امروز حالم خوب نبود فلذا شال و کلاه کردم و زدم بیرون.
الان هندزفری توی گوشمه و روی صندلی گوشه پارک نشستم؛ همینطور آهنگ بی کلام در پس زمینه پخش میشه بازی بچهها رو نگاه میکنم.
دیدن بچهها همیشه نجات دهندهست برای من.
یک جوری به فارسی سخت نوشتی
که اول فکر کردم اینارو داری به من میگی:)
حالا چرا اینقدر صفات بد چسبوندی به خودت بچه؟:)
#ناشناس
قرار بود با پدربزرگ و مامانبزرگم بریم کربلا ولی خب جور نشد
امروز بابابزرگم اینا حرکت میکنند و من یه غم بزرگ روی دلمه.
کل روضه این بیت شعر رو زمزمه میکردم:
«من ضرر کردم و تو معتمد بازاری»
«بار ما را نخریدند، تو برمیداری؟»
داداش کوچیکه امروز تازه با نهج البلاغه آشنا شده. تقریبا از صبح راه میره و با ذوووق حکمتها رو با صدای بلند برامون میخونه و ما باید بهش توجه کنیم.
راستش دیگه دلم میخواد از خونمون فرار کنم:))))))))
داره به من میگه«آجی نهج البلاغه توی علم و ایمان خیلی تاثیر داره. من الان دارم توشه آخرت جمع میکنم»:)))))))))
این خانومه امشب منو برای اولین بار دید
بهم گفت:«چقدر خوشقلبی، چهرهات هم خیلی آرامش بخشه.»
خیلی احساس خوبی داد بهم:)))))
هدایت شده از TheEndخسـته¡
دلتنگی4_5990055128109942623.mp3
زمان:
حجم:
9M
اَللهم إنَّا لا نَعلَمُ مِنهُ إلاَّ خَیراً...
-چهارمینسالگردِشهادتتمباركسردار : )