eitaa logo
کانون دخترانِ بهشتِ امام رضا(ع)🌱
426 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
482 ویدیو
6 فایل
حتی اگر به آخر خط رسیده ای اینجا برای عشق💝 شروعی مجدد است کانون دختران بهشت شاهدشهر راه ارتباطی با ما : @Fateme_haghani @F_adl8
مشاهده در ایتا
دانلود
سرشک رسول خدا روزی از روزها رسول خدا به منزل ما آمد برای پذیرایی از ایشان کاسه خرما و ظرف شیر و سرشیری که از ام ایمن برای ما هدیه آورده بود را در مقابل حضرت رسول خدا نهادیم . رسول خدا از آن غذا تناول فرمود. پس از آن پدرم امیر المومنین برای شست و شو آب روی دستان ایشان ریخت آن حضرت پس از شستن دست های مرطوب خود را به صورت و محاسن کشید سپس برخاست و در گوشه ای از اتاق که محل نماز بود به نمار ایستاد در آخرین سجده نماز به شدت گریست و گریه طولانی کرد. سپس سر از سجده برداشت و نمار را به پایان برد. هیچ کدام از اهل خانه نتوانست سبب گریه حضرت را سوال کنند. من که از همه کوچک تر بودم جلو رفتم و روی پاهای رسول خدا ایستاده و سر حضرت را روی سینه ام گرفتم به گونه ای که خانه ام بر سر ایشان قرار داشت و عرضه داشتم پدر چرا گریه کردی؟ رسول خدا فرمود: فرزندم! امروز که جمع شما را نگریستم به قدری خوشحال شدم که پیش از این چنین نشاطی را در خود احساس نکرده بودم تا این که جبرئیل فرود آمد و به من خبر داد که شما همگی کشته خواهید شد و مدفن شما پراکنده خواهد بود. خدا را حمد و ستایش کردم و برای شما درخواست خیر نمودم از رسول خدا پرسیدم پدرجان چه کسی به زیارت مزارهای ما خواهد آمد. با این که از هم جدا و متفرق دفن شده ایم؟ فرمود: گروه هایی از امت من به زیارت مرقدهای شما خواهند آمد که قصدشان از زیارت ، نیکی و احسان به من است و من نیز در قیامت ملاقاتشان میکنم ، دستشان را میگیرم و آن ها را از ترس و وحشت و گرفتاری آن روز نجات میدهم. ۳۵ روز تا محرم🖤 @dokhtaranebehesht
گوشیا رو گذاشتیم کنار 🤓 چرا؟؟ چون جلسه سنگینه😎 چرا سنگینه حالا؟؟🤔 ✨جلسه شورای مرکزی کانون دختران بهشت❤️ @dokhtaranebehesht
برنامه هایی زیادی داریم براتوناااا خبر های خوبی در راهه😁 @dokhtaranebehesht
در مسجد کوفه نشسته بودم که مردی از اهالی شام وارد شد به سراغم آمد و پرسید تو فرزند علی بن ابی طالب هستی؟ گفتم آری آن مرد سخنان اهانت آمیزی نسبت به من و پدرم بر زبان آورد و بسیار ناسزا گفت و کلمات زشتی بر زبان آورد وقتی آرام شد با عطوفت و مهربانی از او پرسیدم آیا از مردم شام هستی؟ او گفت: آری این تندخویی از اخلاق زشت ماست. احساس کردم از رفتار زشتی که با من داشت شرمنده است. گفتم : اکنون زمان سرزنش تو نیست. خداوند شما را می بخشد هر نیازی که داری بدون نگرانی و با روی گشاده نزد ما مطرح کن ما را چنان خواهی یافت که دوست داری مرد شامی منقلب شد و از علاقمندان من و پدرم شد. ۳۴ روز تا محرم🖤 @dokhtaranebehesht
چقدر با ندای درونت حرف میزنی؟🤔 پای حرفاش بشین...😊 @dokhtaranebehesht
شهادت مادر با مشکلاتی که پس از رحلت رسول خدا برای خانواده ما رخ داد، آسیب های جسمی و روحی شدیدی بر مادرم وارد شد؛ او بسیار زود در بستر بیماری افتاد و ما که در سنین کودکی بودیم به مصیبت يتيمى مبتلا شديم. هنگامی که فاطمه دختر پیامبر در بستر بیماری افتاد از علی خواست تا بیماری او را از بیگانگان مخفی بدارد و کسی را از آن مطلع نکند. پدرم به سفارش او عمل کرد و شخصاً پرستاری از دختر رسول خدا را برعهده گرفت و اسماء بنت عمیس که رحمت خدا بر او باد نیز در این کار به پدرم کمک میکرد و البته او نیز مطابق سفارش مادرم رازدار بود. هنگامی که مادرم به مراحل پایانی زندگی نزدیک میشد به پدرم وصیت کرد که خودش همه کارها را انجام دهد و او را شب هنگام به خاک بسپارد و حتی قبرش را نیز مخفی نگه دارد. ۳۳ روز تا محرم🖤 @dokhtaranebehesht
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو خیلی رفیقی... خیلی مهربونی... خیلی عزیزی.. خیلی دلسوزی.. خیلی با معرفتی.. خیلی خیلی باحالی.. و من خیلی خیلی دوست دارم...❤️ @dokhtaranebehesht
تو زندگی رو هر چیزی تمرکز کنی همون رشد میکنه و بهش میرسی... @dokhtaranebehesht
من و برادرم امام حسن (ع)مشغول غذا خوردن بودیم و شخصی از قبیله خثعم متوجه غذای ما شد. غذای ما نان و سبزی و ترشی بود و او بسیار تعجب کرد که سفره ما چه قدر ساده و خالی از غذاهای متنوع و رنگارنگ است. او پرسید شما به این غذای اندک بسنده کرده اید در حالی که در این مرکز حکومت هرچه دلخواهتان باشد برای خوردن وجود دارد؟ در پاسخ وی گفتیم چه قدر از مراقبت و تقوای امیر المؤمنین (ع)بی خبری! ۳۲ روز تا محرم🖤 @dokhtaranebehesht