eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
621 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام یکی از اعضا اومد پی وی و گفت تولدشه کادو تولدش یه پارت دیگه بزارم. بفرمائید اینم برای شما 😊😊👇👇👇👇👇👇
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹 با انگشتانش روے میز ضرب میگیرد:انقدر این چند وقت از هم دور بودیم ڪہ فراموش ڪردم بهت بگم براے این پروژہ باید چند روز برم ارمنستان! براے پس فردا بلیط دارم! پوزخندے میزنم،ڪمے ناراحت میشوم اما فقط ڪمے! _چند روزہ میرے؟ _دہ روزہ! _ساڪمو آمادہ میڪنم فردا برم خونہ ے بابا! از پشت میز بلند میشوم و بہ سمت گاز مے روم،همانطور ڪہ ماهیتابہ را روے گاز قرار میدهم مے گویم:اگہ میشہ دو سہ هفتہ اے خونہ ے بابا بمونم! فاصلہ گرفتنش بہ ڪل قلبم را سرد ڪرد،باعث شد با خودم یڪ دل شوم ڪہ مدتے از او دور باشم و فڪر ڪنم! خصوصا با وجود مهمان ناخواندہ ے مان! نفس عمیقے میڪشم:لطفا تو این دو سہ هفتہ تماس و دیدارے با هم نداشتہ باشیم! حضورش را پشت سرم احساس میڪنم:مطمئنے؟! آرام لب میزنم:آرہ! بازویم را مے ڪشد:وقتے باهات حرف میزنم منو نگاہ ڪن! بہ سمتش بر مے گردم،چهرہ اش خونسرد است! مثل همان روزهاے اول! _بعد از این دو سہ هفتہ چے میشہ؟ شانہ ام را بالا مے اندازم:تڪلیفمون مشخص میشہ! اخم میڪند:تڪلیفمونو تو تنهایے مشخص میڪنے؟ _نہ! نہ! وضعیت زندگیمون مشخصہ! توام تو این مدت فڪر ڪن،بہ فاصلہ و دورے احتیاج داریم! پوزخند میزند:فاصلہ از این بیشتر و دور تر؟! پشت مے ڪند:هر طور راحتے! بہ اندازہ ے ڪافے تو این زندگے ساختم! بہ سمت گاز بر مے گردم و شیشہ ے روغن را برمیدارم،ڪمے روغن داخل ماهیتابہ مے ریزم و سڪوت میڪنم! مشغول درست ڪردن املت میشوم،با فڪرے آشفتہ و حواسے پرت! املت ڪہ آمادہ میشود روزبہ را صدا میزنم اما میگوید اشتها ندارد! بشقابے برمیدارم و برایش املت مے ڪشم،لیموترشے برش میزنم و ڪنار بشقابش میگذارم‌. بشقاب را همراہ سبد نان و سبزے داخل سینے میگذارم. سینے را برمیدارم و بہ سمت اتاق مے روم،وارد اتاق ڪہ میشوم مے بینم نیست! از اتاق بیرون مے آیم،نگاهم بہ اتاق ڪار مے افتد. در نیمہ باز است،بہ سمت اتاق مے روم و با پا در را باز میڪنم. روزبہ پشت میز نشستہ و نگاهش را بہ صفحہ ے لپ تاپ دوختہ. نزدیڪش میشوم و سینے را روے میز میگذارم. _بفرمایید! بدون این ڪہ نگاهم ڪند مے گوید:ممنون! _میخواے برات لقمہ بگیرم؟ دارہ سرد میشہ از دهن میوفتہ! _الان میخورم! نمیدانم چرا اما زمزمہ میڪنم:متاسفم! نگاہ نافذش بہ صورتم دوختہ میشود،لب هایم را برای لبخند ڪش میدهم اما موفق نمیشوم لبخند بزنم! _دیگہ مزاحمت نشم! میخواهم قدم بردارم ڪہ نامم را مے خواند:آیہ! _جانم! _تا فڪراتو ڪنے مزاحمت نمیشم! امشب براے خواب اتاقمون نمیام! گیج و منگ نگاهش میڪنم،سرد ادامہ میدهد:نمیخوام اذیت بشے! تحمیل شدنو دوست ندارم! _منظورمو... نمیگذارد حرفم را ادامہ بدهم! _بذار وقتے فڪراتو ڪردے صحبت ڪنیم! دستش را روے قلبش میگذارد:اینجا ڪلے حرف تلنبار شدہ! شب خوش! قلبم مے رنجد از این همہ خونسردے اش...توقع داشتم ڪارے ڪند! حرفے بزند! نہ این ڪہ بخواهد رویہ ے دورے اش را ادامہ بدهد! این بار من زمزمہ میڪنم:هر طور راحتے! سپس از اتاق خارج میشوم،بعد از خوردن چند لقمہ املت بہ اتاق مشترڪمان مے روم و در را مے بندم. ساڪ ڪوچیڪے برمیدارم و بہ اندازہ ے چند روز داخلش لباس میگذارم. زیر شڪمم ڪمے تیر مے ڪشد،بدون توجہ بہ دردم ساڪ را ڪنار تخت میگذارم و نگاهے بہ دور تا دور اتاق مے اندازم. با خودم مے گویم:شاید دیگہ برگشتے وجود نداشتہ باشہ... قلبم بے وقفہ بہ قفسہ ے سینہ ام مے ڪوبد،چند ثانیہ بعد صداے زنگ موبایل روزبہ بلند میشود. میخواهم توجہ نڪنم ڪہ نگاهم بہ صفحہ ے موبایل مے افتد و نام تماس گیرندہ! موبایل را از روے میز برمیدارم،نام دریا رضوے روے صفحہ نقش بستہ! چند ثانیہ بعد تماس قطع میشود،بے اختیار اخم میڪنم! یاد حرف هایے ڪہ بہ روزبہ زد مے افتم،در دل مے گویم:ڪَنہ! دو دقیقہ بعد پیامے روے صفحہ نقش مے بندد. "سلام روزبہ جان! شب بہ خیر مدارڪ سفرو باید بہ تو بدم؟ لطفا زود جواب بدہ ڪہ مدارڪو زود برسونم" مات و مبهوت چند بار متن پیام را میخوانم! چندین و چندین بار! در این مدت هیچ حرفے از ارتباط یا هم سفر شدن با دریا رضوے بہ میان نیامدہ بود! خون خونم را میخورد! دندان هایم را روے هم مے سابم! _مشخص شد چرا دیگہ هیچے براش اهمیت ندارہ! با خشم موبایل را روے تخت مے اندازم و از جا بلند میشوم. مشتم را به قصد بہ شڪمم مے ڪوبم:بہ جهنم! راحتم ڪردے! تمام تنم از خشم مے لرزد،اگر ثانیہ اے دیگر در خانہ بمانم دیوانہ میشوم! بہ سمت ڪمد میروم و مانتو و روسرے اے بیرون میڪشم‌‌. نمیفهمم چطور لباس هایم را تعویض میڪنم و چادر روے سر مے اندازم. ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
این عکس را برای تو می‌فرستم که چادری هستی☝️ قدر چادرت را بدان خیلی‌ها آرزوی چادری شدن دارند ولی نمی‌توانند😞 📸دستنوشته‌ای روی تابوت یک شهید... #اندکی_تأمل
چند تا لطیفه برای لبخند رو لبهاتون 😄👇👇👇
سلامتی مردی که از سرکار برگشت دید زنش خوابه تلویزیون رو خاموش کرد پتو رو کشید روی زنش بعد در گوشش گفت : پاشو شام رو بیار آخرین آنلاینت یک دقیقه پیش بوده زنده باد تکنولوژی 😂 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بعضی وقتا که بابام خوابه میرم دستشو ماچ میکنم،پیشونیشو ماچ میکنم،کف پاشو ماچ میکنم 😘😘😘 قشنگ که مطمئن شدم خوابه میرم یه پنجاهی از جیبش ورمیدارم😬🙈 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مامانم هر وقت می خواد بیاد تو اتاقم با یه شدت عجیبی در رو باز می کنه نمیدونم چیو میخواد کشف کنه😳 همین روزاست که اول گاز اشک آور قِل بده تو بعد با پاش بزنه درو بشکونه بیاد..! 😂😂 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
مزار شهدای گمنام شهرستان کهنوج دعا گوی دوستان هستم 😊😊
🔸 کـلامـ شهـید🔸 خادم شدن،به پیراهن خادمی و چسباندن پلاک خادمی نیست. خادم الشهدا بودن یک تفکر است تفکر و سبک زندگی تمرین کنیم خادمی شهدا را... خادمی شهدایعنی تمرین گناه نکردن https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
‌ ‌‌ ⚛وقتی آن دختر🙋 مانتویی میخرد که استین هایش حریر👗 است... ↩️من عاشق💗پوشیدن ساق دست هایم هستم! ⚛وقتی آن دختر موهایش🙎را به هزار رنگ در می آورد و از زیر شالش پریشان می کند...😕 ↩️من روسری ام را لبنانی👏 می بندم! ⚛وقتی آن دختر برای جلوه برجستگی های بدنش🙍، جلوی مانتو اش را باز می گذارد...😔 ↩️من مانتویی میپوشم که وقارم💜 را حفظ کند! ⚛وقتی آن دختر ساق پایش را با ساپورت بیرون❌❗️ می اندازد...⛔️ ↩️من برای نجابتی که باید در وجودم باشد ✔️ لباس مناسب می پوشم! ⚛وقتی آن دختر با آرایشی غلیظ و لب های پروتز کرده بیرون💄💋 می آید... ↩️من صورتی معصوم 😇، ساده و مهربانی دارم! ⚛وقتی آن دختر پاتوقش پارتی ها و مهمانی های😯 مختلط است...😱 ↩️من به گلزار شهدای 🌺گمنام میروم و آرامش میگیرم!☺️ ⚛وقتی آن دختر با مردان نامحرم💑 در حال خوشگذرانی و گناه است... ↩️من همه ی عشقم برای👰 همسرم است!💞 ⚛وقتی آن دختر برای به روز بودن هر لباسی 👗رو می پوشد... ↩️من چادری مشکی و✌️ با وقار بر سر دارم! ⚛وقتی آن دختر خود را دآف 😏خطاب می کند... ↩️من میخواهم💓خانوم💓باشم! عاشقانہ_بچہ_شیعہ📿♥️ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii