📝 دلــ💔ــنوشته ...
✋ سلام آقاجانم !
💠 باز جمعه اي ديگر
باز انتظار فرج...😔
⚜ وقتي که آمدن شما در گرو خوب شدن من است ، چه کسي #منتظر است؟ من ؟ يا شما ؟ 😔
‼️ نکند تمام اين سال ها منتظر رسيدن ما بوده ايد؟
نکند هر جمعه منتظرمان بوده ايد؟ و هر غروب جمعه با اين حسرت که اين جمعه هم گذشت و ما به خود نیامدیم، بساط نور حضورتان را جمع کرده، در گوشه اي منتظر بيداريمان مانده ايد؟ 😢
❗️ نکند تمام اين مدت شما چشم به راه ما بوده ايد، برايمان امن يجيب...خوانده ايد، و در خلوت خود بخاطر محروميتمان گريسته ايد؟! 😔
❌ نکند شما منتظر بوده ايد و ما تنها در خواب خوش غفلت شما را صدا کرده ايم و زمزمه اللهم عجل لوليک الفرج ما آهنگ لاي لاي خواب هايمان بوده است؟!
نکند در تمام اين سالها ..
آه! حتي. مغز استخوان از درک اين همه #مظلوميت تير مي کشد ! 😔
اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا 💔
#تلنگرانه ⚠️
#شیعه_ها_مولامون_غریب_نمونه_یه_وقت 😔
@dokhtaranchadorii
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 #کلیپ فوق العاده زیباوتکون دهنده👌😭
🌹اگراشکتون جاری شد: التماس دعا برای فرج امام زمان (عج)
🌷 #استاد_رائفی_پور
@dokhtaranchadorii
.
میگفت:
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود...
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛
اون شب رخت و خواب آزارم می داد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد...
رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم.
اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم...
اما روحم شفا پیدا کرد...چه مریضی لذت بخشی...
#شهيد_چمران
#چمران_مرد_خدا
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
21.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نیمه_پنهان_ماه
#همسر_شهید_مصطفی_صدرزاده
#قسمت_چهارم
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
ایده قشنگ و جالب یکی از رانندگان اسنپ برای امربه معروف و تبلیغ و ترویج حجاب😍
#ارسالی_از_اعضای_کانال
@dokhtaranchadorii
تویه مسجد نشسته بودم...
سخنران بعد از نماز در مورد عصر ظهور و وظایف شیعه در زمان غیبت حرف میزد.... رسید به جایی که گفت:
شما اینهمه میزنید تویه سرتون اقا بیا اقا بیا!واسه اومدنش چکار کردید؟؟؟
بقیه حرفاش رو گوش ندادم...
حسابی رفته بودم تویه فکر...
دودوتا چارتا میکردم ببینم تویه پرونده اعمالم کاری واسه ظهور اقا کردم؟
بد جوری دلم گرفت چون هرچی میگشتم چیزی پیدا نمیکردم...
سرمو گذاشتم روی مهر ...
بغضم ترکید و های های گریه کردم ...
تویه همون حال و هوا بودم که خانومی حواسمو پرت کرد...
سرمو بلند کردم دیدم یه خانم مسنی کنارم نشسته و داره باهام صحبت میکنه اولش نفهمیدم چی میگه ولی بعد که دقیق تر شدم دوباره گفت دخترم چرا گریه میکنی؟
شما جوونا دلتون پاکه...
گفتم دل پاک به چه دردم میخوره وقتی کاری واسه اقاجونم نکردم؟؟
یه لبخندی زد و گفت چرا انجام دادی....
بعد دستشو کشید رویه سرم و لبه ی چادرمو گرفت و گفت:
پس این چیه سر کردی؟
با تعجب نگاش کردم وبعد انگار متوجه منظورش شدم و بلند گفتم:چادرم! اره چااادرم! بازم این دفه نجاتم داد!
دوباره سجده کردم و ایندفه با اشک شوق خدا رو شکر کردم که حداقل ظاهرم رو واسه ظهور اقا حفظ کردم......
@dokhtaranchadorii
خواهرم میدانی شیرینی چادر در چیست؟
اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی😍
این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید☺️
و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که حیا و عفتت میباشد را حفظ میکنی
با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای؟
میدانی جلوی چه میزان گناه را گرفته ای؟
به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشن ❤️
@dokhtaranchadorii