eitaa logo
- دختران‌محله‌حسنیہ
175 دنبال‌کننده
413 عکس
134 ویدیو
11 فایل
اینجا فقط خاص توعه😇🍃 توۍ دهه هشتادی پراز انرژے🤩❤️‍🔥 یه جا کہ بتونی هر حرفی داری بزنی🗣 بتونی اصلا تو باشیُ دوستات🧕 تو باشیُ هزار و یک ایده📋🖊 خاصه دخترانِ محله حسنیه😌✨
مشاهده در ایتا
دانلود
- دختران‌محله‌حسنیہ
«دیدار فرمانده ناحیه امام حسن مجتبی(ع) سرهنگ رفعت‌نژاد با خانواده شهید حسین‌علی احمدی» فرمانده ناحیه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی(ع)، سرهنگ رفعت‌نژاد، با حضور در منزل شهید حسین‌علی احمدی، با خانواده این شهید والامقام دیدار و از ایثار و مجاهدت او تجلیل کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از قم، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی(ع) با همراهی جمعی از مسئولان و اهالی محله حسنیه پردیسان، با حضور در منزل شهید حسین‌علی احمدی، ضمن ابراز همدردی با خانواده این شهید، یاد و خاطره او را گرامی داشتند. در این دیدار، فرمانده حوزه شهدای مدافع حرم، رئیس کلانتری پردیسان، و فرماندهان پایگاه‌های بسیج شهید کلهری و کوثر نیز حضور داشتند. شهید حسین‌علی احمدی، فرزند بهمن، متولد ۲۳ تیر ۱۳۷۲، اهل شهرستان الیگودرز و دارای مدرک کارشناسی ارشد بود. او فرزند نخست خانواده بود و حدود چهار سال از ازدواجش می‌گذشت. با وجود نداشتن فرزند، زندگی‌اش آمیخته با محبت، معنویت و تعهد به اصول اسلامی بود. در بخشی از این دیدار، همسر شهید با بیان خاطراتی از همسرش گفت: «حسین همیشه می‌گفت نمی‌خواهم مرگ معمولی داشته باشم؛ دلم می‌خواهد وقتی از دنیا بروم که کاری برای مردمم کرده باشم. حتی شهادت را به‌عنوان شرط ضمن عقدمان تعیین کرده بود.» وی افزود:«نماز جماعت، نماز شب، رعایت حلال و حرام، توجه به حق‌الناس و محبت به خانواده از ویژگی‌های همسرم بود. در هر شرایطی تلاش می‌کرد که اگر کاری از دستش بر نمی‌آمد، حتماً آن را جبران کند.» این دیدار در فضایی معنوی و صمیمی برگزار شد و حاضران ضمن قرائت فاتحه و ابراز همدردی با خانواده شهید، بر لزوم ترویج فرهنگ ایثار، شهادت و زنده نگه‌داشتن یاد و راه شهدا در سطح محلات تأکید کردند. انتهای پیام/ صولتی
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁶[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز پنجم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهیده فرشته باقری | راوی حقیقت] پنج
⁷[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز ششم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهید احسان قاسمی | خادم الرضا] روزی که اشک و غیرت در هم آمیخت🇮🇷. صبح زود، وقتی هنوز بوی شب قبل در صحن مسجد مانده بود، خبر مهمی میان خادمان پیچید: امروز، روز میدان است✌🏻. عزاداری برای امام حسین "ع" ، رسم همیشگی ماست، اما امروز، باید لبیک عاشقانه‌مان را به ولیِ زمانمان فریاد بزنیم♥️. با هماهنگی روابط عمومی، زمان هیئت کوتاه‌تر شد و اطلاعیه رسمی در کانال‌های هیئت منتشر شد؛ تا دختران محله، سر وقت به تجمع بزرگ برسند. در مسجد، شور و شوق در جریان بود. خانم‌های محله از راه می‌رسیدند و سینی‌های پر از شربت صلواتی در دستان خادمان می‌چرخید. خنکای هر لیوان، دلی را آماده راه می‌کرد برای حضور در دل تپنده‌ی امت✊🏻. مراسم به‌سادگی و صمیمیت گذشت؛ روضه‌خوانی، مداحی، آیتم شهدا🖤. همه چیز دقیق، کوتاه، اما عمیق. اما آن‌چه دلمان را بیش از همه تکان داد، نه در بخش رسمی مراسم،که در گوشه‌ای از مسجد شکل گرفت😍؛ در نگاه‌های پرشور دختران کوچک‌تر، آن‌هایی که سنشان برای حضور در میدان کم بود، اما غیرت‌شان از خیلی‌ها بیشتر.