eitaa logo
دنیای عجایب
13.6هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
8.2هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این‌ شکل‌های زیبا، مسیر حرکتی سیارات عطارد، ناهید، مریخ، مشتری و زحل هستند، از دید ناظر زمینی‌. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
کرونا باعث شده محققان به این فکر بیوفتند که اگر مورچه‌ها رو قرنطینه کنند چه اتفاقی میوفته؟ نتایج نشون داده مورچه‌هایی که یک ساعت الی ۲۸ روز از جمع جدا شده‌ بودند وقتی به جمع برگشتند، سطح استرس مغزشون دچار مشکل شده، همچنین سیستم ایمنی بدنشون ضعیف شده و به نظافت شخصیشون زیاد توجه نمیکنند! + وقتی تنهایی این اثرات رو بر روی حیوون میزاره وای به حال ما آدما، پس حسابی بعد کرونا قدر همو بدونیم. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
انسان به زودی با عنکبوت‌ها صحبت خواهد کرد محققان آمریکایی ساختار تار عنکبوت را به موسیقی برگرداندند. کارشناسان می‌گویند تار عنکبوت می‌تواند شکلی از ارتباط متقابل گونه‌ها را فراهم سازد. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
یک توریست به‌تازگی آیفون ۱۱ پرو مکس خود را که در دریاچه سان مون تایوان گم شده بود، پیدا کرده است. موضوع عجیب این است که گوشی پس از گذشت این مدت طولانی و درحالی‌ که داخل آب قرار داشت، هنوز کار می‌کند. + آیا بقیه برندهای موبایل نیز این توانایی رو دارند!! 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
پرستاران در برزیل به دلیل شمار زیاد بیماران در حال احتضار برای تسکین روحی آنها به استفاده از روشی ابتکاری روی آورده‌اند: آنها دستکش‌هایی را که با آب گرم پر شده بر روی دست بیماران می‌گذارند تا مبتلایان به کرونا در آخرین لحظات حیات تصور کنند که یک نفر دست آنها را گرفته است. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
در سال ۱۹۷۹ کشف بزرگی در یک معدن طلا در فربنکسِ آلاسکا اتفاق افتاد. معدنکاران به جای طلا جسد کاملا سالم یک حیوان از اواخر دوره یخبندان را پیدا کردند. ابتدا باور بر این بود که عمری حدود ۳۶هزار سال دارد ولی جدیدا به ۵۵هزار سال پیش نسبت داده می‌شود. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
در شیلی زنان به هر کاری که مردان انجام می دهند واردند. اگر زنی استفاده از دریل و چکش را بلد نباشد، مردان شیلیایی تعجب می کنند. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
محققان سال‌ها پیش متوجه شدند که گنجاندن فیبر گیاهی در رژیم غذایی به کنترل و کاهش فشار خون کمک می‌کند؛ با این حال هیچ‌وقت مقدار دقیق فیبر مورد نیاز بدن برای کمک به جلوگیری از افزایش فشار خون مشخص نشده بود. محققان دانشگاه موناش استرالیا با گردآوری و مطالعه تحقیقات پیشین که روی تأثیر فیبر رژیمی بر کاهش فشار خون صورت گرفته‌بود، توانسته‌اند میزان فیبر مورد نیاز برای کنترل فشار خون را اندازه‌گیری نمایند. طبق این پژوهش، مقدار فیبر روزانه توصیه شده برای زنان دارای فشار خون بالای ۹۰-۱۴۰ میلی‌متر جیوه یا بالاتر، ۲۸ گرم یا بیشتر است؛ درحالی‌که این مقدار برای مردان با فشار خون مشابه، ۳۸ گرم یا بیشتر توصیه شده‌است. 🌕 @ajayeb_rangarang 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾ 🔸 چگونه کافر می‌شوید به خدا و حال آنکه مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوی او باز گردانده می‌شوید؟! 💭 سوره: بقره 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا ﴿۲۷﴾ 🔸 و خدا می‌خواهد بر شما (به رحمت و مغفرت) بازگشت فرماید، و مردم هوسناکِ پیرو شهوات می‌خواهند که شما (از راه حقّ و رحمت) دور و منحرف گردید. 🔅 يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا ﴿۲۸﴾ 🔸 خدا می‌خواهد کار بر شما آسان کند، که انسان ضعیف خلق شده است. 💭 سوره: نساء 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان واقعی و جذاب 🏴‍☠ 🍃🍃🍃🌸🍃
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c