*قسمت 1*
نوه پادشاه بود. پادشاه روم آن زمان. میشود قسمتی از اروپای خودمان. ملیکا شاهزادهای بود در ناز و نعمت، در آرامش و آسایش. آزاد بود برای خودش. همه مقابلش مطیع بودند و همه چیز فراهم؛
اما شاهزاده بودن یک لذت نبود برایش. قصر و پول و موفقیت... برایش یک فرصت بود. فرصت ملکه بودن.
ملکه قدرتمند است. هر جایی، هر کاری، هر جوری، انجام می دهد... او قدرتش را نگه داشته بود برای نگه داشتن خودش. مسیحی پاکدامن بود. در قصر، هر کس قدرت لذت بردن از هر چیز و... داشت .او لذت، عفت و حیا را.
چنان نشان داده بود که همه لذتمندها هم برایش شان و جایگاه قائل بودند.
یکی از همان ها هم شد خواستگارش. پسرعموی همه چیز خواهش، او را هم خواهان شده بود. ملیکا، مقابل پدر بزرگ که پادشاه روم بود مجبور به سکوت شد؛ اما در درگاه الهی، ترس سکوت نمی آورد، پناه می آورد. خدا پناه ترسیدگان، دستگیر درماندگان و همراه بندگانش است. دل پاکش خجالتش داد. شب عقد زمین لرزید. مقابل چشمان همه لرزید. چنان که پایه های تخت داماد خورد شد و پسرعمو از روی تخت دامادی چنان زمین خورد که دیگر برنخاست.
ملیکا سالم بود. همه یک معجزه دیده بودند. ملیکا چون ملکه ای مقتدر مانده بود. زلزله با او و تخت او و شأن و مقامش کاری نداشت، اما به دلش راه آمده بود. چندی بعد پسر عموی خوشگذران دیگری، خواهان شد. دوباره سفره عقد، دوباره دل ناراحت ملیکا، دوباره یاری خدا، دوباره زلزله... ملیکا، ملکه آسمانی لقب گرفته بود. یک وجهه ای داشت این دختر باحیا، زمین به یاری اش بلند شده بود.
🌀
*قوانین جهان، مجرای خواصی دارد. اگر در دایره های این محور قرار بگیری، چرخشت نابودت نمی کند، برایت نور تولید میکند.*
میدان مغناطیسی زمین، و زمان محورش یکی است. در این محور همه ی میدانها یاری ات میکنند. خارج از آن است که پر از سختی و ترس و نابودی است. از دایره قوانین الهی، اگر بیرون نگذاری، تمام جنود الهی در خدمت تو در می آیند. حتی اگر خودت متوجه نباشی و نخواسته باشی!
حیا، عفت،... محدودیت نیست! حجاب،... محدودیت نیست. بیرون نرفتن از محدوده ی الهی است! بودن و ماندن در محوریت خالق است. مخلوق با کمک شیطان مدام تو را به بیرون از حریم الهی میکشاند. عقل، اگر سلیم نباشد، تو را دعوت به ماندن در میدان مغناطیسی خالق میکند. بمانی، ماندگار میشوی. بیرون بروی، له و خراب میشوی. آب آلوده را کسی نمی پذیرد، چه رسد به روح آلوده، زندگی آلوده انسان آلوده، چه حتی خود شیطان هم نگاهش نمیکند.
# امام _ من
✍🏻 نرجس شکوریان فرد
🌈🌟🌸🌟🌈
مقدمه.
دوستت دارم عزیزم
به دنیا که آمدم ، تو مرا میشناختی. من اما نمیشناختمت.
هیچکس را نمیشناختم. نه پدر ، نه مادر و نه تو را!
اگر در آغوش پدر و کنار مادر آرام می شدم ، چون نیازم را ،
گرسنگی و تشنگی ام را برطرف می کردند. همین بود که هیچ کس را نمیشناختم، جز خودم و خواسته هایم را ... خواب و خوراک و بازی.
حالا هم که در دنیا دارم زندگی میکنم ، تو مرا میشناسی ، من هم خیلی ها را میشناسم ؛ اما تو را نه!
نه میبینمت ، نه صدایت را میشنوم ، نه هم کلامت میشوم و نه همراهت هستم.
تو که هستی که هم همه ی دلم سمت توست و هم ندیده امت.
هم همه ی خوشحالی هایم بدون تو رنگ می بازد و هم نامت اشتیاق و حسرت می شود روی دلم.
کنار همه ام و هیچم. تشنه ام و لب دریای شورم.
همه هستند و من یک نیست بزرگ در زندگی ام دارم. همه چیز دارم و فقیر و بی چاره ام!
برایم یک چشمه ای ، یک دریای آب شیرینی ، یک زندگی هستی ، یک هست
نا تمامی!
کسی باید باشد که همه چیز انسان باشد و هیچ وقت نباشد که نباشد!
باید همیشه و هر جا که دل میگیرد و یا نمیگیرد و فقط میخواهد ، آن کس باشد ،
باید باشد ، همه جا و همه وقت... باید یک نفر باشد که همه کس من باشد و تو ، همه کس منی!
من همه ی غیر تو را هیچ میبینم، تو را همه کس همه چیز!
من محبت های غیر تو را ناقص میبینم. تمام شدنی ، خودخواهانه، کنار توست که کامل میشود تمام ناقصی ها و پاک میشود خودخواهی ها!
من تو را کو به کو جستجو میکنم، تویی که نمیشناسمت و تویی که همه ی زندگی منی!
تویی که مرا میشناسی، می خوانی ، می دانی ، و می نامی!
تویی که دوستم داری
*و عزیز!*
*برای من سخت است که همه را ببینم و تو را نبینم!*
#حࢪفزیبا🌿
جوان های محترم!
فقط در مورد دنیا فکر نکنید؛
کتاب های بزرگان را بخوانید...
ببینید در مورد آخرت
و مرگ و برزخ چه نوشتهاند!
اگر سواد و حوصله هم ندارید؛
لااقل این مطالب را بشنوید...!
آیتاللهضیاءآبادی🌱
#سخنبزرگان