eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا‌امشب‌حتما‌رمان‌داریم‌.. دیشب‌بعضےهاتون‌گفتید‌براۍ‌چے‌نزاشتین‌و.. مثل‌قبل‌شده‌جمعه‌ها‌قرار‌نمیگیره‌اما‌در‌طول‌هفته‌حتما‌پارتگذاری‌میکنیم🌹🌿..
• ایدئولوژی نژاد پرستی . .
‌‌‌ بنای این رژیم بر پایہ برتری جویی نژادی استوار است. خود را از دیر باز قوم برتر می‌دانستند و برای غیر خود حتی حق حیات قائل نیستند. ‌‌
https://EitaaBot.ir/counter/t5xeo بچه شیعه ها ی یاعلی بگید🙂💛
روزبیست‌وپنجم‌ماه‌ذی‌قعده روزدحوالارض‌است که‌روزبابرکتی‌است...(:! ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیدنا دوباره برگشت و حواشی یک سال بایکوت رسانه ای!! بسم الله ما اومدیم، قوی تر از قبل به کمک خدا و همراهی شما، شاید بتونیم دوکلــــوم حرف دلی بزنیم تـــو این شرایط کشور و منطقه که بتونه‌به دردتون بخـوره! . این آیدی کانال ایتا سیدناست یه سری به کانالش بزنید،کلیپ های خفنی قراره منتشر بشه! @seyyedoona @seyyedoona @seyyedoona
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور خندیدمو :+این یعنے راضے که من .. براۍ بیست روز برمو باز برگردم ! چشاش گشاد شد و متعجب گفت :_یعنے دوباره میخواۍ تنهام بزارۍ ؟ بزار دو روز بگذره حداقل .. من طاقت دوریتو ندارم .. چرا .. سریع گفتم :+نه نه اگه .. اگه تو راضے نباشے نمیرم .. _خب معلومه که راضے نیستم ¡ پکر شدم .. ولے نخواستم نشون بدم که اول زندگے حالش گرفته بشه .. لبخندۍ زدمو :+باشه .. برو آماده شو بریم بیرون .. سرشو به نشانه تایید تکون داد .. و بلند شد .. نمیدونستم باید چیکار کنم .. تا وقتے که آیـه رضایت نمیداد من حق رفتن نداشتم .. اون دیگه از خودمه .. دیگه نباید بدون مشورت هم کارۍ رو از پیش ببریم .. خداروشکر با کمک آقاجون یه خونه نقلے و کوچیک خریدیم تا ان شاءالله در آینده بزرگترش کنیم .. …… ﴿آیـھ﴾ با شنیدن چیزۍ که مجتبے گفته بود خیلے شوکه شدم .. یعنے بازم میخواست تنهام بزاره ! یعنے همیشه همینطوره ؟ یعنے همیشه نباید باشه !! چطور دوریشو تحمل کنم ، یعنے اول زندگے نباید کنار هم باشیم ¡ نباید مثل نو عروساۍ دیگه همراه همسرم برم بیرون !.. برم ماه عسل ؟ بلند شدم تا لباس بپوشم .. در مدت زمانے که لباس میپوشیدم مجتبے قرآن به دست رو تخت نشسته بودو آروم میخوند .. چند دقیقه اۍ به تماشاش ایستادم .. چقدر چهره ۍ معصومے داره .! چقدر چهره اش نورانیه ! نکنه این نورانیت کار دستم بده ؟ نکنه باعث بشه براۍ همیشه از دست بدمش ! من تازه بهش رسیدم ؛ نمیخوام به این زودیا از دستش بدم ¡ نمیدونم چرا و چطورۍ اون دعا رو براش کردم .. اما دلم نمیخواست یک عمر به دلیل اینکه از رفقاش جامونده زجر بکشه .. بعد از پنج دقیقه سر بلند کرد .. نگاهشو بهم دادو :_نبیبنم غصه بخورۍ ها ! من که گفتم تا تو اجازه ندۍ نمیرم .. نگران نباش '' سرمو تکون دادم که بلند شد .. سوویچ ماشین رو برداشتو با چشاش که بدجورۍ دلمو لرزوند به در اشاره کرد .. … داشتم میرفتم از مامان اجازه بگیرم که یادم افتاد مسئولیتم افتاده به گردن یکے دیگه .. برگشتمو سوار ماشین شدم .. اومد نشستو بدون اینکه بدخلقے کنه یا ناراحت باشه با خنده زد رو فرمونو بهم خیره شد .. با تعجب بهش نگاه کردم که گفت :_خب خانم کجا بریم ؟ آروم گفتم :+نمیدونم .. بدون اینکه چیزۍ بگه ماشین رو روشن کرد ، دقیقه ۍ زیادۍ نگذشته بود که بدون اینکه نگام کنه گفت :_اون اخماتو وا کن دیگه .. من یه چیزۍ گفتم تو زیاد جدیش نگیر .. خب ؟ +نمیشه .. دلم داره از جاش در میاد .. میترسم .. میترسم یه روزۍ نباشے .. خندیدو :_براۍ چے نباشم ؟ فوقش میرم ماموریت و برمیگردم .. قرار نیست اتفاق خاصے برام بیوفته که ! +قول بده هیچ وقت تنهام نزارۍ ! _ببین آیـه جان نمیشه که من .. نزاشتم ادامه بده :+یعنے هنوزم قصد دارۍ برۍ ؟ _نه عزیزم ، من حرفم یه چیز دیگه اس .. من نمیتونم قول بدم .. ممکنه هر اتفاقے براۍ هر کسے بیوفته .. اومدم چیز بگم که ماشین وایستاد .. به در اشاره کرد که پیاده شدم .. دیدم نزدیک پارکے ایستادیم .. که یکم اونطرف ترش هم گلزار شهداست .. خوشحال بودم از اینکه پاتوقمون همیشه اینجاست .. هم قبل از ازدواج هم بعدش ..! رفتیم داخل پارک جایے که خیلے خلوت بود حتے یک نفر هم نبود ، داشتیم آروم آروم قدم میزدیم که دیدم بهم نزدیک شد .. دستمو آروم گرفت که بهش خیره شدم .. بیخیال به قدم زدن ادامه داد .. خجالت کشیدم تا حالا اینکارو نکرده بود ! سر به زیر حرفے نزدم .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🌻 میگفت: اگه به نامحرم نگاه می‌ڪنی به خاطر اینه که نمی‌دونی دیدن مھدی با اون شالِ سِیدی چه لذتی داره (: ♥️ @shahidhojatrahimi
ترسیدیم جریمه کنن کمربند زدیم! نشد که یه بار بترسیم از چشمش بیفتیم گناه نکنیم!💔 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿♥️. . . وآغوش‌است‌درمان‌دلےکہ‌گاه‌میگیرد پناه‌آ‌خر‌قلبم‌تویۍهرگاه‌میگیرد:)🌿‌. ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
دلی‌‌را‌‌نشڪن‌ڪہ‌اگر‌‌شڪستہ‌شد‌قابل‌ التیام‌نیست،‌چنانچہ‌‌اگر‌‌ظرف‌‌سنگینی‌ شڪست،با‌لحیم‌اصلاح‌‌نمی‌شود...! ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
⛔️ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ سبکترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشه🤚🏻 ﻭﻟﯽ ﺍﺯ سنگینترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ باید بخاطر نحوه استفاده اش پاسخگو باشیم❗️ مواظب باشیم این موبایل ما را جهنمی نکند👌🏻 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🖐🏼 میگفت‌شماتومدرسه‌ودانشگاه،نماینده بچه‌حزب‌اللهی‌هابه‌حساب‌میاید..! پس‌طوری‌نباشه‌که‌بگن‌هرچی‌آدم‌ بی‌سوادوتنبل‌هست‌مذهبی‌شده..!! ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور رفتیم داخل پارک جایے که خیلے خلوت بود حتے یک نفر هم نبود ، داشتیم آروم آروم قدم میزدیم که دیدم بهم نزدیک شد .. دستمو آروم گرفت که بهش خیره شدم .. بیخیال به قدم زدن ادامه داد .. خجالت کشیدم تا حالا اینکارو نکرده بود ! سر به زیر حرفے نزدم .. بعد از سه چهار دقیقه دیدم ناگهان دستم رو ول کرد و قدم هاشو آهسته تر کرد ! یه نگاه بهش انداختم اما هیچ عکس العملے نشون نداد ؟ یه نگاه هم به رو به رو انداختم که دیدم یه آقا پسرۍ حدودا هم سن و سال خودش شاید هم کوچکتر داره رد میشه ! همینکه از کنارمون گذشت مجتبے به صندلے که سمت راست بود اشاره کرد .. با هم نشستیم .. یه نگاه بهش انداختم که نگام کرد ، انگار فهمید سوالم چیه ؟.. _به نظر میومد مجرده .. نمیخواستم ته دلش بلرزه !.. مبهوت بهش نگاه میکردم ..¡ یعنے تا این حد به این مسائل توجه میکنه ؟! دید چیزۍ نمیگم که گفت :_بخند تا یه چیز نشونت بدم .. نگاش کردم .. :+چے؟! _اول باید بخندۍ بعد میدم .. فقط نگاش میکردم که کلافه گفت :_عه بخند دیگه .. نمیدما .. جون من .. از این کلافه بودنش خندم گرفت که گفت :_الهے قربون خنده هات بشم ، دستتو بیار .. یه نگاه به دستش انداختم که دیدم یه جعبه اس !! +این دیگه چیه ..؟ به دستم اشاره کردو :_اول دستتو بده من ! با خجالت دستمو بلند کردم که با خنده گفت :_دست چپ .. لبمو به دندون گرفتم که خودش دستمو گرفتو انگشترۍ از تو جعبه آورد بیرون .. انداخت تو انگشتم ؛ یه نگاه به انگشتر انداختم .. دُرنجف بود با حکاکے یا فاطمه الزهراۜ !.. ناخود لبخندۍ اومد رو لبم .. چقدر قشنگ بود ! یادمه داداش هم داشت اما هیچ وقت نمینداخت تو دستش !.. دلیلشم نمیدونستم ¡ چقدر زندگیمون متفاوت بود .. همه طلا میخرن ، ما هم اول زندگیمون با عشق به اهل بیت شروع کردیم .. نگاش کردم که یه انگشتر دیگه درآورد که اونم دُرنجف بود اما مردونه و بزرگتر .. با حکاکے یا حیدر ﴿؏﴾ .. انداخت تو دستشو آورد جلو صورتم .. خندیدمو :+چقدر به دستت میاد ! یه نگاه به دستم انداختو :_اما به دست تو بیشتر میاد .. +ممنونم .. فکر میکردم عروس بدون حلقه‌م .. چیزۍ نگفت که گوشیمو در آوردم با تپش قلب زیاد دستشو آوردم نزدیکتر ، دست خودمم گذاشتم کنارش و عکس انداختم .. اصلا فکرشم نمیکردم که یه روزۍ همچین حلقه اۍ داشته باشم ..! خواست چیزۍ بگه که گوشیش به صدا دراومد .. یه ببخشید گفتو جواب داد .. _جانم ؟ .... _سلام داداش نه بگو جانم ؟ .... _راستش .. نه نمیتونم بیام .. .... _نه چیزۍ نشده .. .... _بعدا با هم صحبت میکنیم ؛ یاعلے نگاهمو بهش دوختم تا بگه کے بود ؟! وقتے دید منتظرم گفت :_سجاد بود ، یکے از رفقامه که مواقعے که ماموریت میرن به بچه ها اطلاع میده .. یه آها زیر لب گفتم که گفت :_بیا یه دور هم بریم قرار همیشگیمون .. با سر تایید کردمو بلند شدم .. … سر مزار همون شهیدۍ که واسطه ازدواج منو آقا مجتبے شده بود نشسته بودیم که دیدم همون آقاۍ میانسالے که اون روز منو به اینجا رسوند یه کنار گوشه نشسته و قرآن میخونه ! احساس کردم کار هر روز یا هر هفته اشونه که بیان اینجا .. برام جالب بود که بدونم چرا هر روز اینجاست ! ماجراۍ اون روز رو کامل براۍ مجتبے تعریف کردم ، براۍ اونم جالب بود که بدونه .. بلند شد که گفتم :+کجا برۍ ؟ _بیا بریم ازش سوال کنیم .. +نه عزیزم درست نیست اینکار .. یه نگاه به من انداختو یه نگاه به مرده .. _خب پس ببینیم از نظر الله اینکار درسته یا نه .. گنگ نگاش کردم که قرآنشو درآورد .. انگار میخواست استخاره بگیره !.. دیدم یهو .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️