از هر کی ک پرسید هر کس یه قیمت گف..
یه نفر گف فلان قیمت اون یکی گف ...
به یه آقایی رسید اون بنده ی خدا بهش گف اینجا سرتو کلاه میزارن، برو نجف این الماسو بفروش، اونجا قدرشو بیشتر میدونن..
اینی ک دارم تعریف میکنم واقعیه و واسه خیلی سال پیشه . . .
این اقا میرسه نجف و میگه بی ادبیه اگ برم اول اینو بفروشم اول برم آقا رو زیارت کنم بعد میرم به کارام میرسم..
میره آقا رو زیارت میکنه و . . .
بعد ک تو صحن میخواسته بره بیرون مییینه خادم های امام علی میگن ک اقا صحن قشنگ و ضریح نداره و کمک میخوان از مردم تا برای امام علی یه جای خوب درست کنن :)
این بنده ی خدا دلش میشکنه..
میگه من همچین الماس گرون قیمتی داشته باشم بعد آقا یه صحن قشنگ نداشته باشه! :)
میره و اون الماسو میده برای کمک
هر کی اونجا بود تعجب میکنه و کلی خادما ازش تعجب میکنن و تشکر و . . .
این بنده ی خدا بعد از اینکه اون الماسو میده شیطون میره تو جلدشو میگه ک تو میتونستی بری اونو بفروشی و نصف پولو بدی و فلان و بهمان
بعد این اقا کلی خووشو سرزنش میکنه میگه عجب اشتباهی کردم و ..
یه آقای تو خواب میبینه ک میگه
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..
علی مدیون کسی نمیمونه..