#قسمت_دهم که مادرم صدایم کرد گفت: برف سنگینی باریده باید زودتر راه بیفتی تا سر وقت به مدرسه برسی داخل اتاق رفتم لقمه نانی گرفتم و شروع به خوردن کردم لباس هایم را پوشیدم کیف قهوهای رنگ را برداشتم و به حیاط رفتم مادرم گفت: امروز نمی توانی کفش بپوشی بیا این پوتین های پالستیکی را بپوش تا راحت تر بروی. پوتین های قرمز رنگ پالستیکی را نگاه کردم به یاد روز هایی افتادم که هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم وقتی برف می آمد میخواستم به مدرسه بروم این ها را می پوشیدم البته آن ها روز ها برایم خیلی بزرگ بود. چشمانم را از پوتین برداشتم و به راه افتادم بعد از خداحافظی در خانه را بستم بر خالف همیشه که در خانه ها باز بود در روزهای برفی نمی توانستیم در خانه را باز بگذاریم چون سگ به داخل خانه ها می آمد. به راه افتادم طولی نکشید که پایم نا زانو داخل برف رفت سعی کردم پایم را از برف ها بیرون بکشم اما خب فقط پایم بیرون آمد بدترشد پوتین داخل برف گیر کرده بود دستانم را در چاله ایجاد شده فرو بردم تا پوتین را بیرون بیاورم در حالی که از شدت سرما به خود می لزیدم دستانم سرخ شده بود و پایم کامل بی حس بود پوتین های پر از برف را خالی کردم و پوشیدم و بلند شدم سعی کردم ادامه ی راه را با دقت بیشتری بروم آرام آرام خودم را به گوشی دیوار رساندم دستان سرخم را با ها کردن کمی گرم کردم و داخل جیب پالتو گذاشتم تا از سرما در امان باشد. در کوچه هیچ کس نبود برعکس روزهایی که کوچه های روستا شلوغ بود امروز به دلیل سرما ی زیاد حتی کشاورزان هم نمی توانستند به دشت بروند راهی را که روز های قبل در عرض چند دقیقه می رفتم امروز یک ربعی طول کشید. وارد حیاط مدرسه شدم کسی را در حیاط ندیدم برف مانند تور عروس حیاط مدرسه رایکدست پوشانده بود داخل راهرو رفتم کف راهرو تکه موکتی پهن کرده بودند تا گل کف کفش ها گرفته شود معلم و مدیر در دفتر نشسته بودند و مشغول صحبت و نوشیدن چای بودند. صدای بچه هافضای کالس را پر کرده بود بچه ها حسابی مشغول بودند من که از شدت سرما تمام بدنم یخ کرده بود خودم را به بخاری نفتی کنار پنجره رساندم دستان را از جیب پالتو بیرون آوردم نویسنده تمنا🌺 کپی حرام 🦋 @Roman_Sara☘

ناشناس داریم چیزایی که باید بگید♥️ ۱ نظرتون درباره کانال چیه؟ ۲از ما راضی هستین ؟ ۳درخواستی دارین بگید😊 ۴اد شدن داخل کانال بفرما تو https://harfeto.timefriend.net/16811562476129

#شهیدانہ علمدار امام زمان: بعضیـآفڪرمی‌ڪننداگـرظـآهـرشـون‌رو شبیھ‌شھـدآڪنند‌ڪآرتمـومھ!!!نھ... بـآیـدمثـل‌شھـدآزنـدگی‌ڪرد🌙🌱 ✍حـآج‌محمـدابـرآهیـم‌همـت...

بین کنایه هابگوبازمزمه میپوشمش‌به‌عشق‌فاطمه #چادرانه🥰🤍

«📿📌» - - عِشق‌رآزِۍست‌کِہ‌تَنھـٰابِہ‌خُدا♥️ بـٰایَدگُفت؛🌱 چِہ‌سُخَن‌هـٰاکِہ‌خُـدابـٰامَـن‌☝️🏼 تَنھـٰاداࢪَد..🙂 - - 🍫⃟📕↝| #دلـۍ 🍫⃟📕↝| #فقط‌خدا

وقتی دهه نودیامون توی مراسمات شب قدر شرکت میکنند...🥺❤️!):- به به...خدا حفظشون کنه ان شاالله! _ارسالی‌شما_🪴

بیت‌الغـَزلِ‌نـٰابِ‌جهـٰان‌چ‌ـٰادرمشکیسـت تـَك‌دختر؎ازمـَذهبیـٰآن‌سوژـہ‌شعـراست. #چادرانھ🧕🏻💖

چقد خوبه زیبا بریم ..😔💔

ترسم که بیایی و من آن روز نباشم..💔 #امام_زمان_عج #استوری #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌱

دردِمـٰاراهیچ‌اَحدی جزتوندانست‌حسین ؛ بہ‌فداي‌توکہ هم‌دردی‌وهـم‌درمـٰانـی(:♥️

وعاقبت‌همه‌یک‌روزخوب‌می‌فهمند: بجز"حسین"برای‌نجات،راهی‌نیست #امام‌حسین‌من♥️