#ریحانه 🌹🍃
بسٺہ ام عــهد
ڪہ در
راه شهــیدان ❣باشمـ...
چـــادر مشڪے مـنـ
رنگــ شـــهادٺ ❤️دارد...
#امانتمــــادر💚🍃
@dokhtaranchadorii
#بســـــم رب شهــــــــــدا
❣❣❣❣❣❣❣❣❣
#تلنگرانه
حرفم اول با خودمه بعد بقیه❤️
.
بیایین جـــــدی فڪر ڪنیم...
شهــــــــــدا ڪجا و ما ڪجا...
ما ڪه دغدغه روز و شبمون...
شده اینستاگرام و تلگرام و...
شهــــــــــدا بخاطر من و تو رفتن...
اینهمه شهــــــــــید میاد از سوریه...
ڪی به روے خودش میاره...
یڪم بیشتر حواسمون به خودمون باشه...
بیشتر حواسمون به ڪارامون باشه...
ما شیعه ایم...😔💔
ما منتظر آقاییم........
بیاین کمتر گناه کنیم.....😞
به نامحرم نگاه نکنیم
مایی که ادعای مذهبی بودنمون میشه....
اگر عکس با قبر شهدا میگیریم حداقل شهدایی هم عمل کنیم.....❤
.
خودمون رو جای شهدا تصور کنیم.....بببینیم چه طوری رفتند که ما آزاده زندگی میکنیم.....
قدر داشته هامونو بدونیم....
حرفم با کسایی که صحبتی رو میکنند اما عمل نمیکنند.....
به خودت بیا.....!!!!!
حواست باشه چه کار میکنی........🌸
#عمل_کننده_باشیم
.
⚠️ تقوا یعنی...⁉️
.
💐 تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه
از همهی کارهای ما فیلم گرفتند و
گفتند اعمال هفتهی گذشتهات در
تلویزیون پخش شده، ناراحت نشویم.
.
#آیت الله مجتهدی_ره
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#شهدا_شرمنده_ایم
#عمل_کننده_باشیم
#خودت_باش
#تلنگر
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#التماس_دعا
#یا_زهرا🌸🌹
@dokhtaranchadorii
غم های یک دختر مذهبی🏻♀
آقا قبول ما دختریم ....🙋🏻
آقا قبول شهید نمی شویم ....😓
آقا قبول نمی گذارند تفنگ دستمان بگیریم و برویم مدافع حرم حضرت عشق (س) شویم .....✊🏻
آقا قبول راه شهادت برایمان بسته شده....😭
همه را در اوج ناامیدی قبول کردیم .....😢
آری اشک میریزیم چون نمی توانیم ابراهیم باشیم نمی توانیم محمد هادی باشیم نمی توانیم علی باشیم ....🙁
آری نمی توانیم .... هرکاری میخواهیم بکنیم می گویند😒
شما دخترید توان کافی را ندارید ....😏
هروقت خواستیم تنها برویم گفتند دختر نباید تنها جایی بره ...😱
هروقت خواستیم خلوت کنیم نگذاشتند...😵
پس چگونه شبیه ابراهیم هادی و هادی ذوالفقاری و علی خلیلی شویم ؟😥
بنشینیم و فقط درس بخوانیم و آرزوی شهادت کنیم ؟♥️
نمی شود به والله نمی شود .....👋🏻
شهدا بیابید بگویید این دختران دلسوخته چه کنند ؟😭
چه کنند در این آشفته بازار فساد و بی حجابی و تنهایی مهدی فاطمه ؟😔
جوابم را شهدا دادند....😍
از شهدا به دختران محجبه ایران 😍✌️🏻
هرکاری خواستید بکنید به یاد مهدی فاطمه باشید آن وقت خود به خود عزیز دل مهدی فاطمه می شوید آن وقت است که دیگر طاقت ماندن در دنیایی که بوی گناه را می دهد نخواهید داشت ...
آن وقت است که وقت شهادت است ...😍
آن وقت می فهمید که راه شهادت برای هیچ کس بسته نیست ...🙃
آن وقت مسیر شهادت برایتان باز میشود حتی اگر دختر باشید ...😌
فقط اخلاص و نگاه مهدی فاطمه را درنظر بگیرید ....☝️🏻
در نبود ما پشت حضرت مهدی (عج) را خالی نکنید ....✋🏻
یقه تان را میگیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید 😡
آری دختران نگویید شهید نمی شویم ،میشود ... میشود ....🤗
هنوز هم میشود ....🙂
@dokhtaranchadorii
هر روز در دفترم می نویسم:
شہادت
شہادت
شہادت
تا فراموش نکنم بزرگترین آرزوی
زندگیم را🍃
#شهادت_رویای_ناتمومه...:))🙃
شهادت روزیتون🌱
@dokhtaranchadorii
آݩ ڪس ڪه راه پوی حریم ڪریم شد..
از جان غلام "حضرت عبدالعظیم" شد..
خوی حسیݩ و وجه حسݩ داشت،
زیݩ سبب مشهور خاص و عام بہ"عبدالعظیم"شد..
▪️وفاٺ حضرٺ عبدالعظيم حسݩی(ع) ٺسلیٺ باد▪️
@dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
▪️۱۵شوال؛ سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تسلیت باد. @dokhtaranchadorii
🔹حضرت #عبدالعظیم_حسني سلام الله علیه در شهر ري مدفون است و نسبش با چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي علیه السلام مي رسد: ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب علیه السلام.
🔹اين امامزادهی عاليقدر حضور مكرّم سه نفر از ائمه ی طاهرين يعني حضرت جواد، حضرت هادي و حضرت عسكري علیهم السلام را درك كرده و از فيض حضور آن حجتهاي الهي بهرههاي وافر و فيض فراوان برده است.
🔹در فضيلت زيارت آن بزرگوار همين بس كه شخصي از اهل ري ميگويد: بر حضرت ابوالحسن(امام هادي علیه السلام) وارد شدم. حضرت فرمود: «كجا بودي؟« عرض كردم: «به زيارت امام حسين علیه السلام رفته بودم.»
◾️ امام هادي علیه السلام فرمود: أمّا إنّكَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ العَظيمِ عِنْدَكُمْ لَكُنْتَ كَمَنْ زارَ الحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع)
آگاه باش كه اگر قبر عبدالعظيم را كه در نزد خودتان (در ري) است زيارت مي كردي مانند كسي بودي كه حسين بن علي علیه السلام را زيارت كرده است.
📗 منبع: آستان دوست، علی کریمی جهرمی، ص: 3
@dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #سلام_بر_ابراهیم °○❂ 🔻 قسمت #سوم 🍀 زندگینا
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #سلام_بر_ابراهیم °○❂
🔻 قسمت #چهارم
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ روزی حلال (راوی: خواهر شهید)
💥 پيامبراعظم(ص) ميفرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند.» (نهجالفصاحه حديث370)
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و دیگر بچهها اصلاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسیار انسان باتقوائی بود. اهل مسجد و هیئت بود و به رزق حلال بسیار اهمیت میداد. او خوب میدانست پیامبر(ص) میفرماید: «عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است.»
💥 براي همين وقتي عدهاي از اراذل و اوباش در محلهی اميريه (شاپور) آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانهی قند رفت. آنجا مشغول كارگري شد. صبح تا شب مقابل كوره میایستاد. تازه آن موقع توانست خانهای کوچک بخرد.
ابراهيم بارها گفته بود: «اگر پدرم بچههاي خوبي تربيت كرد به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد.»
هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد ميكرد ميگفت: «پدرم با من حفظ قرآن را كار ميكرد. هميشه مرا با خودش به مسجد مي برد. بیشتر وقتها به مسجد آیتاللّه نوری، پائين چهارراه سرچشمه میرفتیم. آنجا هیئت حضرت علي اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت رو داشت.»
💥 یادم هست که در همان سالهای پایانی دبستان، ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت: «ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد.»
ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همهی خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمیزند.
شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سؤال کردم: «ناهار چیکار کردی داداش؟!»
پدر در حالی که هنوز ناراحت نشان میداد اما منتظر جواب ابراهیم بود.
ابراهیم خیلی آهسته گفت: «تو کوچه راه میرفتم، دیدم یه پیر زن کلی وسائل خریده، نمیدونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکهی پنجریالی به من داد. نمیخواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله، چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم.
💥 پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهمیت میدهد. دوستی پدر با ابراهیم از رابطهی پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمرهی آن در رشد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این رابطهی دوستانه زیاد طولانی نشد!
ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایتهای پدر را از دست داد. در یک غروب غمانگیز سایهی سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. آن سالها بیشتر دوستان و آشنایان به او توصیه میکردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول کرد.
@dokhtaranchadorii