🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_ن356
اگہ تو این چند ماہ هیچ خبرے ازم نبود براے این بود ڪہ میخواستم...
مڪث مے ڪند،سرم را بہ سمتش بر مے گردانم.
سیاهے چشم هایش را بہ چشم هایم مے دوزد:خانوادہ م راضے نمیشدن بیان خواستگارے! در واقع مادرم زیاد راضے نبود! تقریبا راضے شون ڪردم میخواستم بعد از مراسم سالگرد نامزد سابقت براے خواستگارے رسمے بیام!
گیج نگاهش میڪنم ڪہ ادامہ میدهد:فڪر نڪن مردد شدم! فقط میخواستم با خودم ڪنار بیام و خانوادہ مو راضے ڪنم!
پوزخند میزنم:برام مهم نیست!
سرم را بر مے گردانم،میخواهم در را باز ڪنم ڪہ مے گوید:چند روز بہ سالگردش موندہ؟!
در را باز میڪنم و دوبارہ بہ سمتش سر بر مے گردانم:نمیفهمم! واقعا این اختلافے ڪہ بین مون هست رو نمے بینید؟!
لبخند ڪجے میزند:چے ازم میدونے جز اینڪہ اعتقادات قوے مذهبے ندارم؟!
_همین خیلے بزرگہ!
جدے نگاهم مے ڪند:نہ انقدر بزرگ ڪہ مانع بشہ بہ دستت بیارم!
خون در صورتم مے دود،با اخم رو بر مے گردانم ڪہ مے گوید:میتونیم همو بشناسیم! میتونیم تفاهم داشتہ باشیم و سازش ڪنیم! میتونیم ڪنار هم باشیم! چرا ازم فرار میڪنے؟!
در را تا آخر باز میڪنم و پیادہ میشوم،صدایش مے آید:ماہ بعد با خانوادہ م میام خواستگارے! دست از لجبازے بردار! برق چشمات پر رنگ تر شدہ!
در ماشین را مے بندم و نگاهش نمے ڪنم! ماشین را روشن مے ڪند.
بدون هیچ حرف دیگرے مے رود...
دلم آرام مے گیرد...
از آن روز ڪہ یلدا گفت خبرے از روزبہ نیست نگرانش شدم!
حرف هایش بوے صداقت مے دهند...
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❤️زان شبے ڪہ وعدہ ڪردے روز بعد
روز و شب را میشمارم روز و شب❤️
#مولانا
♥️دختران حاج قاسم♥️
﴾﷽﴿ 💠 #رمان_آیه_های_جنون 💠 #قسمت_۱ آرام چشمانم را باز میڪنم،با چشم هاے خواب آلود اطرافم را دید می
برگشت به قسمت اول رمان آیه های جنون برای اعضای جدید
#مهدی_جان❤️
تصور میکنم
روزی را که تکیه میزنید به #کعبه
و ندا سر میدهید:
"الا یا اهل العالم،انا المهدی"
میخواهم از خودم #بپرسم
در آن لحظه اگر زنده باشم و آنجا
چه میکنم؟؟ چه میگویم؟؟ با خودم فکر میکنم
شاید بگویم: "یا لیتنی کنت ترابا"
از سر #خجالت....
#الٰلهُمَ_عَجِّل_لِوَلِیّکَ_الفَرَج
#نگاهت_را_از_من_نگیر
🍃🌹🍃
#سبک_زندگی_شهدا
💠 باور و توسل
بعد از مراسم #نامزدی و محرمیت، برای اینکه حضرت آقا خطبه #عقدمان را بخوانند، خیلی پیگیر بود.
از هر طریق که می توانست اقدام و پیگیری میکرد. برایم انقدر بزرگ و باورنکردنی بود که واقعا فکر نمی کردم چنین #توفیقی نصیبمان شود.
یکبار بین صحبتامون بهش گفتم: یعنی واقعا جور میشه؟ باتعجب گفت: این جمله ت یعنی هنوز #باور نکردی.
وقتی باور نباشه، #توسل برای رسیدن نیست و رسیدنی هم نیست
مدتی بعد از این صحبتمون، الحمدلله پیگیری ها نتیجه داد و #حضرت_آقا خطبه عقدمون رو تلفنی خوندند.
#شهید_نوید_صفری🌷
#تازه_داماد
#عیدتون_مبارک
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ای ششم پیشوای اهل ولا💞
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو❣
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق و نبی اكرم مبارك❤️
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
ارزش وقت گذاشتن داره👇👇
#تلنگر 📌
♦️روزهای غریبیست...
مادر دختر به دنیا می آورد
که کمک حال او باشد،
اما دختر به بهانه درس و مشق،
کمکی که نمی کند،
حتی مادر غذا و لباس های او را نیز آماده می کند،
و باز دختر نسبت به مادر بی احترامی می کند.
♦️روزهای غریبیست...
جوانانساعتها بصورتحضوری
یا آنلاین با دوستان خود وقت می گذرانند، اما چه بسا حتی در ماه یک ساعت کنار والدین خود ننشینند و با آنها همنشین نمی شوند و حتی دریغ از یک تماس تلفنی پنج دقیقه ای...
♦️روزهای غریبیست...
مادر به فرزندان خود سخن یاد می دهد، اما فرزندان همین که به سنین جوانی رسیدند، کُلفتی صدای خود را بر سر مادری که سخن گفتن به آنها آموخته خالی می کنند.
♦️روزهای غریبیست...
والدین چندین فرزند را در یک خانه، نگهداری و بزرگ می کنند، اما همین چندین فرزند که بزرگ شده و هرکدام خانه جداگانه دارند، حاضر نمی شوند، در خانه خودشان از آنها نگهداری کنند.
🗣ای دوست من،آگاه باش!
”جزا از جنس #عمل است“
♦️پس امروز همانگونه با #پدر و #مادرت رفتار کن،
که دوست داری در آینده فرزندانت با خود شما رفتار کنند.
عاقلان را اشارهای کافیست...
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii