🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹
#آیه_های_جنون
#قسمت_382
زنے چادرے فریاد میزند:هستے! باید پاش مے موندے!
پدرم سریع مے گوید:ببین ڪے رو جاے هادے براے من بہ عنوان داماد آوردہ! پسرہ ے بے همہ چیزِ ڪافر!
نفس نفس میزنم و زمزمہ میڪنم:بے انصافا!
صداے خندہ هاے هادے در سرم مے پیچد،خودم را مثل جنینے در رحم مادر جمع میڪنم.
ناے ایستادن ندارم،صداهاے نامفهومے بہ گوشم مے رسد.
نفس عمیقے میڪشم،چشم هایم را ڪہ باز میڪنم در میان آن تاریڪے،نور ڪم رنگے مے بینم.
نورے ڪہ از پشت سرم مے تابد،بے اختیار سرم را خم میڪنم و بہ سمت نور نگاہ میڪنم.
یڪ باریڪہ ے ڪم جان است! اما امیدوارم میڪند میان این تاریڪے!
ناگهان روزبہ را مے بینم ڪہ از میان باریڪہ ے نور عبور مے ڪند و بہ سمتم مے آید،نفس راحتے میڪشم!
مقابلم زانو میزند و چشم هاے مشڪے درخشانش را بہ چشم هایم مے دوزد.
لبخند ڪم رنگے میزند:بریم؟!
سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم و زمزمہ میڪنم:میترسم!
نزدیڪتر میشود:از چے؟!
_از همہ چے!
دستش را بہ سمتم دراز میڪند:پاشو!
بے رمق نگاهش میڪنم:نمیتونم! دیگہ نا ندارم! حتے براے وایسادن! خستہ ام! خستہ!
لبخندش عمیق تر میشود:منم خستہ ام! از این روزایے ڪہ ندارمت!
چشم هایم را مے بندم و زار میزنم!
_برو!
_ڪجا؟!
_هرجا!
_بدون تو؟!
_بدون من!
_نمیتونم!
چشم هایم را باز میڪنم.
جمعیت میخواهد بہ سمتم هجوم بیاورد،بے تفاوت نگاهے بہ آن ها مے اندازم و سپس بہ روزبہ!
_انقدر زخم دارم ڪہ دیگہ توان جنگیدن ندارم!
زمزمہ میڪند:آخریشہ! پاشو!
پاهاے نیمہ جانم را تڪان میدهم و بہ زور مے ایستم،لبخندش عمیق تر میشود و دلرباتر!
بہ سمت بارڪیہ ے نور حرڪت مے ڪند،دو نفرے مقابلش ڪہ مے ایستیم،همہ جا غرق نور میشود!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نفس نفس زنان از خواب بیدار میشوم و روے تخت مے نشینم.
چشم هایم را چند بار محڪم روے هم مے فشارم و سپس باز میڪنم.
خواب مے دیدم! نفس راحتے میڪشم و خودم را روے تخت ولو میڪنم.
دستے بہ پیشانے عرق ڪردہ ام میڪشم و زمزمہ میڪنم:اللهم صل علے محمد و آل محمد!
چند لحظہ بعد از روے تخت بلند میشوم و پاهایم را روے زمین میگذارم.
هنوز در جو خواب هستم،سریع ڪلید برق را میفشارم.
لامپ روشن میشود،با خیال راحت دمپایے هاے رو فرشے ام را پا میڪنم.
یاعلے اے مے گویم و مے ایستم،نگاهے بہ ساعت مے اندازم.
هنوز ڪمے تا اذان ماندہ،ڪش مویم را از ڪنار بالشتم برمیدارم.
موهایم پریشانم را ڪنار هم جمع میڪنم و دم اسبے مے بندم،از اتاق خارج میشوم و بہ سمت سرویس بهداشتے راہ مے افتم.
وارد سرویس میشوم و وضو میگیرم،آب خنڪ ڪہ روے پوستم مے لغزد حالم بهتر میشود!
وارد دے ماہ شدہ ایم،اوضاع ظاهرا آرام و عادیست.
از سرویس خارج میشوم و بہ سمت اتاقم راہ مے افتم،مقنعہ بلند سفید رنگم را سر میڪنم.
سجادہ ے سفیدم را رو بہ قبلہ پهن میڪنم،دستے بہ گل هاے درشتِ برجستہ ے گلبهے رنگش ڪہ با ظرافت دوختہ شدہ اند میڪشم.
چادر نمازم را هم برمیدارم و ڪمے عطر بہ خودم میزنم،قرآنم را از داخل قفسہ ے ڪتاب بیرون میڪشم.
روے سجادہ ام مے نشینم،دلم آشوب است!
یادِ خواب چند دقیقہ پیشم مے افتم،نفس عمیقے میڪشم و نگاهم را بہ قرآن مے دوزم.
دلم ڪمے آرامش میخواهد،ڪمے از آیات بر حقش را!
براے آرام گرفتن دلم! براے مطمئن شدنم!
قرآن را باز میڪنم و دنبال سورہ ے انشراح مے گردم،دنبال آن وعدہ ے معروفِ آسانیِ بعد از سختے!
سہ سال و اندے پیش ڪہ بہ نیت راہ نشان دادن قرآن باز ڪردم،همین سورہ آمد!
سہ سال و اندے گذشتہ و هنوز بہ آسانے نرسیدہ ام!
سختے ها بیشتر شدہ!
بغض گلویم را مے فشارد،زمزمہ میڪنم:ببخش بندہ ے ڪم صبر و طاقتتو! ولے بہ خودت قسم خستہ ام! خستہ ام خدا! خستہ ام! دلم یڪم آرامش و خوشبختے میخواد.
خواستہ ے زیادہ؟! بہ خودت قسم ڪہ براے تو چیز بزرگے نیست!
بہ سورہ ے انشراح مے رسم،میخواهم شروع بہ خواندن ڪنم ڪہ نگاهم بہ آیہ ے آخر مے افتد!
_وَ إِلَى رَبِّڪَ فَارْغَبْ.
وَ بہ پروردگارت مشتاق شو!
خجالت میڪشم،قلبم مے لرزد.
خالصانہ بہ تو مشتاق نشدہ ام پروردگارم! باز براے خودم و دردهایم آمدہ ام!
باز براے رفع و رجوع مشڪلاتم آمدہ ام نہ براے خودت!
قطرہ ے اشڪے از چشمم مے چڪد و خودش را بہ ڪلمہ ے "رَبِّڪَ" مے رساند.
او هم مے داند! جز #تو هیچ پناهے ندارد...
او مشتاق تر است،ببین چہ بے مقدمہ و عاشقانہ بہ تو دخیل بست و آیاتت را تَر ڪرد...
خودت هوایم را داشتہ باش،خواستہ ام را عوض میڪنم!
ڪمے از تو،خودت را میخواهم! براے خودت مشتاقم ڪن!
صداے خوشِ موذن زادہ در اتاق مے پیچد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✍نویسنده:لیلے سلطانے
♥️دختران حاج قاسم♥️
کلیپ داستانی در مورد کار خوبه خدا درست کنه ....پیشنهاد دانلود .....
دستورالعملي عجيب، براي كنترل چشم چراني
فردي نزد آيتالله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) آمد و گفت:
آقا! قبل از ازدواج، گاهي چشمم خطا ميكرد، گفتم: ازدواج ميكنم الحمدلله راحت ميشوم، امّا هنوز هم خطا ميكنم و يك موقعي چشمم به ناموس ديگران ميافتد، استغفار ميكنم، امّا چه كنم؟! گرفتارم، يك نسخه بدهيد؟!
فرمود: قانع نيستي. اگر به آن چه كه داري قناعت داشته باشي، اعضاء و جوارحت اين قناعت را لمس ميكنند و اينطور نميشود.
اولياء خدا يك نسخه داده اند كه هر كس حتّي اگر تمكن مالي دارد، بايد عمل كند و اتّفاقاً از لحاظ بهداشتي هم به دردمان ميخورد.
