همونایی که اعتقاد دارن اگر دوباره بسازیم، دشمن دوباره میزنه؛ اعتقاد ندارن اگر دوباره مذاکره کنیم، دشمن دوباره میزنن زیرش ✍زهرا رئیسی @nishkhand_siasi

کوتاه‌ترین خطبه نماز جمعه در غزه خوانده شد من از شدت گرسنگی نمی توانم سخن بگویم، شما هم از شدت گرسنگی نمی‌توانید بشنوید، اقم الصلاه😔 #مرگ_بر_اسرائیل #غزه #مقاومت_نیوز 👇 http://eitaa.com/moghavemat_news313

برآورد جدید از وضعیت جنگ احتمالی با اسرائیل #وعده_صادق #مقاومت_نیوز 👇 http://eitaa.com/moghavemat_news313

🚀 وقتی ما جیغ و سوت می زدیم 📝 یعقوب ربیعی 🚀 نمایش موشک های ایرانی در حرم اباعبدا... از جمله صحنه هایی بود که این روزها دیدیم و کلی ذوق کردیم. اما شاید ندانیم برای این ذوق کردن ها کلی جان ها داده شده و کلی خون ها ریخته؛ که گفتن هر کدامشان یک روضه مصور از روز عاشوراست. ما ده ها شهید موشکی و پدافندی در ارتش و سپاه داشته ایم. یک موشک سوخت مایع تا بخواهد پرتاب شود حدودا سه ساعت زمان می برد و برای هر شلیک باید سه گردان سوخت، پرتاب و نقشه با هم همکاری کنند. این یعنی 3 ساعت زیر آتش دشمن و هر لحظه امکان پر کشیدن. 🔹 نکته ای که بر جانسوزتر شدن ماجرا می افزاید این است که ، به علت نوپا بودن دو مجموعه آفندی و پدافندی، اکثریت شهدا جوان های دهه هفتادی یا هشتادی هستند. خلاصه وقتی ما جیغ و سوت می زدیم و منتظر بودیم که فتاح شلیک شود؛ یک جوان دهه هفتادی داشت مخزن سوخت مایع را پر می کرد تا شلیک شود. وقتی ما جیغ و سوت می زدیم که خیبرشکن بر سر صهیونیست ها ببارد یک جوان دهه هشتادی داشت زیر آتش، نقشه خوانی می کرد. 🔹 وقتی ما جیغ و سوت می زدیم که «بزنید، ده تا ده تا بزنید، صد تا صد تا بزنید» جوان دهه هشتادی ما زیر دید پهپادهای صهیونیستی و ماهواره های آمریکایی در حال آماده سازی لانچرها بود. بسیاری از موشک های ایرانی، زمانی شلیک شد که کمی آن سوتر پیکر چند شهید دهه هفتادی و هشتادی بر روی زمین بود. بسیاری از شهدای ما زمانی پر کشیدند که 48 ساعت یک سره پلک هم نزده بودند، بسیاری هم زمانی لبیک گفتند که از جسمشان کنار مخزن سوخت، فقط خاکستری باقی مانده بود. 🔹 این یک روضه مصور است. آن نیروی پدافند ارتش و سپاه، در حالی 130 هرمس، هرون و پهپاد‌های انتحاری هاروپ را به زیر کشید که می دانست ممکن است ثانیه هایی بعد جسمش در زمین و روحش در آسمان ها باشد. اگر مدافعان حرم را با صدرزاده و حججی می شناسند، در این 12 روز ده ها حججی و صدرزاده تقدیم شد. شهدایی که هر کدامشان یک سرمایه و گنج عظم بودند. شهدایی که هر چند دهه هفتادی و هشتادی هستند اما نسل زد نیستند بلکه نسل ضد هستند؛ نسل ضدیت با استکبار، نسل ضدیت با صهیونیسم، نسل ضدیت با هر که بخواهد نگاه چپ به این ملک و مملکت بیندازد. 👌 سید زعیم و حکیم ما با امید به این نسل #جوان_مومن_و_انقلابی دل به دریا زد و از عظمت ایران گفت و سرود.

