eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
621 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
خــُــدا مــۍخـــوآسـت ......  بہ تـــو بـــآل وُ پــَـــر بـــدَهـــَــد❢❢ گــُــفـــــت :  چـــشــمــَت مــۍزنـَــݩـــڋ❢❢❢  چـــ❃ـــآڋر را دآد😊✌️ @dikhtaranchadorii
: ✨اگر کسی بخواند و معنایش را هم نفهمد همین قرآن باعث می شود ببرد، ✨بسیاری از مواقع هست که انسان از مصون است به همین که چشم به الهی افتاده و انسان نمی داند که این از کجا نصیبش شده است. https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌹 🌹 . 🌺 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم ... 🌺 مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود ، فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می ‌توانند، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند. 🌺 جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید... 🌺 فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد، خرماهـا دست نخورده بود ،بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد. 🌹ماه بود... 🌹تیرماه شصت و یڪ... 🍂 🍂 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
میدهم جان اگر سید علی امر کند ❤️❤️ تقدیم به خواهران محجبه💋 جانت را که بدهی شهید می نامند تورا😍 به گماانم اگر روحت را هم بدهی شاید❤️ ومن احساس میکنم اینجا در این سرزمین دختران زیادی هستند که هرروز پشت سنگر سیاه سنگین خود دفاع میکننداز نجابتشان💔 وهر لحظه شهید میشوند انگار💘 پس💜 شهید زنده حواست به حجابت باشد @dokhtaranchadorii
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم❤️ شماره تلفن خدا۲۴۴۳۴💋 ۳رکعت نملز صبح ۴رکعت نماز ظهر ۴رکعت نماز عصر ۳رکعت نماز مغرب ۴رکعت نماز اعشا ❤️❤️❤️❤️❤️ بیایید خطوط دلهایمان را اشغال نگذاریم خدا💔پشت خط است @dokhtaranchadorii
🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌷🌷🌸🌸 چراما امام زمانو نمیبینم👇👇👇 💢روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما را نمی‌بینیم؟ 💢عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید. این کار را انجام داد. ⁉️آیا الان می‌توانید مرا ببینید؟ شاگرد عرض کرد خیر، نمی‌توانم ببینم 💢عارف فرمود: چرا نمی‌توانی من را ببینی؟ 👈شاگرد گفت: چون پشت من به شماست. 💢عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمی‌توانید را بینید؟! 👈چون شما به امام زمان است، با گناه کردنها و نافرمانی‌ها به امام زمان پشت کرده‌ایم و در عین حال تقاضای امام زمان را داریم 🌺أللَّھُـمَ عَـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفرج... 🌹 @dokhtaranchadorii
🎤 🌴فرمانده گردانی میگفت: خواب دیدم ...آقا گفت: لیست گردان و بده. لیست و دادم شروع کردند با خوکار قرمز🖍 زیر بعضی ها رو خط✍ کشیدن.. 🌴زیر هرررر اسمی خط کشید، تو عملیات، 😭 💥بچه هاااا! لیست اسم شماها دست دارن میبرن پیش ... میگن آقا من ⇜از این دختر⇜از این پسر، خیلییی ام👌 آقا براش بنویس😍 🌴بعد فکر کن، آقا خودکار سبزشو🖌 ور داره بگه این 💖 بچه هااااا بخر بخره ها! 😍 بچه ها زود باشین.. 🌹🍃🌹🍃 @dokhtaranchadorii
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشانه های یاوران حضرت مهدی از زبان استاد دانشمند❤️❤️❤️ خدایا ماراهم از یاوران یوسف زهرا قرار بده @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️دختران حاج قاسم♥️
#رمان_عقیق_پارت‌_صدوهفتم 📚 به ایستگاه پرستاری میرسیم...دکتر میخواهد از بخش برود که خم میشود و آر
📚 بهشون گفتن چرا داری پنجره می اندازی؟ رفیقشون گفتن واسه اینکه دود آتیش و بوی غذا بره بیرون....آقا امام صادق فرمودند: نه نگو واسه اینکه دود بره بیرون....بگو واسه اینکه نور خورشید بیاد تو خونه و خونه زیبا تربشه...حالا یه دودی هم بره بیرون....حالا لطیف ترین تعبیر تو از این اتفاق قشنگ امروز همین بود؟ کثیف بودن باید میشستیم؟ نمیشد بگی میخوایم نو ونوار کنیم مهمون امام حسین کیف کنه؟ وسایل امام حسین بوی گل بده؟ حالا تو مطمئنی فهمیدی؟ قاسم به فکر فرو رفته بود...راست میگفت استاد پیرش...او چه فهمیده بود از خواندن این مقدسات!؟ امیرحیدر با لبخند به مراد و مرشدش نگاه میکرد....الحق که استاد بود...رفت و کنارش نشست...دهان باز کرد تا چیزی بگوید...از خودش....از مادرش از آقی که میترسید....از دلی که نمیخواست آن را بشکند....دهان را باز نکرده حاج رضاعلی از جایش بلند شد و گفت: ذکرتو بگو سید ، درست میشه! امیرحیدر بلند شد و پشت سرش راه افتاد و گفت: آخه حاجی یه لحظه صبر کنید! حاج رضاعلی دستی روی شانه اش گذاشت و گفت: درست میشه سید...خیلی همه چی دست خداست...درست میشه ، ذکرتو بگو وقت هدر نده! و رفت و امیرحیدر ماند و یک دنیا پر از مجهولات و درگیری ها....ابوذر دستی روی شانه های امیرحیدر میگذارد و میگوید:توکلت به خدا وقتی حاجی میگه درست میشه یعنی درست میشه! امیرحیدر دست میگذارد روی دست ابوذر با لبخند محوی میگوید:همینه.... صدای زنگ گوشی ابوذر به صدا درمی آید و ابوذر بادیدن نام (بانو) لبخندی میزند و گوشی را جواب میدهد:سلام خانم... امیرحیدر دور میشود و تا ابوذر راحت تر باشد.....زهرا به تاج تخت تکیه میدهد و میگوید: سلام آقایی ابوذر دستی به ریشهایش میکشد و میگوید: خوبی عزیزم؟ جانم کاری داشتی؟ زهرا با دلی غنج رفته میگوید:کار که نه...امشب شام بیا اینجا. ابوذر گردنش را ماساژ میدهد و میگوید: من واقعا دوست دارم بیام ولی مطمئنم اگه بیام آبروتو میبرم...جات خالی حاج رضاعلی امروز کلی ازمون کار کشیده نا ندارم....مشکلی نیست ولی ممکنه بیام و یهو وسط سفره غش کنم...بازم انتخاب با شما بانوی من! زهرا میخندد آنقدر که اشک از چشمهایش جاری میشود با همان لحن پر از خنده میگوید:خدا بگم چی کارت کنه ابوذر....نمیخواد بیای برو خونه بخواب.... یادت باشه ها...فردا از خجالتت در میام! ابوذر خندان از خنده ی عزیزش گفت: غلامم بانو! زهرا دوباره میخندد و با همان خنده از ابوذر خداحافظی میکند....در دل برای هزارمین بار خدا را شکر میکند برای داشتن همسری چون ابوذر.....ابوذر با تنی خسته سراغ باقی میرود تا آخرین وسایل را هم جمع و جور کند که دوباره صدای زنگ موبایلش بلند میشود...قاسم کارتن به دست از کنارش میگذرد و با صدای بلند میگوید: اللهم الرزقنا این تعداد زنگ خور گوشی! ابوذر به شوخی به پس گردنش میزند و تماس دریافتی از مهران را جواب میدهد: _به سلام داش مهران!کجایی تو؟ یه هفته است ازت خبری نیست؟ صدای گرفته مهران قدری نگرانش کرد: باهات کار دارم ابوذر... ابوذر هم کمی جدی تر میگوید:چیزی شده مهران؟اتفاقی افتاده؟ مهران خسته گفت:میخوام ببینمت ابوذر ، الان...حالم خوش نیست _چت شده آخه؟ _میای یا نه؟ ابوذر خیره به کارهای خورده ریزش بود و که قاسم از کنارش رد شد و گفت:اگه کارت دارن برو ما هستیم داداش! لبخندی به مرام قاسم زد و به مهران گفت: باشه من میام کجا _همون پارک نزدیک خونتون... _باشه پس فعلا خداحافظ📚 @dokhtaranchadorii