
تا اینکه مسئول گروه بازرسی آمد؛
مسئول گروه که حاج جعفر را می شناخت کلی عذرخواهی کرد و به بچه های گروهش گفت😁 ایشان حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشکر سیدالشهدا علیه السلام هستند.🌸
بچه ها عذرخواهی کردند..
حاجی هم اسلحهاشرا گرفت و با عصبانیت حرکت کرد!!
کمی جلوتر ابراهیم را دید کنار پیاده رو ایستاده و به او می خندد🤣😂تازه متوجه شد که این نقشه ابراهیم بوده است😐😂✋
.
#ابراهیم_هادی
「بــشــࢪےٰ³¹³」
「@doghtaraneh88」