─═इई 🍀🌺🍀ईइ═─
#داستانک_آموزنده
پسرکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت:
یکی از سیب هاتو به من میدی؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
بیا مامان!
این یکی ، شیرین تره!
مادر ، خشکش زد
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود.
هر قدر هم که با تجربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .
─═इई 🍀🌺🍀ईइ═─
🌋 @doostibakhoda
🌷💗🌷
🌷امام علی (ع):
🔸اگر دل می سپاری،به چیزی بسپار که بیاَرزد.
🔸اگر عاشق می شوی،عشقت به چیزی باشد که از خودت ارزشمندتر باشد.
🔸اگر می خواهی دل، هوس های بیجا نکند،چشم خود را کنترل کن.
🌷غررالحکم،حدیث۱۰۱۶۴
🌷💗🌷
🌋 @doostibakhoda
⚫️ قیامت
💎 برای دادخواهی به قیامت رفتم.
جگر سوخته ام را هم بردم ، دل شکسته و روح شرحه شرحه و زخم و جراحت و اندوهم را و نام ظالمان را نیز .
ترازو بود و عدالت بود و حق بود و خدا بود.
ظالمان هم بودند یک به یک.
خواستم که شرح دهم قصه هایم را ... اما قصه ها گفتن نمی خواست.
یوم تبلی السرائر بود.
دستها سخن می گفتند و پاها سخن می گفتند و چشم ها و گوش ها و زبان ها شهادت می دادند.
آتش بلند بود و جهنم برپا و سوختن به حتم بود.
خدا گفت: من اما این آتش را برپا نکردم این آفریده شماست نه من .این شعله ها را شما با خود از دنیا آورده اید.
و این هیزم ها که آتش ها را بر می افروزد من نیفروختم ، کردار شماست.
خدا به من گفت : اما پیش از آنکه آنها به آتش شان در آیند از تومی پرسم: آن شور که به تو دادم ، بر زندگی ات پاشیدی؟
گفتم: پاشیدم
گفت: آن نور که به تو دادم بر ظلمتت افشاندی؟
گفتم: افشاندم
گفت: آن سور که به تو دادم بر سوگت افزودی؟
گفتم: افزودم
گفت: آن لاهوت که به تو بخشیدم با ناسوتت آمیختی؟
گفتم: آمیختم
گفت: حالا با آن شور و نور و سور و لاهوت چه هستی؟
گفتم: خوشبخت
گفت: اما اینها شور و نور و سور و لاهوتشان را گم کردند و جهان بی شور و نور و سور و لاهوت جهنم است.
اینها از جهنمی به جهنمی آمده اند.
خدا گفت: از آن شفقت که به تو داده بودم هنوز چیزی داری؟
گفتم: دارم
گفت : پس به کارش گیر
تمنای سوختن سوختگان، التیامت نباشد که ظالمان همان بیچارگانند.
تو پاسدار نور و سور خودت باش .
نگهبان لاهوتت باش.
...
من از قیامت به دنیا برگشتم و گَرد جهنم را از پیراهنم تکاندم و دیگر شکواییه ای به خدا نبردم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌋 @doostibakhoda
🌾🌿🌾
دعا نشان از فروتنی ، تواضع ، خاکساری ، خشوع و خضوع به درگاه موجودی عزیز و مقتدر، توانا و بلند مرتبه است.
پس آداب دعا را حفظ کن ، شتاب زده عمل نکن ، با دقت ببین چه کسی را می خوانی؟! چگونه می خوانی؟! و برای چه می خوانی؟! راههای نجات و هلاکت خود را بشناس ، تا مبادا از خدا چیزی بخواهی که هلاکت تو در آن است در حالیکه گمان می بری که نجاتت در آن است :
یَدعُ الاِنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ وکانَ الانسانُ عَجُولاً
آدمی به دعا شری را می طلبد آنچنانکه گویی به دعا خیری را می جوید ، و آدمی تا بوده شتابزده بوده است.
( اسراء / 11 )
خدا می داند چه می کند ، خدا می داند صلاح ما چیست ، خدا همیشه نقشه ی دیگری دارد و به یقین بدان که هر چه خوبی است از او ( خدا ) به ما میرسد ....
🌋 @doostibakhoda
❤امام صادق عليه السلام:
🔹پدرم مرا به سه چيز #ادب آموخت و از سه چيز #نهی فرمود.
🔹سه نكته #ادب اين بود كه فرمود:
فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند سالم نمى ماند
و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود
و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد (زير سؤال مى رود)
🔹و آن سه چيز كه مرا از آن #نهى فرمود:
دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد
️ و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود
و دوستی با سخن چين.
📚 تحف العقول ص376
🌋 @doostibakhoda
✖بـا ♡
✖خـــــ♥ـــــدا ♡
✖معــاملـہ ♡
✖کــن ♡
✖چـک هاے ♡
✖خـــــ♥ـــــدا ♡
✖ســره وقــت ♡
✖پـــاس میشونـــــد ♡
🌋 @doostibakhoda
💐⚜💐⚜💐⚜💐
خارپشتی از یک مار خواست بگذارد با او همخانه شود، مار پذیرفت.
چون لانۀ مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت به بدن مار فرو می رفت مار را زخمی می کرد، اما مار از سر نجابت دم بر نمی آورد.
سرانجام مار گفت: نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده ام، می توانی لانۀ من را ترک کنی؟
خارپشت گفت: من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می توانی لانۀ دیگری برای خود بیابی.
🔰نتیجه گیری🔰
✅عادت ها ابتدا به صورت مهمان وارد می شوند، اما دیری نمی گذرد که خود را صاحبخانه می کنند و کنترل ما را به دست می گیرند.
دوستان قدرتمندم!
❌مواظب خارپشت عادتهای منفی زندگیتان باشید
💐⚜💐⚜💐⚜💐
🌋 @doostibakhoda