#حرف_حساب「📕🖇🖊」
•
هر مشڪلی، با خود، درسـ🤓ـی به همراه دارد
•
زمانـ🕰ـی ڪه آن درس📖را فراگیری،
مشـڪل☄ از بین خواهد رفت🌱
•
#تفکر💡••
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
•°
#چادࢪۍام👑
من یک دخترم به عنوان یک
منتقم خون سردار عهد بستم
حجابم را جدی تر بگیرم وچادرم را محکمتر بگیرم!
حاج قاسم با قد کامل رفت با نیمه قـد برگشت
حالا تو حاضری بخاطر حاج قاسم بقیه نصف سرتو هم با روسریت یا شالت بپوشونے؟☺️✋
#بخاطرحاجے...
╭┅────────┅╮
@dokhtarane_seyed_ali
╰┅────────┅╯
*قسمت ۳۱*
علی بود و دوازده هزار نفر از لشکرش که در مقابلش ایستاده بودند.
در صفین خودشان اشتباه کرده بودند. امام پیروز را به اجبار به مذاکره با معاویه کشاندند.
میانجی را بر خلاف نظر امام انتخاب کردند.
معاویه نیز با حیله به نفع خودش کار را پیش برد.
حالا که برایشان کار و زندگی سخت شده بود از امام طلبکار بودند.
امام اما هدایتگر است. دستور داد تا با آنها صحبت کنند.
شاید خوارج از کارشان پشیمان شوند.
فایده نداشت.
علی خودش در مقابل دیدگان دو لشکر، بدون زره به میدان آمد. به میانه ی میدان که رسید، ایستاد.
برای خوارج سخن گفت. شاید هدایت شوند،
هشت هزار نفر از تصمیمشان منصرف شدند و برگشتند.
و ماندند چهارهزار نفر که همچنان بر حرف و اندیشه ی باطلشان پافشاری میکردند.
علی زره به تن کرد. از آن چهارهزار نفر، فقط به تعداد انگشتان دو دست جان سالم به در بردند.
امام هرگز در شناخت این چهارهزار نفر اشتباه نکرده بود.
آنها کسانی بودند که در لباس دین، به دین ضربه میزنند.
🌀
*نه از امامت پیشی بگیر، نه عقب بمان*...
اگر ارزش حرف خودت را از حرف امامت بیشتر میپنداری، در اشتباهی.
کسانی که خود را داناتر از امامشان میدانند، در نادانی تکبر و غرورشان فرو میروند.
علم امام، علمی است که خدا داده تا روش زندگی را به من و شما یاد بدهد.
خوشبختی اگر میخواهی، آرامش را اگر طلب میکنی، محبوب دنیا و آخرت میخواهی بشوی...
خدا میفرمایند: از خدا و پیامبر و اولوالامر طاعت کن!
#پدر
✍🏻نرجس شکوریان فرد
*قسمت ۳۲*
خدا به جبرئیل فرمود، جبرئیل برای پیامبر خواند: خدا خواسته که اهل بیت از پلیدیها و بدیها پاک باشند...
_*انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیرا*...
خدا تطهیرشان کرده.
و پیامبر دیگر هر روز از مقابل خانه ای رد میشد که هم فاطمه در آن زندگی میکرد، هم علی، حسن بود و حسین و صدای پیامبر که در کوچه میپیچید: _*السلام علیکم یا اهل بیت النبوة*...
🌀
این داستان را در کتابهای شیعه و سنی بخوانید.
اما روضه ی آتش زدن در این خانه، دست بستن علی، کتک زدن فاطمه، تیرباران حسن، زندان... را در طول تاریخ بخوانید. روضه ی حسین را هم همراه صاحب الزمان، صبح و شام بگریید.
سکوت مسلمانان، تنبلی یاران، ترس مومنان، مصلحت اندیشی بزرگان... چه کرد با اهل بیت...
نکند ما هم...
#پدر
✍🏻نرجس شکوریان فرد
*قسمت ۳۳*
جوان بودند، پر از شور و حرف.
حرفهای زیادی هم شنیده بودند؛ تبلیغ دشمن علی، بر ضد علی زیاد بود.
جوانان هم نه علی شناس بودند و نه کسی از فضایل علی برایشان گفته بود. معترض بودند. در کوچه کنار هم جمع شده بودند که علی بن ابیطالب همراه چند نفر از یارانشان از مقابلشان گذشت.
جوانها امام را با بیاحترامی خطاب کردند.
امیرمومنین بیحرفی گذشت. یاران آمدند پاسخ جوانها را بدهند. اما امیرمومنان فرمود: بگذرید...
گذشتند و یکی از یاران باقی ماند. امام خطابش کرد که بیاید.
آمد، سرگشته و اندوهگین.
امام پرسید: چه شده؟
صورتش پر از شرم بود. سر پایین انداخت و گفت:
_آقا دوتا از این جوانها پسران من اند.
آقا نه سرزنش کرد نه نصیحت. به دل یارش، دل داد و فرمود:
_ میخواهی با آنها گفتوگو کنم؟
مرد سرش را بیاختیار خودش و از روی تعجب بالا آورد.
_ میشود؟
و شد. مرد پسرانش را صدا زد. یکی اجابت کرد و آمد، آن دیگری، نه.
امام دلبر است. با صحبتی فکر و دل جوان را آرام کرد.
آوردهاند:
_همو در کربلا، در رکاب حسین، شربت شهادت نوشید. و دیگری در سپاه یزید...
🌀
جوانیات را در کنار علی اگر بگذرانی، مثل علی از کنار بدیها میتوانی بگذری!
پاسخ شبههها و انکارهای ذهنت، و دلسردیها و دلگرفتگی های روحت را در کنار امام و از دو لب او میتوانی بشنوی!
پیش از آنکه انکار کنی، به امام اصرار کن!
*امامت ستون دین و دنیاست*.
با تبلیغهای دشمن، ستون را خم نکن.
پدر
✍🏻نرجس شکوریان فرد