eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
601 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‌ + خداوند متعال فرمود : {اِن احسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسَکُم} دستورات الهی به منفعت بندگان است؛ + وحجاب قانون الهی برای آرامش و آسایش بیشتر بانوان است. •| #چ_مـثـل_چـادر .
. | طَعنہ ها مُشتے حبابِ روے آب ٺازه وقٺ استقامتت شده...| +ایسٺاده ام چو شمع مٺرسان ز آتشم....
هر پریشان نظری ، لایق دیدار تو نیست این #جمعه هم تمام شد ولی تو نیامدی😔 ❤️اللهم عجل الولیک الفرج❤️
دلنوشته❤😌 🔴مردم هرچی میخواهند بگویند... فـدای ســـر مـولامون😊 اُمُّل بودن جسارت میخواد... 👈 اینکه وسط یه عده بی نماز، نماز بخونی!!😉 👈 اینکه وسط یه عده بی حجاب ،تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!! 👈 اینکه حد و حدود مَحرم و نامحرم و رعایت کنی!!❌ 👈اینکه به جای آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنی!! 🔺 ناراحت نباش خواهر و برادرم 👈 دوره آخر الزمان است 😧 به خودت افتخار کن، 👌تو خاصـے 👌تو فـرزند زهرایـے 👌تـوشــیـعـه عـلی هـسـتـے 👌تـو مـنـتـظــر فـرجــے 👌تـو گـریه کـنـه حـسـیـنـے نــه اُمُّــــــــــل 🙃😣 برسد به دست تمام برادران و خواهران محجبه و با ایمان:😌☝ 💥بگذار تمام دنیا بد وبیراه بگویند! 👌به خودت... 👌به محاسنت... 👌به چادرت... 👌به مذهبی بودنت... 👌به دینداریت... شنیدنش می ارزد به یک لبخند رضایت امام زمانت😚 📌گذشت آن زمان که نفت را طلای سیاه میگفتند.😄 👈این روزها طلا تویی و سیاه هم چادر زنان جامعه ماست... 👌 طعنه ها دلسردت نکند.🤗 ✔ باافتخار قدم بزن خواهرم...😎 ✔ با افتخار قدم بزن برادرم...😎 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
مامور سرشماری:👮 _سلام مادرجان🏻 ميشه لطفا بیای دم در؟ +سلام پسرم...😊 بفرما؟ _از سرشماری مزاحمت میشم.👥 مادر تو این خونه چند نفرید؟🤔 اگه ميشه برین شناسنامه‌هاتونو بیارین که بنویسمشون...✏️ مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...🏠 سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...🏗 چشماش پراشک شد و گفت:😭😭😭 +پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟📊 مأمور سرشماری، پوزخندی زد😏 و گفت: _مادر چرا فردا؟🤔 مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟🙄 برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم.😒 +آخه...!!!😰 پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه..📿 هنوز برنگشته...😔 شاید فردا برگرده...!!!🚶🏻♂ بشیم دو نفر...!!!✌️🏻 میشه فردا بیای؟؟؟😢 توروخدا...!!!🙏😔 مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت...😔 مغازه دار ميگفت:🏦 الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ 🔑خونش‌🏡رو میده به من و میگه: آقا مرتضی...!!!🏻 اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...😊 چایی هم سرِ سماور حاضره...☕️ آخه خستس باید استراحت کنه...😓 شهدا_شرمنده_ایم....😭🙏 شادی_روح_شهدا_صلوات💚 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
پروفایل ....
