eitaa logo
دنیای عجایب
13.6هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
8.2هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_پنجم باورم نمیشد پسر به این مظلومی چی میتونه برا من نوشته باشه اونروز خیلی مشتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت ششم به هر بدبختی بود بلیط گرفتیم و راه افتادیم منم که از نصیحتای بابام خسته شده بودم قصد داشتم با این کارم یکم بابامو بترسونم.....اما بی خبر از اینکه دارم فاتحه زندگیمو میخونم اذر تو سرمای زمستون لپاش گل انداخته بود خوشگل تر از همیشه شده بود😍 موقع ظهر اتوبوس برا استراحت ونماز نگه داشت منم که حسابی از پولای بابا جیبم پر بود رفتم و کلی چیز میز خربدم تا تو راه بخوریم کاپشنمو رو دوش اذر انداختم اذر دستای سردشو تو دستم گذاشت و همه وجودمو گرم کرد توراه خیلی سخت گذشت اما بلاخره به تهران رسیدیم همول اول اذر منو برد تو یک خونه مجردی که چند تا دختر توش بود یکی از اتاقا رودادن به ما چند شبی اونجا بودیم بلاتکلیف موقع خواب به اذر میگفتم برو جای دوستات بخواب نمیخام تا تکلیفمون مشخص نشده بهت دست درازی کنم ....💔روزایی که اونجاموندیم داشت زیاد میشد اذر تو روز با دوستاش بیرون میرفت ومن تنها فیلم نگاه میکردم تا یک شب همراشون یک پسر با هیکل ورزشی وبدن تتو شده اومد تو خونه تا اومدم چیزی بپرسم اذر پیش دستی کرد و گفت نامزد دوستم هست منم که کم کم داشتم به حماقت خودم پی میبردم که چرا به حرف این دختره کردم و اومدم تهران الان دیگه راه برگشتی ام نداشتم😒 🌕 @donyaye_ajayeb
🔸 لیچی یکی از عجیب‌ترین میوه‌های جهان است که زادگاهش چین، هند و تایوان می‌باشد. پوست این میوه مانند پسته سخت، گوشتش شبیه تخم مرغ و مزه اش شبیه انگور است. قدمت این میوه به 2000 سال قبل از میلاد برمی‌گردد. این میوه منبع غنی از ویتامین C، کلسیم، پتاسیم و فسفر است و برای درمان سرفه، زخم‌های گوارشی و استحکام بدن پیشنهاد می‌‌شود. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🍃🍃🌸🍃
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت ششم به هر بدبختی بود بلیط گرفتیم و راه افتادیم منم که از نصیحتای بابام خسته شده
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت هفتم دو سه تا اتاق اونجا بود بخاطر همین گفتم به اذر از تو اتاق دوستات بیرون نیا تا فردا از اینجا بریم اونشب دوستای اذر برا ورود نامزد دوستشون جشن گرفته بودن زدند و رقصیدن و نوشیدنی الک لی مصرف کردیم اذر اونشب همه چشمش به اون پسره بود فکر کردم چون روز قبل باهم بحثمون شده بود میخاد لج منو در بیاره  هیچی نگفتم اخر شب بود دیگه خسته شده بودیم هر کی یجا افتاد خوابید منم خوابم برده بود یکدفعه بیدار شدم دیدم وسط پذیراییم بلند شدم برم تواتاقم که دیدم صدای مشکوکی از تواتاق دیگه میاد دورو برمو نگاه کردم دیدم همه هستن جز اذرو اون پسره 💔قلبم یکباره فرو ریخت باورش برام سخت بود که اذر بخاد به من نارو بزنه با سرعت چاقوی بزرگی از توی اشپز خونه برداشتم و نزدیک درب اتاق شدم خنده ریزاذر به گوشم رسید ،دستپاچه شده بودم درب اتاق را باز کردم🙈وای کاش میمردم و این صحنه رو نمیدیدم اذر تو اون پسره لعنتی.... اول اذر منو ندید  م ست عشق بازی بودند تا منو اذر دید مهلت حرف زدن بهش ندادم و دستشو محکم گرفتمو پرتش کردم اون ور اتاق پسره با اون هیکل بهم حمله کرد ،منم که تمام زورم تو دستام جمع شده بود چاقو رو تو شکمش جا کردم اطاق غرق خون شد همه بیدار شدند‌صدای جیغ وداد همسایه ها رو هم بیدار کرد  ،سریع هممون ودستبند زدند و بردن و اون نامرد ناموس دزد هم به بیمارستان منتقل شد من دادگاهی شدم کلی بابای بدبختم دیه داد ومن به دو سال حبس محکوم شدم بماند که بعدها فهمیدم اذر همه قصدش رسیدن به این پسره بوده ومن ساده بابا پولدارو وسیله کرده بادیگاردش باشم و اونو به تهران بع یارش برسونم ...😔ومن همه این مدت بازیچه بودم و خود احمقم بیخبر... روزها هر کدام یک سال میگذشت اما از اذر هیچ خبری نداشتم فقط شنیدم از اون محله رفتن.....اره من خودمو سابقه دار کردم فقط بخاطر یک حماقت بچهگانه تو حبس‌با همه جور ادم رفیق شدم دیگه تو جوونی پیر شده‌بودن ابروی پدرمو تو فامیل و در همسایه برده بودم واز اینده خودم بیخبر😭😭 🌕 @donyaye_ajayeb
خواص منحصر به فرد گلاب : 🌸گلاب بشدت اشتها آور بوده و خوردن گلاب اعصاب را آرام میکند و برای بچه های بیش فعال بی نهایت آرام بخش است (و به همین دلیل ضدافسردگی بودن، آرام بخش بودن معجزه آسا و اشتها آور بودن آن در مواقع غم و عزاداری از گلاب استفاده می شود). 🌸 اگه دهانتان آفت زده ، اگه دندان درد دارید گلاب را دریابید، غرغره کردن گلاب آفت و دندان درد را از بین می برد. 🌸 بهترین روشن کننده پوست، بهترین شامپوی ضد ریزش مو و ضد افسردگی پس از زایمان برای مادرها هم گلاب است! ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
خواص منحصر به فرد گلاب : 🌸گلاب بشدت اشتها آور بوده و خوردن گلاب اعصاب را آرام میکند و برای بچه های بیش فعال بی نهایت آرام بخش است (و به همین دلیل ضدافسردگی بودن، آرام بخش بودن معجزه آسا و اشتها آور بودن آن در مواقع غم و عزاداری از گلاب استفاده می شود). 🌸 اگه دهانتان آفت زده ، اگه دندان درد دارید گلاب را دریابید، غرغره کردن گلاب آفت و دندان درد را از بین می برد. 🌸 بهترین روشن کننده پوست، بهترین شامپوی ضد ریزش مو و ضد افسردگی پس از زایمان برای مادرها هم گلاب است! ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
🔸 عسل دارای حدود ۳۲۵ کیلو کالری انرژی در هر ۱۰۰ گرم است. عسل به لحاظ داشتن برخی مواد تخمیری در تبادلات غذایی و کمک به هضم غذا بالاترین مرتبه را در میان غذاها دارد. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌ . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظر میرسه حتی در بین حشرات نیز سطوح هوش متفاوت و تفاوت‌های فردی وجود دارد. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌ . 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ قَصْرُوا الأَمَلَ وَ بَادِرُوا الْعَمَلَ وَخَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ 🔅 آرزو را کوتاه کنید و به سوی عمل بشتابید و از فرارسیدن ناگهانی اجل و مرگ بهراسید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ ۚ آلْآنَ وَقَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ﴿۵۱﴾ 🔸 آیا آن گاه که عذاب واقع شد به او ایمان می‌آورید؟ الآن (ایمان آوردید و به جزع و توبه برخاستید)؟ و حال آنکه قبلا عذاب را به تعجیل می‌خواستید. 🔅 ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿۵۲﴾ 🔸 آن گاه به ستمکاران گویند: بچشید عذاب ابدی را، آیا این عذاب جز نتیجه اعمال زشت شماست؟ 💭 سوره: یونس 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 قشنگترین قربون صدقه دنیا:😍 قربان مردمک‌های بی‌قرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادی ات بروم. تو چه هستی که جز با تو آرام نمی‌گیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست. 🍃🍃🍃🌾💞💞 بهم پیام بدین😊 @Roza113 لینک کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/339280200Ce2c4533c9a ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان واقعی و جذاب 🏴‍☠ 🍃🍃🍃🌸🍃
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌ه
🍃🍃🍃🌸🍃 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... 🌕 @donyaye_ajayeb