😌. یکی‌ از دختران آرام گفت: «ما هم می‌خواهیم پشت رهبرمون باشیم» و ناگهان، صحن مسجد به میدان عشق تبدیل شد🇮🇷♥️. پرچم ایران را روی کف دست‌شان کشیدیم و صدای شعارها بلند شد؛ نه با ترس، که با غرور، با اشتیاق، با باور: 📣 مرگ بر اسرائیل! 📣 جانم فدای رهبر! 📣 لبیک یا خامنه‌ای! 🔥 در چشمانشان، آتشی از غیرت شعله می‌کشید و از دلشان، خورشیدی از محبت می‌تابید. با همان دست‌های کوچک، مشت گره کردند، و با همان گلوی نازک، فریادشان را در تاریخ حک کردند. 🎥 خادمان، با دستان لرزان از ذوق، صحنه را ثبت کردند؛ تا روزی اگر کسی پرسید «غیرت ایرانی کجاست؟» نشانی بدهیم از صحن کوچک مسجد امام حسن مجتبی "ع" 💚😍 . . و نوشتیم در دلهایمان: این دخترها، ادامه‌ی سحر امامی‌ها هستند؛ از نسل غیرت، از تبار آگاهی . .✌🏻 دخترانی که از دل هیئت، مستقیم به خط مقدم روایت رفته‌اند. با پرچم، با صدا، با اشک، با ایمان. و روز ششم هم تمام شد . . اما صدای فریادهای کوچکشان، هنوز در هوای مسجد می‌پیچد؛ چون عهدی عاشقانه، با امام‌شان . . با رهبرشان . . با حقیقت♥️. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
- دختران‌محله‌حسنیہ
📜| زندگی‌نامه شهید حسین‌علی احمدی در امتداد خاطرات روشنِ مردی از دیار آفتاب، نامی بر تارک آسمان عشق حک شده است: شهید حسین‌علی احمدی، فرزند بهمن، متولد بیست‌وسوم تیرماه ۱۳۷۲، از دیار کوه‌نشین و غیرتمند الیگودرز؛ نخستین شکوفه‌ی باغ زندگی پدر و مادری که فرزندی چنین رشید و باصلابت را پروراندند. از همان آغاز، زندگی‌اش رنگی دیگر داشت؛ دل در گرو افق‌هایی فراتر از عافیت و آسودگی بسته بود. همسرش می‌گوید: «در عقدمان، نام شهادت را شرط کرد؛ همیشه می‌گفت نمی‌خواهم در خواب یا در حالت عادی از دنیا بروم. آرزو دارم آن‌گاه بروم که برای مردمم کاری کرده باشم؛ وقتی بروم که رد پایم بر زمین بماند و دعای خیری پشت سرم باشد.» با حسرتی دیرین از جا ماندن در جهاد هشت‌ساله می‌گفت: «لیاقت نداشتم در جنگ باشم؛ کاش خدا لطف کند و شهادت را نصیبم کند.» از ویژگی‌های بارز او، عزت‌نفس کم‌نظیرش بود. مهربان و خانواده‌دوست، همیشه حواسش به اطرافیانش بود؛ دل‌نگران شادی آن‌ها، و مراقب حالشان. تا آنجا که می‌توانست، نمازهایش را در مسجد به جماعت می‌خواند. نماز شب را هیچ‌گاه ترک نمی‌کرد. برای او، حق‌الناس حریمی مقدس بود؛ همیشه تلاش می‌کرد تا دِینی بر گردنش نمانَد. دستِ یاری‌دهنده‌ای بود برای همه. در جایگاه همسر، مهربان و وفادار بود. در هر شرایطی تلاش می‌کرد حواسش به همسرش باشد؛ اگر گاهی نمی‌توانست، بعدها با مهر و توجه جبران می‌کرد. دل‌بسته‌ی خانه‌ای گرم و پر رفت‌وآمد بود؛ مهمان‌نواز و سفره‌دار. همیشه آرزو داشت در خانه‌اش صدای خنده‌ی مهمانان بپیچد و عطر مهربانی جاری باشد. در کار، تمام تلاشش این بود که روزی‌اش پاک و حلال باشد. حلال و حرام برایش مرز روشنی داشت و به آن سخت پایبند بود. تحصیلاتش را تا مقطع فوق‌لیسانس ادامه داد. با وجود جایگاه علمی‌اش، تواضع و فروتنی‌اش مثال‌زدنی بود. چهار سال از زندگی مشترکشان گذشته بود. فرزندی نداشتند، اما دلی به وسعت آسمان داشت که برای همه جا بود. شهید احمدی از نیروهای انتظامی مستقر در فرودگاه مهرآباد بود. اما با بسته شدن پروازها، به ستاد فرماندهی در خیابان ونک منتقل شد؛ جایی که در حمله‌ی موشکی دشمن، هدف اصابت قرار گرفت. دو روز بعد، پیکر پاکش از زیر آوار بیرون کشیده شد💔. آری، او چنان رفت که آرزو داشت؛ نه در خواب، نه در عافیت، بلکه در راه مردم، در راه امنیت، در مسیر ایمان. و امروز، نامش می‌درخشد؛ چون شهابی که در شبِ بی‌ستاره می‌گذرد و ردّی از نور بر جای می‌گذارد برای همیشه. ✍🏻. صولتی 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه
📣📣📣 مامانایی که گروه نشاط مادر و. کودک عضو هستن اون گروهو سریعا ببینند و. پاسخ بدن 👌
✨کتاب راهی است برای رسیدن به افسانه ها✨ به منظور آشنایی با منظومه فکری حضرت آیت الله خامنه اي حفظةالله ، قرار است به مدد اللهی کتب مربوط به ایشان را باهم همخوانی کنیم👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/805373176C497f14210a قدم اول کتاب " همرزمان حسین" مجموعه ده جلسه ای سخنان آیت الله خامنه اي حفظةالله در ماه محرم سال ۵۱ است . اگر علاقه داشتید به جمع ما بپیوندید : https://eitaa.com/joinchat/805373176C497f14210a البته شرط حضور در جمع : ١_ همراه گروه و فعال بودن تا پایان دوره همخوانی . ٢_ پیگیر بودن تا پایان دوره همخوانی . 📚کتاب دوست همیشه همراه ما📚 راستی قرار است ، همخوانی این کتاب را با فایل صوتی انجام بدیم🎵 و این موضوع یک خوبی اش این است که می توانیم در طول انجام کار ها اینم گوش بدیم✅
توجه توجه📣📣📣 خانمای عزیز فرهیخته محله یعنی همه اعضای این گروه 👌👌 یه گروه خوب برای کتابخون شدن هممون با کتابی شروع شده که خیییلی واجبه هممون بخونیم الان در این زمانه ی حساس 👌👌👌 عضو بشید هر روز بصورت صوتی قسمتی گذاشته میشه و میتونید بهره ببرید. گروه عزیزان گل محله از جوانان خوب مسجد و پایگاهمونه و. کاملا مطمئن ✅✅✅👌 امیدوارم همتون عضو بشید باهم کتاب بخونیم 😊👏👏👏👏 از امروزم شروع شده بدو جاانمونی 😍😍😍😍😅
- دختران‌محله‌حسنیہ
⁷[روایت هشت‌ روز خادمیِ دخترانه | روز ششم محرم 💌] 🕊[مهمان ویژه: شهید احسان قاسمی | خادم الرضا] روزی
⁸[روایت هشت روز خادمیِ دخترانه | روز هفتم محرم💌] 🕊️[مهمان ویژه: مادر و جنین شهید | مثل رباب] طبق سنت هر سال، روز هفتم محرم، دل‌هایمان قراری دیرینه با مادران داشت؛زنانی که سال‌ها بی‌هیاهو،چراغ هیئت‌ها را روشن نگه داشته‌اند. اما امسال، صحنه‌ای دیگر شکل گرفت. 👧🏻 دختران امروز، مادران فردایند و این‌بار، آن‌ها بودند که میزبانی را بر عهده گرفتند؛ با دستانی کوچک اما دل‌هایی بزرگ، دل‌هایی لبریز از عشقِ حسینی♥️. عده‌ای مشغول ساختن گهواره‌ای برای حضرت علی‌اصغر بودند، با آن دقت و لطافتی که تنها از دست‌های عاشق برمی‌آید. گروهی دیگر، کاغذنوشته‌هایی تهیه می‌کردند در وصف حضرت رباب سلام‌الله‌علیها؛ مادری مظلوم، اما استوار، که داغ شیرخواره‌اش را به قامت کشید، نه به فریاد❤️‍🩹. بانیان مراسم، شیر تهیه کرده بودند؛ تا یاد لب‌های خشکیده‌ی علی‌اصغر در ذهن‌ها بماند . . یاد عطشی که آسمان را به گریه انداخت و زمین را به ناله.🥺. اما اوج لحظه، جایی بود که دختری کوچک، عروسک خود را در پارچه‌ای سفید پیچید، آرام در آغوش گرفت و بی‌کلام وارد مجلس شد؛ چنان‌که گویی خودش، مادر اصغر است. مجلس از این تصویر، جان گرفت؛ و دل‌ها، از این نگاه کودکانه و پر معنا، شکستند💔. مداح امروز، از آقایان بود؛ اما دختران کوچک هیئت، بی‌تاب صدای مداح جوان خود بودند؛ همان نوای آشنایی که هر روز با آن اشک ریخته بودند، هم‌نوا شده بودند، آرام گرفته بودند🥲. و روز هفتم نیز به پایان رسید . . اما نه فقط به‌عنوان یک روز در تقویم هیئت، بلکه به‌عنوان درسی از مادری، صبر و میزبانی عاشقانه♥️. درسی از حضرت رباب؛ که در دل دختران کوچک این سرزمین، به شکلی ناب و بی‌کلام، ماندگار شد. ادامه دارد . . . تابستان ¹⁴⁰⁴ 🗣. راوی: عزتی پور ✍🏻. نویسندگان: صولتی _ مسرور 🌐' معاونت روابط عمومی و رسانه