هم غمنامه ای بود در سوگ شهدای هوافضا؛ هم حماسه‌ای جذاب درخور رشادت‌های آنان. حرف روز نشریه اخبار و تحلیل‌های روزانه که دیروز شنبه بازتاب زیادی در پایگاه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی داشت. مثل این 👇👇

سلام حقیقت میدان از این هم تلخ تر است. علاوه بر یگان موشکی که جانفشانی زیادی کردند و همه با غسل شهادت می‌رفتند پای کار، به گفته فرماندهان در شرایطی که پهپادهای رژیم راننده لودر را می‌زدند، نفر بعدی بلافاصله می‌رفت و کار را ادامه می‌داد. امداد غیبی، ثبت صحنه های خارق‌العاده و شهادت‌های عجیب در طول این دوازده روز با ۸ سال جنگ تحمیلی قابل مقایسه بود.

استاندار مازندران گفته فقر مهم‌تر از حجابه یه جوری گفته انگار مثلا الان برای حجاب خیلی دارن کار میکنن والا دولت جفتش رو ول کرده نه برای حجاب کاری میکنه نه برای فقر مردم البته دولت چون کار خاصی نمیتونه انجام بده که براش دستاورد بشه، از کارهایی که نمیکنه دستاورد میسازه مثل همین حجاب دولتی داریم که از ترک فعل‌هاش دستاورد میسازه و کلی کار رسانه‌ای روش انجام میده #حسین_دارابی @hosein_darabi

⭕️ جواب قاطع رهبر انقلاب به ادعاهای اشتباه پزشکیان

‏کمبود آب؛ آب شیرین‌کن هسته‌ای کمبود برق؛ برق هسته‌ای کمبود دارو؛ رادیو دارو هسته‌ای کمبود مواد غذایی؛ کشاورزی هسته‌ای انرژی هسته‌ای خود خود زندگیه غرب می‌خواد همه راه‌های زندگی رو بر ما ببنده برای همین مخالف پیشرفت ماست 👊نابودی اسرائیل قطعیست👊 🌷 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 🌷

🛑 تعجب سردار بزرگ جنگ شهید خرازی از وضع حجاب در تهران من و حسن آقایی همراه حسین برای جلسه ای در ستاد مشترک سپاه به تهران آمدیم. بعدازظهر همان روز خواستیم به بیمارستان بقیة الله برویم. پشت چراغ قرمز چهار راه ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه) بودیم. حسین همین طور که اطراف را نگاه می‌کرد، با دیدن وضع نامناسب بعضی خانم ها، کم مانده بود از تعجب شاخ در بیاورد. پرسید: «این جا کجاست؟» بعد با لحن طعنه آمیزی گفت: «این جا پایتخت جمهوری اسلامیه؟!» نچ‌نچ‌کنان ادامه داد: «این آدما کی‌اند؟ چرا این جوری‌اند؟ مگه ایران تو جنگ نیست؟ این چه وضعیه اینا دارن؟ پس ما که توی جبهه ایم، اونجا کجاست؟ این‌جا کجاست؟» حالت خاصی به او دست داده و کمی عصبی شده بود. به من گفت: «برو پایین به اینا بگو چرا این جوری‌اند؟ کجا دارن می‌رن؟» گفتم: «ول کن حسین آقا، مگه دنبال دردسری؟ بذار توی خودشون باشن.» گفت: «اگه بچه های جبهه بیان تهران، دیگه برنمیگردن جبهه. این جا هیچ خبری از جنگ نیست و همه بی تفاوتن. هیچ رنگ و بویی از یه کشوری که در حال جنگه نداره. بچه های مردم توی جبهه با جون‌شون بازی می‌کنن و سرشون کف دست شونه، این جا انگار نه انگار. همه بی‌خیالند و دنبال بازی خودشون!» آن روز خیلی به حسین سخت گذشت. 📚 برگرفته از كتاب «زندگی با فرمانده» مجموعه خاطراتی از شهید حسین خرازی 📝 وصیت نامه بسیار جالب شهید خرازی : از مسئولین عزیز و مردم حزب‌اللهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الآن در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند، در مقابل آن‌ها ایستادگی کنید و با جدیت هرچه‌تمام‌تر جلو این فسادها را بگیرید. 🪶 هیأت حجاب 🚩@heyathejab