°°°°°°°°°ஜ۩﷽۩ஜ°°°°°°°
💕چـادر یعنی نه فقط یک پارچه مشکے...
چـادر یعنےتمرین صبورے...
تمرین وقــار ...
تمرین حجـاب...
حجابِ نه فقط سر،
بلکه گوش موقع شنیدن،
چـشم موقع دیدن و....
چـادر یعنی تمرین،دقت
دقت به حرفها و کارهایت،
چون نمایندۀ یک اعتقادے
چادر یعنے تمرین کریم بودن.وقتے کسی نگاهی توهین برانگیز به خودت و چادرت میکند وقتےمیرنجے و درکنارش میبخشے
پس سرت را بالا بگیر و با یقین بگو:
سرمایه محبت زهـراست حـجابم
من حـجـاب خویش را به دنیا نمےدهم
#سوغاتی_از_کوچه_های_بنی_هاشم💕
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🌸 @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
⬛️◾️▪️
آرام بخوابید مردم شهر!
دیگر نه بانگِ شیون و گریه ى فاطمه مىآید؛
نه صداى "عَجِّل وَفاتى سَریعا"!...
حالا گوشه ى خانه
على سر به دیوار گذاشته و
به جاى هق هق گریه، شانه هایش تکان مىخورد
و حسنین(علیهم السلام)، دست به گیسوانى مىزنند
که مادر شانه کرده!...
🔳▫️ مادرى که حالا آرام گرفته است و به دیدار رسول خدا پَر کشیده!...
آرام بخوابید مردم شهر!
حالا گوشه ى خانه
دخترکى چادر به سَر کرده و پیراهنى را در آغوش
مى گیرد!...
و فکر مى کند: شـــــاید دوباره...
#فاطمیه
@dokhtaranchadorii
#ای_کاش_مسمار_را_به_در_نمیزدم
✍🏻اینجــــا #مدینه است ،
خسته میشوم.
⚡️گوشه ای مینشینم تانفسی بگیرم.
چقدرهوای این شهر آلوده است.
بایدآن مردرا پیداکنم.🙏🏻
مدتی است که چاهایم خشک شده اند.😣
میگویند دستش✋🏻 برکت دارد.
اورا نمیشناسم.
اما تعریفش راشنیده ام.
میگویند چاهایی که میکند بسیار پرآب است....👌🏻
نفسم که بالا می آیدبلندمیشوم بایدبه راهم ادامه دهم🚶🚶 گلویم خشک است وچشمانم گویی دیگر جایی را نمیبیند.😞
مردی بادیه نشین به من نزدیک میشود.
آقا.. آقا...لطفا صبر کنید، کاری دارم
مرد می ایستد.
چکارداری غریبه⁉️
خانه ی چاه کن معروف شهررامیخواهم.🙂
مرد میخندد.علی رامیگویی، سرش راتکان میدهد اگر جانی برای چاه کندن داشته باشد.😥
به کوچه ی بنی هاشم برو اورا آنجا خواهی یافت.
شرمنده میشوم مگر چه گفته بودم که اینگونه میخندید.🤔
⚡️به کوچه که نزدیک ترمیشوم بوی هیزم سوخته هم تندترمیشود.هوای کوچه بوی مرگ میدهد.😓
کوچه راپیدامیکنم. نامش #کوچه_بنی_هاشم است .
خدای من!😥
⚡️رد صدا رامیگیرم وبه درب چوبی سوخته میرسم.
خدایا چه شده⁉️
چشم میبندم.کاش میدانستم چه اتفاقی افتاده.
خدایایاریم کن🙏🏻
بانویی جوان ازکوچه قصدعبوردارد.
مردی سیاه چهره به اون نزدیک میشود نمیدانم چه میگوید.
آخ
پسری جوان روبه روی مرد پشت به زن ایستاده اما...
آرام باش دلبندم قدت کوتاهست جان دل ،
دستی سیاه ازروی سرش میگذرد
خون، صدای شکستن غروری مردانه
#ای_وای_مـــادرم.
〽️بانوی جوان دستی بردیواردارد
دستی دیگرش بروی شکم است.
خدای من این بانو باردارست.😨
پسرجوان #قدش_خمیده میشود.😣
گوشواره ای خاکی دردست دارد
میتکاند #چادر_خاکی مادرش را
بوسه میزند چشمان کبودش را.😙
دستان پسرمشت میشود
غرور مردانه اش انگار ترک خورده ،
مادرجان بیا به خانه برگردیم .🏠
#حسن جان ماجرای امروز را برای #علی بازگو نکنی مادر.
پدرت #فاتح_خیبرست مادربه فدای قدت
مباد دلش بشکند واین جماعت را نفرین کند.😞
#عــلی !!!!
نامش راشنیده ام خدای من پسر ابوطالب رامیگوید⁉️
داماد رسول خدا.
اوفاطمه دختر رسول خدابود که #اینگونه_برزمین افتاد؟؟؟
نفرین خداوند برتوباد...نامش را چه خطاب کردند⁉️ اه یادم آمد #قنفذ🚫
🔅هواتاریک میشود میگیردانگارسالهاست دلش میخواد گریه کند😭.
من چرا پای رفتن ندارم ⁉️
گویی به زمین چسبیده ام
#علی
#علی
چه نام با مسمایی!!!
🔅شب هنگام گروهی از سربازان حکومتی جلوی درب خانه می ایند .
درب راعلی با#مسمارمحکم کرده بود.
صدای همان بانو این از بارپشت درب می اید.
خود را حائل درب و حیاط خانه کرده ،
اجازه ی ورود نمیدهد.
دیدمش،
همان که میخواستم برای کندن چاه هایم باخودبه باغم ببرم.
میشناسمش ،
این همان کسی است که #درب_خیبرراازجاکند.
اماچرااینگونه⁉️
دستانش را چرا بسته اند⁉️⁉️
چرامردم اینگونه تماشامیکنند⁉️⁉️
چراکسی به دادشان.نمیرسد⁉️⁉️
درب رابه زورمیخواهندبازکنند.😥
بانویی صدای فریادش بلندمیشودکنیزش راصدامیکند.
#خون...#دود...#آتش....کسی فریادمیزند...
خدایاااا #مـــحــــسنم ..
وصدای علی که میگوید:
فاطمه جــان!
فاطمه جانم !!
#ای_کاش_مسماررابه_درنمیزدم_عزیز دل علی
تقدیم به ساحت مقدس مــادرسادات
@dokhtaranchadorii
🕊
خودش را ،
محسنش را ،
هر چه دارد می دهد زهرا...
فقط ڪافی ست
پایِ مرتضے یش
در میان باشد...
#نرو_قرار_حیدر
#بمان_کنار_حیدر
@dokhtaranchadorii
🔹چادرت ارثیه زهرا بود🔹
🔴یادگاری که سر زینب بود
و
✳پدر و هر دوبرادر
همه حساس به آن چادر خاکی بودند.✳
.
😱تا علی ضربت خورد
🔘گفت زینب گل بابا
علی و آل علی
به فدای تو و این چادر تو
نگذاری که بیفتد به زمین🔘
.
⬛تا حسن شد جگرش پاره به جامی از زهر
⚫گفت خواهر
به همان لحظه مادر
که زمین خورد قسم
چادر از دست نده
.
◼و گمانم که حسین
وسط معرکه کرب وبلا
یک نگاهش به سوی لشکر دشمن
و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده
هر نگاهی که به خواهر می کرد
چادرش را می دید
فکر و ذکرش و خیالش
همه می شد راحت
.
🔲به گمانم وسط آن گودال
نگران حرم و چادر زینب بوده
همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو
زینبم تو حواست باشد.⬛
.
💠اینک....
اما ...
امروز...
خواهرم...
از همان روز نخست
سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود
این همه خون جگر ها
این همه نیزه و سرها
همه رفتند که تو
بشوی چادری و زهرایی✳❇
👈وارث چادر زینب نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی؟؟؟
@dokhtaranchadorii
🌴بماند در کوچه چه گذشت
🔅روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند:
نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.
🔅ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا سلام الله علیها را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند:
🌕بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا سلام الله علیها رحلت فرمودند: امام حسن علیه السّلام بیشتر از امام حسین علیه السّلام و زینب سلام الله علیها جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند:
آقا برخیزید و این قدر گریه و بی تابی نکنید، شما فرزند بزرگ هستید و این گریه ی شدید شما، باعث بی تابی بیشتر برادرتان و خواهرتان که کوچکتر از شما هستند می شود.
🌕امام حسن علیه السّلام فرمودند اگر برادرم حسین علیه السّلام نیز مانند من می دانست که در کوچه چه گذشت و آن صحنه ی دلخراش جگر سوز را می دید او هم مانند من بلکه بیشتر بی تابی می کرد.
چگونه برای مادرم نگریم در حالی که آن نانجیب چنان سیلی محکمی به صورت مادرم نواخت که بر زمین افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمدیم.
📘معجزات و کرامات امام حسن مجتبی ص ۱۸۹
@dokhtaranchadorii