پیش می آید گاهی در زندگی ات به هر دری که میزنی بسته است!
به هر دیواری ، که چنگ می اندازی میبینی انگار نه انگار...
دست و پا میزنی در مشکلاتت ، مثل اینکه حبس شوی در یک اتاق نمور و بی روزنه و در بسته .
که حال ، حکایت همان مشکلات است که هیچوقت راه فراری برایشان نداشتیم .
حالا هی مدام ازاین در به آن در بزنیم فایده که ندارد .
باز برمیگردیم به همان خانه ی اول .
یاد بگیریم
این مَن گاهی نیاز به رفع خستگی نیاز به نجنگیدن برای هیچ چیز دارد .
این مَن را رها کنیم ، چای بنوشیم و به دست های خدا خیره شویم که سهممان از معجزه اش به وقتش رخ میدهد.
🌋 @doostibakhoda
✍💎
هیچ وقت از خودمون
پرسیدیم قیمت یه روز زندگی چنده ؟
ما که قیمت همه چیز رو با پول می سنجیم
تا حالا شده از خدا بپرسیم :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه ؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم ؟
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
وخیلی سوال ها مثل این...
ما همه چيز را مجانی داريم و شاكر نيستيم
خدایا برای تمام نعمتهایت سپاس
🌋 @doostibakhoda
🌾🌿🌾
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای مهربانم ...
تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟!
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟!
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟!
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نـبـیند
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنـیابد
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گـشوده نشود ...
خدایا ...
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده
و پیش از آنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک و شرک رهایی ام بخش
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی
چگونه سستی بگیرم ، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، چنان تجلی کرده ای که عـظـمتت بر تمامی ما سایه افکنده است ...
آمین یا رب العالمین
بخشی از دعای عرفه
🌾🌿🌾
🌋 @doostibakhoda
🌾🌿🌾
❓چرا موقع دعا دستمان را به سوی آسمان دراز می کنیم؟
در روایت منقول از امام علی (ع) چنین آمده است: هر وقت از نماز فارغ شدید دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمایید براى دعا کردن، راوى حضورش عرض کرد: اى مولاى من آیا خداوند در هر مکان و جهتى نیست؟ فرمود. بلى. عرض کرد: پس چرا باید دست هاى خود را به طرف آسمان بلند کنیم؟ فرمود: مگر آیه "وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ"؛[1] و روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مىشود! را قرائت نکردهاى! روزى باید از محلش طلب شود و محل آن آسمان است که خداوند بیان فرموده؛ چه باران از آسمان نازل می شود و به سبب آن از زمین قوت خلایق روئیده و بیرون می آید.[2]
---------------------------
[1]ذاریات، 22.
[2]شیخ صدوق، منلایحضرهالفقیه، ج 1، ص 325، ح 955
🌾🌿🌾
🌋 @doostibakhoda
🌾🌿🌾
کاش شود حرف دل و جانمان این باشد:
الها! پرورودگارا ؛
مردمان را حجی است ؛
کمک کن تا مارا حجی باشد در قرارگاه خویش...
ایشان قربانیان پیشکش می کنند
کمک کن تا ما؛ دل و جان خویش را قربان کنیم
🌾🌿🌾
🌋 @doostibakhoda
🌾🌿🌾
🌹بهترین اعمال در روز عید قربان
💞حضرت باقر علیه السلام فرمود:
در روز عيد قربان هيچ كارى بهتر از اين نيست كه:
💥خونى ريخته شود (قربانى)،
💥و يا در راه نيکی به پدر و مادر قدمی برداشته شود،
💥و يا از خویشاوندی كه قطع رابطه نموده، با كمك مالى از مازاد زندگى دلجویی شود و به او سلام کند،
و يا كسى از قربانى خود، بخورد و اطعام کند
و همسايگان يتيم و بىچيز و بندگان را براى خوردن باقيماندهاش دعوت كند،
و به اسيران، سركشى و رسيدگى نمايد.
📕الخصال، ج 1، ص 298
🌾🌿🌾
🌋 @doostibakhoda
💐 عید قربان مبارک
✅ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ .
✅ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) ﻣﯿﮑﻨﺪ.
👈 ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ، ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ،
✅ ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﻭ ﻭﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ
ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ .
✅ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
📚 "ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ"عطار نيشابوري
🌋 @doostibakhoda
🌹بهترین اعمال در روز عید قربان
💞حضرت باقر علیه السلام فرمود:
در روز عيد قربان هيچ كارى بهتر از اين نيست كه:
💥خونى ريخته شود (قربانى)،
💥و يا در راه نيکی به پدر و مادر قدمی برداشته شود،
💥و يا از خویشاوندی كه قطع رابطه نموده، با كمك مالى از مازاد زندگى دلجویی شود و به او سلام کند،
و يا كسى از قربانى خود، بخورد و اطعام کند
و همسايگان يتيم و بىچيز و بندگان را براى خوردن باقيماندهاش دعوت كند،
و به اسيران، سركشى و رسيدگى نمايد.
📕الخصال، ج 1، ص 298
🌋 @doostibakhoda
🌷🌷🌷
خنديدن يک نيايش است !
اگر بتوانی بخندی و بخندانی،
آموخته ای که چگونه نيايش کنی،
هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،
هر بافت وجودت از شادی بلرزد ،
به آرامشی عظيم دست می يابی .
💕 کسی می تواند بخندد،
که طنز آميزی و بازي های روزگار را می شناسد .
کوتاه ترين راه برای گفتن دوستت دارم ،
لبخند است!!
يادتون باشه،
آدم های خندان و شاد،
به خدا شبيه ترند.
🌷🌷🌷
🌋 @doostibakhoda
🌷🌷🌷
#قهر_خدا
چیزی خطرناکتر و سخت تر از این که خداوند با انسان قهر کند یا خشم بگیرد نیست. قهر خدا غیر از بلاست، بلاها ممکن است بیایند ولی قهر نباشند قهر خدا آن موقعی است که انسان هویت انسانی اش لکه دار شود هر بلایی سرآدم بیاید آن قدر مهم نیست که هویت انسانی انسان لکه دار شود و شرافت انسانی زیرپا گذاشته شود و این عین حماقت است که انسان به دلیل یک لذت خیالی و موهوم گوهر انسانی اش که به تمام عالم میارزد را زیر پا بگذارد به قیمت تمام آفرینش نباید انسان آن گوهر را ذره ای آلوده کند.
🌷🌷🌷
🌋 @doostibakhoda
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت
با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه
صبح روز بعد …
همان دکتر سر مزار #دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید ............
🌋 @doostibakhoda
" #خیییلی-قشنگ-و-آموزندست "
سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد...
دستی به تنه و شاخه هایم کشید، تبرش را در آورد و زدو زد... محکم و محکم تر…
به خودم میبالیدم، دیگرنمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود.
میتوانستم یک قایق باشم، شاید هم چیز بهتری...
درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمیکردم…
اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومند تر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیرشده بود و دیگر جلوه ی برایش نداشتم،
مرا رها کرد با زخم هایم، و او را برد...
من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و... خشک شدم...
میگویند این #رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شوید انتخاب میکنید و وقتی با ضربه هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رها میکنید!
ای انسان تا #مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی، احساس نریز...
دیگری زخمی می شود...
#خشک-می-شود!
🌋 @doostibakhoda