❤️🍃 در شهر مـداد رنگی ها ؛ یڪرنگی زیباسٺــ در شهری ڪـه متفاوٺــ بودن حرف اولــ را می زند ؛ یڪرنگی متفاوٺــ ترین رنگ دنیاسٺــ😍 می دانی... اصلا هر چیزی ساده اش زیباسٺــ دل ، لبخند ، رنگ ، آمدن ، رفتن... آدمی ڪه با هیاهو می آید و با هیاهو هم می رود صحنه ی زیبای منتهی به " آرامش" را خلق نمی کند. آدم #گرفتار در هیاهوی رنگها ؛ همیشه یا گمان می کند یڪ چیزی ڪم دارد یا گمان می کند یڪ چیزی از بقیه سرتـر است! فارغ از اطرافیان ، آرامش از خود او هم سلب می شود. همیشه بار سنگین ،یڪ چیزی برای از دست دادن و یک چیزی برای بدست آوردن" روی دوشش سنگینی می کند. ❤️یڪرنگی یعنی سادگی و چادر یعنی یڪرنگی. ┅═══✼❉❉✼═══┅
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹 بنفشہ دستم را رها میڪند و بہ سمت روزبہ مے رود،همانطور ڪہ دستش را بہ سمت روزبہ دراز میڪند مے گوید:خیلے خوشوقتم! خون خونم را مے خورد! روزبہ دستش را میگیرد و سریع رها میڪند! _منم همینطور! تنم یخ میزند! هربار ڪہ این اتفاق مے افتد همینطور میشوم! خدا خدا میڪنم چهرہ ام از طوفانے ڪہ در درونم بہ پا شدہ خبر ندهد! ساسان و روزبہ همراہ هم بہ سمت مبل ها مے روند و شروع بہ صحبت میڪنند. نفس عمیقے میڪشم،بنفشہ مے پرسد:میخواے چادرتو آویزون ڪنم؟! _اگہ میشہ برم تو یہ اتاق عوضش ڪنم! سریع دستش را پشت ڪمرم میگذارد و بہ سمت یڪے از اتاق ها راہ مے افتد. _آرہ عزیزم حتما! در اتاق را باز میڪند و ادامہ میدهد:اینجا میتونے لباساتو عوض ڪنے! وارد اتاق میشوم و تشڪر میڪنم،بنفشہ بہ سمت ساسان و روزبہ میرود. در اتاق را مے بندم و با حرص چادرم را از روے سرم برمیدارم. زیر لب زمزمہ میڪنم:چرا باز اومدم؟! چادر رنگے ام را از داخل ڪیفم بیرون میڪشم و روے سرم مے اندازم،دستانم سرد اند! چشمانم را باز و بستہ میڪنم و لبم را میگزم،دلم میخواهد بروم بہ روزبہ بگویم بهانہ اے بیاورد و بہ خانہ برگردیم! دیگر دلم نمیخواهد بہ مهمانے دوستانش پا بگذاریم! صدایے در مغزم مے پیچد:مگہ میتونے اسیر و محدودش ڪنے؟! پوفے میڪنم و از اتاق خارج میشوم،روزبہ را مے بندم ڪہ بعد از مدت ها در جمع دوستانش صحبت میڪند و از تہ دل مے خندد... بنفشہ هم با آن پوشش و موهاے رها شدہ مقابلش نشستہ و مے خندد... حالم بدتر میشود... چندبارے در این جمع ها بودہ ام،چرا عادت نمیڪنم؟! چرا باز ناراحت میشوم و حالم بد میشود؟! معدہ ام مے جوشد و حالت تهوع میگیرم،بے اختیار عق میزنم و دستم را مقابل دهانم میگیرم! همہ ے نگاہ ها بہ سمت من بر میگردد،با ایما و اشارہ مے پرسم سرویس بهداشتے ڪجاست! بنفشہ سریع بلند میشود و سرویس بهداشتے را نشان میدهد. با تمام توان بہ سمت سرویس بهداشتے مے دوم و دوبارہ عق میزنم... ✍نویسنده:لیلے سلطانے ❤️تاریخ بی حضور تو یعنی:دروغِ مَحض❤️
#مهدی_جان💔 روزها بے تو گذشٺ و #غربتٺ تایید شد چون دعاے #فرج ما همہ با تردید شد😔 بارها نامہ نوشتم📝 ڪہ بیا اما حیف #معصیٺ ڪردہ ام و #غیبٺ تو تمدید شد #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
•┈┈••✾•💓•✾••┈┈• 🔅والسابقون السابقون یعنے ↩️هر ڪس بہ مادر شبیہ تر است اے شهید گمنام🌷 تو در بے نشان بودن مزارت بہ مادر شبیهی😌💓 من در چادر سیاہ روے سرم..💞
🌸 حجـاب یعنی: ترجیـح دادن خـدا برتمـامی نظـرها و نـگاه و سلیقـه های غیـرخـدا 🌸حجــاب یعنی ارزش دادن به تلاشهـای زهــرا 🌸حجــاب یعنی میدانم صـلاحـم درحجـاب است چون 👌 #خـدا_صـلاحـم را اینگونه میداند.
یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرزن دادم ; در حقم دعا کرد و گفت: جوان دعا میکنم پیر شی اما هیــــچ وقت نوبتی نشی ! سوال کردم حاج خانم نوبتی دیگه چیه ؟ گفت : فـــــــردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کارهای عادی روزانت رو نداشتی بین بچه هات به خاطر نگهداریت دعوا نشه که امروز نوبت من نیست. من نگهش نمی دارم، نوبت توست😔. ⚡️امیدوارم هیـــــــــچ کدوم ما هیچ وقت نوبتی نشیم .⚡️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
❄️🍃🌹🍃❄️ ميلاد با سعادت يازدهمين ستاره آسمـان امامت و ولايت ٬گوهردرخشان بحر کرامت حضــرت امام حسن عسکرى علیه السلام بر جمیع شيعيان و شیفتگان خاندان عصمت طهارت علیهم السلام مبارك باد
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹 چندبارے در این جمع ها بودہ ام،چرا عادت نمیڪنم؟! چرا باز ناراحت میشوم و حالم بد میشود؟! معدہ ام مے جوشد و حالت تهوع میگیرم،بے اختیار عق میزنم و دستم را مقابل دهانم میگیرم! همہ ے نگاہ ها بہ سمت من بر میگردد،با ایما و اشارہ مے پرسم سرویس بهداشتے ڪجاست! بنفشہ سریع بلند میشود و سرویس بهداشتے را نشانم میدهد. با تمام توان بہ سمت سرویس بهداشتے مے دوم و دوبارہ عق میزنم. سریع در را باز میڪنم و خودم را داخل دستشویے پرت میڪنم! چند بار پشت سر هم عق میزنم،چند تقہ بہ در میخورد! _آیہ جان! خوبے عزیزم؟! صداے روزبہ است ڪہ مے خواندم! شیر آب را باز میڪنم و بلند مے گویم:فڪر نڪنم! نگران میپرسد:میتونم بیام تو؟! صورتم را زیر شیر آب مے گیرم و بریدہ بریدہ جواب میدهم:اَ...الان...مے..ام! صداے ساسان بہ گوش مے رسد:شاید مسوم شدن! روزبہ جدے میگوید:نمیدونم! سپس من را مخاطب قرار میدهد:امروز چے خوردے آیہ؟! نفس عمیقے میڪشم و شیر آب را مے بندم،دستے بہ صورت خیسم میڪشم:خوبم! معدہ ام همچنان در تلاطم است،خوب میدانم این حالتم عصبیست! پوفے میڪنم و با دستمال شروع بہ خشڪ ڪردن صورتم! ڪمے بعد نگاهے بہ خودم در آینہ مے اندازم،رنگم ڪمے پریدہ بہ نظر مے رسد و چشم هایم خشمگین اند! دستے بہ صورتم مے ڪشم و بہ سمت در قدم برمیدارم،دستگیرہ ے در را مے فشارم. در را باز میڪنم و از دستشویے خارج میشوم،روزبہ در چند قدمے ام ایستادہ. نگران نگاهے بہ صورتم مے اندازد و نزدیڪم میشود،چشم هایش را روے چشم هایم تنظیم میڪند. _خوبے؟! چے شد یهو؟! دستم را روے معدہ ام میگذارم و لبخند تصنعے اے تحویلش میدهم:لابد بخاطرہ خورد و خوراڪ دانشجوییہ! امروز ناهار با بچہ ها رفتیم ساندویچ ڪثیف خوردیم! بنفشہ همانطور ڪہ لیوان شیشہ اے بلندے در دست دارد و محتویات داخلش را هم میزند بہ سمتم مے آید. مهربان مے پرسد:بهترے؟! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم،لیوان را بہ سمتم مے گیرد. _بخور شاید حالتو جا بیارہ! لیوان را از دستش مے گیرم و تشڪر میڪنم،میخواهم لیوان را بہ سمت دهانم ببرم ڪہ ساسان با شیطنت میگوید:بنفشہ خانم! از خودت نسخہ نپیچ و ندہ دست مردم! شاید چیزے ڪہ میدے براشون خوب نباشہ! بنفشہ پشت چشمے برایش نازڪ میڪند:وا! شربت عسلہ دیگہ! ✍نویسنده:لیلے سلطانے