ميگويند: اوّلاً گرسنه شو و بعد سراغ غذا برو. بعد هم موقعي كه گرسنه هستي و سر غذا نشستي، يك مقدار كه خوردي، ديدي همچنان مي خواهي، بگو: نميخواهم!
اگر ميخواهي قانع بشوي، حتي موقعي كه ولو تمكن مالي داري، كمتر بخور، به تعبير عاميانه دائم پرس روي پرس ميخوري كه چه؟!
ميگويند: اگر ميخواهيد قناعتپيشگي را ياد بگيريد اوّل از لقمه شروع كنيد (اين نسخه اولياء است كه بيان ميكنم)، اگر توانستي اين شكم بيهنر را كنترل كني، چيزهاي ديگر را هم كنترل ميكني. آنوقت معلوم است ديگر، كسي كه به حلالش مراقبت كند و كم بخورد، ديگر دستش به طرف شبههناك و حرام نميرود.
لذا آيتالله آميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمود: تو قانع نيستي! يعني چه؟ اگر ما باشيم ميگوييم كه تو كنترل چشم نداري، شهوت داري، امّا ايشان گفتند: تو قانع نيستي، يعني در حقيقت سرچشمه را به او نشان داد.
اولياء خدا ميگويند: اگر يك قدم به نفست جواب دادي، قدم دوم هم ميخواهد. اگر يكبار گفتي: بيا، اين شربت به ظاهر گواراي دنيا را بگير، باز هم ميخواهد، چرا كه حريص و سيري ناپذير است، تو را ميكشد، امّا سير نميشود، لذا بايد خيلي مواظب باشيم
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
﴾﷽﴿ 💠 #رمان_آیه_های_جنون 💠 #قسمت_۱ آرام چشمانم را باز میڪنم،با چشم هاے خواب آلود اطرافم را دید می
برگشت به قسمت اول رمان آیه های جنون ......
چند كلمه مي توان با نامحرم صحبت كرد؟
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عليهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:
أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ ... وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتَهُنَّ ...
چهار چيز دل را ميميراند
2. گفتگوي زياد با زنان...
***
منبع: بحار الأنوار، جلد 2، صفحه: 128
**
منظور از گفتگوي زياد يعني چقدر ؟
وَ نَهَي أَنْ تَتَكَلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَيْرِ زَوْجِهَا أَوْ غَيْرِ ذِي مَحْرَمٍ مِنْهَا أَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ كَلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْه
***
[من لا يحضره الفقيه؛جلد 4 ؛صفحه 6 ]
**
امام صادق عليه السلام مي فرمايند : پيامبر نهي فرمود كه زن نزد غير همسرش يا خويشان محرمش بيش از پنج كلمه صحبت كند ، آن هم در صورت ضرورت
اين روايت براي صحبت كردن معمولي بود ، خدا نكند كسي با نا محرم شوخي كند كه در روايتي از پيامبر اسلام آمده است :
هر كس با نامحرم شوخي كند، براي هر كلمهاي كه در دنيا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زنداني ميكنند.
***
[ثواب الاعمال وعقاب الاعمال -ترجمه انصاري،صفحه 567 ]
****
داستانك:
يكي از راويان ميگويد در كوفه به زني قرآن ميآموختم، روزي با او شوخي كردم، بعد به ديدار امام باقر (عليهالسلام) شتافتم،
امام باقر عليه السلام فرمود: آن كه (حتّي) در پنهان مرتكب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهي ندارد، به آن زن چه گفتي؟ از شرمساري چهرهام را پوشاندم و توبه كردم، امام فرمود: تكرار نكن.
***
[منبع:بحار الأنوار ، جلد 46، صفحه: 247]
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
یک حدیث قدسی هست که اصلا آدم را از خجالت آب میکند....
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
✨يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا؛
✨ای كسی كه وصال ما را ترك كردهای، برگرد،و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن، ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد،
✨پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترك كردهای...
#درس_اخلاق
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii