eitaa logo
—••[ دُختَرانِ سِیّد عَلی ]••—
628 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
619 ویدیو
200 فایل
﷽ [🎐]فرمانده‌گࢪدان↶ @NargeS_Sadat9 [🎐]تعاون‌گࢪدان↶ @Fghsinwins [🗂]شَرایِط‌کپے+‌تبادل⇩ @boajdh [🗳]صندوقچھ‌ی‌حرفاۍناشناستون :)🌸‌‌⇩ https://eitaa.com/joinchat/250019911C7a8f6f4e44
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ چـ💎ــادر، از انسان "کــ🗻ــوه" می سازد یک کوهِ سیاهِ پر ابهت😇.. کوه که باشے، آرامش زمین میشوے و همنشین آسمان😊.. کوه که باشے، در اوجے👌 کوه که باشے دیگران را همـ "به اوج مے رسانے".. !! . ❤️ 🌸💫همانا برترین کارها، کار برای امام زمان است💫🌸
. 💚 مناجاتنامه ی : . ... مدت هاست میگردم... آنقدر میگردم تا بفهمم مرا برای چه ماموریتی به این دنیا آوردی... توانایی ها و استعدادهای بندگان، ها و نعمت هایی ست از جانب تو... و جستن راهی برای به کار گرفتن آنها در راه جلب رضایت تو، شکرانه ای ست برای این نعمت ها... بارالها... یاریم کن تا راه درست شکرگزاری را بفهمم... ماموریتم را در این دنیا بفهمم... و رضایت تو را جلب کنم... براستی که انتظار تو از هر بنده ای به میزان توانایی و نعمت های اوست... براستی که هدف خلقت آدمی بندگی ست... . . #مسیر_بندگی
•Ⅰ🖤Ⅰ•  یعنی:↯ ↫ نه فقط یک... بلکه چـادر یعنے: ↯ ↫تمرین ... ✅ ↫تمرین  ...✅ ↫تمرین ...✅  یعنی↯ ↫نه فقط پوشاندن سر ↫بلکه  موقع شنیدن، ↫ موقع دیدن و.... چـادر یعنی:↯ ↫تمرین  ↫دقت به  و  ↫چون نمایندۀ یک ✌ چادر یعنے:↯ ↫ تمرین  بودن ↫وقتے کسی نگاهی توهین برانگیز به ↫خودت و چادرت میکند ↫وقتے میرنجے و درکنارش ✔ پس سرت را بالا بگیر و با یقین بگو : و من حـجـاب خویش را به دنیا نمےدهم✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃 اصغر دیگه‍ آب نمیخواد رو‌دست بابا خوابیده دیگه‍ به خیمه نمیاد💔😭
109.2K
سلام‌آقای‌مهربون✋ منم‌همون‌نوڪرتون(:" ..؟ همونی‌ڪہ‌یہ‌عمری‌با‌غصه‌داره‌سر‌میڪنه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*قسمت ۱۱* عبدالله بن عباس نشسته بود نزد حسین کنار خانه ی خدا! نافع نامی آمد کنار ابن‌عباس و گفت: _خدایی را که می‌پرستی برایم توصیف کن! ابن‌عباس ماند که چه بگوید. سکوتش طولانی شد. حسین به نافع فرمود: _بیا تا من برایت بگویم! نافع به تندی گفت: _از تو نپرسیدم! ابن‌عباس برآشفت: _خاموش باش! از زاده ی رسول خدا بپرس که او خاندان نبوت است و معدن حکمت! نافع نگاهی به آرامش *حسین* کرد و با اکراه گفت: _ خدا را برایم توصیف کن! امام اما نگاهی پر مهر به او انداختند و فرمودند: _خدا را همان گونه برایت توصیف می‌کنم که خود خدا فرموده است؛ با حواس درک نمی‌شود! با مردم سنجیده نمی‌شود! نزدیک است اما نه چسبیده! دور است اما در دسترس! یگانه است اما جزء جزء نیست! و هیچ موجودی مثل خدا لایق پرستیدن نیست!... نافع حس می‌کرد که کلام امام همان اندیشه‌ایست که دوست داشته نسبت به خدا بشنود. خدایی که قابل پرستیدن باشد. نه این‌که جسم داشته باشد و قابل مقایسه با موجودات دیگر. دلش این خدا را پذیرفت که همیشه حاضر است و مثل همه نیست... اشک آرام آرام از گوشه ی چشمش جاری شد. امام فرمود: _ای نافع شنیده‌ام که تو ما را تکفیر می‌کنی! سرش را پایین انداخت. حالا تازه امام را درک کرده بود. پشیمان بود از عمری که بی امام گذرانده بود: _قبلا اینطور فکر می‌کردم؛ اما الان شما را نشانه ی اسلام و فرمانروای اسلام می‌دانم. راستش از بس که دیگران را (منظور خلفای بنی امیه و تبلیغات مسمومش)، به جای شما به ما معرفی کردند، من آن‌ها را دیدم و شما را تکفیر کردم... اما حال می‌فهمم که پیامبر خدا و دخترش فاطمه بر همه برتری دارند!... از جایش برخاست.