#دلنوشته💔
چندگاهیست وقتی میگویم :
«و فی کل الساعة»
دلم می سوزد که همه ساعاتم
ازآن تو نیست.😓
وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم،
امامم کنار من ایستاده و قطره های
اشکم را به نظاره نشسته است.😔
وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت در میان گریه
لبخند بر لبم نقش می بندد.😌
وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و ناظر
اعمال منی.😢
وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین
گسترده می شود و همگی شاهد
مدینه فاضله ات خواهیم بود.😇
🌹انشاءالله🌹
وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی
حکومت شیرین تو طعم عدالت را
می چشند غبطه می خورم 😔
چندگاهیست دعای فرج را
چندبار می خوانم !!!!💔
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،!!
هم اشکم بریزد،!!
هم در جست و جویت باشم،!!
هم سرپرستم باشی،!!😞
هم به حال مردمان عصر ظهور
غبطه بخورم.
هم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....!!!!!😇
و باز هم از ته دل مخلصانه
می گویم :
🌹 '' اللهم عجل لولیک الفرج ''🌹
@dokhtaranchadorii
(سيدابراهيم) به روايت مادر گرامى؛🌺
حساس و كنجكاو شده بودم كه چرا اينقدر براى شام دادن به بچههاى هيئت اصرار دارد⁉️. از او خواستم كه علت پافشاريش را به من هم بگويد.
مصطفى گفت: «اول اينكه با غذايى كه مىخورند مديون و نمكگير #امام_حسين عليهالسلام مىشوند👌و دوم اينكه لقمههاى حلال، آنها را از ارتكاب به گناه و معصيت باز مىدارد🚫.»
همين ديدگاه او باعث شده بود، هيئتى كه با چهار نفر شروع شده و در محلى با زيربناى كمتر از ٥٠ متر پا گرفته بود به جايى رسيد كه كوچه هم مملو از عزاداران مىشد.✨🏴
📚برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ»
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
اربعین نزدیک است !!
باید لشکرمان به قدرتی برسد که بتواند،
فریاد لبیک یا مهدی را در کربلا چنان طنین انداز کند که عالم را بلرزاند...
و چه لذتی دارد در این مسیر هم پای قدم هایِ جابر و هم نفس با آوارگیِ خردسالانِ حسین قدم هایمان را نذر ظهور کنیم...
امسال، سیلِ مشتاقانِ حسینی باید به نیتِ فرجِ منتقم با عزمی راسخ و لبیکهایی از عمقِ جان راهی شوند...
▪️مقصد تحت قبهی سیدالشهداء
جایی والاتر از این قبه برای فرج خواهیِ منتقمِ خون حسین نیست...
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
💠حاج حسین کاجی می گفت:
رفتم سر مزار رفقای شهيدم
فاتحه خوندم ،اومدم خونه،
شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانی ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم : چرا؟
گفتن:
🌷وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بوديم هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشيم..
ولی تو هيچی طلب نکردی و رفتی
خيلی دلمون برات سوخت..
سر مزار شهدا حاجتهاتون رو بخواهید
برآورده میشه .
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
بنی فاطمه-عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره.mp3
3.52M
عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره
بنی فاطمه
#صوت
#مداحی_محرم
در ایتا👇👇👇👇👇
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#دیدم_که_جانم_می_رود
📙📘معرفی کتــ📚ــاب📕📗
داوود آبادی که در طول سالیان بعد از جنگ تحمیلی همواره جزو رزمندگان فعال در عرصه ثبت و ضبط خاطرات دوران دفاع مقدس بوده است ، ماجرای بین حمید داوود آبادی و شهید مصطفی کاظم زاده نیز از همین برادریهاست. دو نوجوان کم سن و سال که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با هم آشنا میشوند و بعد از آن هم با هم راهی جبهه شدهاند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعیاش شده بود، جدا میکند.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