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 420 در دل میگویم:"تو فنجون ڪہ از این چیزا نمے خورن!" اما رغبت نمے ڪنم دیگر بہ فنجان چایے لب بزنم! ساسان در بطرے را باز میڪند و مشغول ریختن نوشیدنے در گیلاس خورے میشود! سرے تڪان میدهد و میگوید:پس هنوزم همون بچہ مثبت خر خونے اے ڪہ لب بہ نوشیدنے و دود و دم نمیزنہ و اهل مهمونے رفتن و هفتہ بہ هفتہ دوست دختر عوض ڪردن نیست! راستشو بگو روزے! تو این چند سال تا قبل ازدواج همونطور پاستوریزہ موندہ بودے و دست و پاتو بستہ بودے؟! و سپس چشمڪے نثارش میڪند! روزبہ لبخند ڪجے میزند:تو این ڪارا رو آزادے میدونے و تعریف من از آزادے یہ چیز دیگہ ست!تو این هفت هشت سال هیچ تغییرے نڪردم! خندہ ے ڪوتاهے میڪند و ادامہ میدهد:جز مسئلہ ے دود و دم! گہ گاهے سیگار میڪشم! ساسان،گیلاسش را پر میڪند و ڪمے از نوشیدنے اش مے نوشد و رو بہ روزبہ میگوید:بہ سلامتیت! خودم را ڪمے جمع میڪنم و سعے میڪنم واڪنشے نشان ندهم! گیلاسش را روے میز میگذارد و آهے میڪشد! _میدونے روزبہ! گاهے بهت حسادت میڪردم!همیشہ مرتب و منظم و عاقل و آدم خوبہ بودے! انگار از همہ مون چند سال بزرگتر و جلوتر بودے! وقتے ما پے پارتے و مجردیا و سفرامون بودیم تو از جمع فاصلہ میگرفتے و پے ڪاراے مهمتر و بہ قول خودت مفیدتر بودے! ڪم پیش مے اومد بخواے جمع بشیم بریم تفریح و مسافرت! اون موقع با خودم میگفتم یہ روزے پشیمون میشے! پشیمون میشے از این ڪہ از جوونے و نشاطت استفادہ نڪردے! اما الان خودم پشیمونم! نمیدونم شایدم خوشے زیاد زدہ زیر دلم! اما حسرت زندگے منظم و آروم تو رو میخورم! شاید اگہ منم چندسال پیش از وقت و فرصتام درست استفادہ میڪردم و بہ قول تو دنبال شیطنت نبودم الان اوضاعم فرق میڪرد! لبخند بامزہ اے میزند و ادامہ میدهد:تو چے؟! پشیمون نشدے؟! روزبہ جدے جواب میدهد:نہ! از هیچ چیز پشیمون نیستم! ساسان نگاهش را بہ شیشہ ے نوشیدنے نمیدوزد و سڪوت میڪند! بنفشہ میخندد:دوتا رفیق رفتن تو فڪروحالتاے معنوے! ساسان نفس عمیقے میڪشد و شیشہ نوشیدنے و گیلاس را برمیدارد و از روے مبل بلند میشود! وارد آشپزخانہ میشود و شیشہ و گیلاس را روے ڪابینت میگذارد و با شیطنت روزبہ را نگاہ میڪند! _هنوز ڪہ اهل بیلیاردے! روزبہ پیشانے اش را بالا میدهد و لبخند ڪجے میزند،همانطور ڪہ از روے مبل بلند میشود آستین هایش را بالا میزند! _چہ جورم! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 روزبہ و ساسان یڪ ساعتے مشغول بیلیارد شدند و ڪل مے انداختند،بنفشہ مدام دور و برشان بود و با روزبہ مثل ساسان راحت بود و شوخے میڪرد! نہ این ڪارهایش منظور دار باشد! نہ! عادتش بود! این رفتارها برایشان عادے و جا افتادہ بود اما براے من نہ...! تمام شب بہ زور جو را تحمل ڪردم و مثل یڪ تڪہ سنگ روے مبل نشستہ بودم! بعد از یڪ سال و اندے احساس خستگے میڪردم! خستگے از این تحمل تفاوت ها! روزبہ تا حد امڪان مراعتم را میڪرد! اما تا یڪ حدے! نمے شد بگویم سے و چهار سال اینگونہ زندگے ڪردے از این بہ بعد جور دیگرے باش! از خودم ناراحت بودم! از ڪم آوردنم! از این ڪہ فڪر میڪردم میتوان بہ راحتے با عقاید روزبہ ڪنار آمد و متحولش ڪرد! نفس عمیقے میڪشم و بہ چهرہ ے خودم در آینہ زل میزنم! صورتم ڪمے خستہ و رنگ پریدہ بہ نظر مے رساند،چشمانم از شدت خستگے و عصبانیت خمار اند! دستے بہ موهاے پریشانم میڪشم و پوفے میڪنم! سرم در حال منفجر شدن است! روزبہ در حمام مشغول مسواڪ زدن است،سرم را روے میز آرایش میگذارم و چشمانم را مے بندم! نمیدانم چند دقیقہ میگذرد ڪہ با نوازش هاے دست روزبہ بہ خودم مے آیم! انگشتانش را لاے موهاے مے لغزاند و آرام مے گوید:مطمئنے خوبے آیہ؟! امشب حواسم بهت بود! تو خودت بودے! سرم را بلند میڪنم و نگاهم را بہ سمت روزبہ مے برم. لبخند مهربانے لبانش را از هم باز ڪردہ،یاد حرڪات بنفشہ مے افتم. بے اختیار دستش را پس میزنم و جدے میگویم:از جمع دوستات خوشم نمیاد! متعجب نگاهش را میان دست در هوایش و صورت من مے چرخاند! چند لحظہ بعد بہ خودش مے آید و دستش را پایین مے اندازد. نفس عمیقے میڪشد! با شدت! طورے ڪہ انگار هوا را مے بلعد! سعے دارد آرام باشد،از پشت میز آرایش بلند میشوم و بہ سمت تخت خواب میروم. با آرامش و سڪوتش بیشتر حرصم مے گیرد! با حرص بہ سمتش بر مے گردم و میگویم:چرا با بنفشہ دست دادے؟! میدونے من از این حرڪت خوشم نمیاد! سعے میڪند لبخند بزند،سعے میڪند آرام باشد،سعے میڪند مثل همیشہ خوب باشد... ڪاش نبود... ڪاش نمے ساخت...ڪاش نمے سوخت...ڪاش طور دیگرے برخورد میڪرد! چند قدم بہ سمتم برمیدارد،میخواهد در آغوشم بڪشد ڪہ خودم را عقب میڪشم‌. ✍نویسنده:لیلے سلطانے
😍❤️🍃 #رهبر_یعنے ❤️"رهبر" یعنے ڪسی که با دقایقے سخنران🗣 جواب حرفهاے یک هفته📅 کل دنیا را مےدهد😍 و تمام معادلات کُفّار را بهم میریزد✌️ #عین_رهبر_ما😇 🍃حقا که از سُلاله‌ے فاطمه‌اے (س) 🍃 #آقـــامـــوݩــــه😍 #حضرتـــــ‌آقا❤️
🍃✍ ♥زندگی را طلاق ندهید...♥ ماکسول مالتز , پدر تصویر ذهنی : "زندگی را طلاق ندهید." این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی , محروم نکنید در مقابل مشکلات , تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید . یادتان باشد بهترین دوست شما "تصویر ذهنی های خوب شما از خودتان " است . دیگران را دوست بدارید حتی کسانی که با شما همراه و هم عقیده نیستند. از کسی متنفر نباشید ک روزگارتان رنگ تنفر نگیرد و سیاهی جذب نکند. از هیچ کس توقعی نداشته باشید که جز دلگیری پیامدی به همراه ندارد. یادتان باشد ک شاید کسی هم از شما توقعی داردو شما نمیدانید.!!!!! پس زندگی را زندگی کنید ..... چندان هم که فکر میکنید وقت نیست !!!!! دوستی گفت من رژیم دارم . گفتم : شما وزن متعادلی دارید . نیاز به رژیم نیست !؟ او گفت : رژیم تغذیه نیست رژیم تفکر و رفتار است . در این رژیم اجتناب می کنم از : ۱- افکار منفی ۲-آدمهای منفی ۳-کسانی که لبخند را از من می گیرند. ۴-آنهایی که باعث میشوند سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود . ۵-آنها که باعث می شوند اعتماد به نفسم را از دست بدهم 🌸🍃🍃 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
چند. تا لطیفه برای لبخند رو لبهاتون 😄😄😄👇👇👇👇
يادش بخير زماني که بازرس از آموزش وپرورش ميومد . . . . . . . . . . . اگه به مدیر و ناظم فحش هم میدادی فقط لبخند میزدن 😂😂😂 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
یه بار شبیه فیلما جوگیر شدم به اولین تاکسی گفتم آقا دربست؟! 😎✋ وسط راه گفت کرایه ات میشه ۴۰ هزار تومن!!😱😱 فهمیدم غلط زیادی کردم!😰😰 خودمو از ماشین پرت کردم تو خیابون🚕🏃 تا الان ۳۹/۵۰۰ خرج بیمارستانم شده😢 بازم خدا رو شکر ۵۰۰ تومن سود کردم! 😅 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii