eitaa logo
دوستی با خدا
30.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
101 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/BB7a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشت‌بام بازی می‌کرد، که در حین بازی پایش لیز می‌خورد و از بالا به پایین پرت می‌شود؛ پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او ‌را میگیرد و بر زمین میگذارد! مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباس‌های او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه این‌کار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او‌ از اولیای الهی است؟ و... او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوق‌العاده‌ای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارق‌العاده‌ای نکرده‌ام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد. 🌺بقره آیه ۱۸۶: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرد 🌋 @doostibakhoda
🔆هيچ مگو ✨لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت: 🍃امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور . 🍃شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دير وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد . روز چهارم، هيچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم. 🍃 لقمان گفت: پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى 🕋 @doostibakhoda
🔆ريا بر سر سفره زاهدى، مهمان پادشاهى بود . چون به طعام نشستند، كمتر از آن خورد كه عادت او بود و چون به نماز برخاستند، بيش از آن خواند كه هر روز مى‏خواند، تا به او گمان نيك برند و از زاهدانش پندارند. وقتى به خانه خويش بازگشت، اهل خانه را گفت كه سفره اندازند و طعام حاضر كنند تا دوباره غذا خورد. پسرى زيرك و خردمند داشت . گفت: اى پدر!تو اكنون در خانه سلطان بودى؛ آن جا طعام نبود كه خورى و گرسنه به خانه نيايى؟ پدر گفت: بود؛ ولى چندان نخوردم كه مرا عادت است تا در من گمان نيك برد و روزى به كارم آيد . پسر گفت: پس برخيز و نمازت را هم دوباره بخوان كه آن نماز هم كه در آن جا كردى، هرگز به كارت نيايد . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى 🕋 @doostibakhoda
🔆هيچ مگو ✨لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت: 🍃امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور . 🍃شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دير وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد . روز چهارم، هيچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم. 🍃 لقمان گفت: پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى 🕋 @doostibakhoda
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 🔆چه كسى براى حسينم گريه مى كند؟ هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شهادت حسين عليه السلام و ساير مصيبت هاى او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه عليهاالسلام سخت گريه نمود و عرض كرد: - پدر جان ! اين گرفتارى چه زمانى رخ مى دهد؟ رسول خدا فرمود: - زمانى كه من و تو و على در دنيا نباشيم . آن گاه گريه فاطمه شديدتر شد. عرض كرد: - چه كسى بر حسينم گريه مى كند، و به عزادارى او قيام مى نمايد؟ پيامبر فرمود: - فاطمه ! زنان امتم بر زنان اهل بيتم ، و مردان بر مردان گريه مى كنند و در هر سال ، عزادارى او را تجديد مى كنند. روز قيامت كه فرا رسد، تو براى زنان شفاعت مى كنى و من براى مردان ، و هر كه بر گرفتارى حسين گريه كند، دست او را مى گيريم و داخل بهشت مى كنيم . فاطمه جان ! تمام ديده ها روز قيامت گريان است ، مگر چشمى كه بر مصيبت حسين گريه كند! آن چشم براى رسيدن به نعمت هاى بهشت خندان است ! 📚بحار، ج 44، ص 292 🕋 @doostibakhoda
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸 🔆پاداش بسيار اطعام سدير يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟. گفتم : نه . فرمود: در هرماه ، چطور؟ گفتم : نه . فرمود: آيا در هر سال ، يك برده آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه . فرمود: سبحان اللّه ! آيا دست يكى از شيعيان ما را نمى گيرى ؟ تا به خانه ات ببرى و به او غذا بدهى تا سير گردد، سوگند به خدا اگر اين كار را انجام دهى براى تو بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان اسماعيل پيامبر باشد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 🕋 @doostibakhoda
✨✨✨✨✨✨✨✨ 🔆مزد دادن امام زمان عليه السلام براى خواندن زيارت عاشورا حاج سيد احمد (رحمة اللّه عليه ) براى من نوشت كه روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سيد موقّر معمّمى بر من داخل شد كه قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشيده بود، نظرى كرد به آنچه در زاويه حجره بود كمى از كتب و ظروف و فرشى بود فرمود: براى حاجت دنيا كفايت مى كند تو را و تو هر روز صبح به نيابت صاحب الزمان عليه السلام زيارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگير كه محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت : اين كفايت يك ماه تو را مى نمايد. و رفت رو به در مسجد و من به زمين چسبيده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تكلّم بنمايم نتوانستم و حتى نتوانستم برخيزم تا سيد خارج شد و همين كه بيرون رفت گويا قيودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پيدا كردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص كردم اثرى از آن آقا نديدم . 📚عبقرى الحسان مرحوم شيخ على اكبر نهاوندى : ج 1، ص 113. 🕋 @doostibakhoda
🔆محاسبه ام صادق عليه السّلام فرمودند: بر خردمند لازم است (در زندگي) چند برنامه داشته باشد: 1- برنامه اي براي مناجات با خدا 2- برنامه اي براي محاسبه نفس 3- برنامه اي براي تفکر در آفريده هاي خدا 4- و برنامه اي براي تفريح و بهره مندي از امور حلال. 📚الخصال/ ج 2/ ص 525 🌺داستان محاسبه🌺 شخصي بود به نام توبه بن صمه كه در بيشتر اوقات از شب و روز به مراقبه و محاسبه نفس مشغول بود . پس روزي ايام گذشته خود را حساب كرد 21500 روز شد ، (60سال×365روز)گفت : واي بر من آيا من خداي تعالي را روز قيامت به اين مقدار ملاقات كنم ، اگر هر روزي يك گناه كرده باشم بيست و يك هزار و پانصد گناه باشد ، چه بر سرم آيد ، اين جمله را گفت و بيهوش شد . ديدند او به همان بيهوشي از دنيا رفت و اين فقط به خاطر حساب بازپرسي قيامت بود كه او را اين موت ، دست داد. 📚سرمایه سعادت39 🕋 @doostibakhoda
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸 🔆پاداش بسيار اطعام سدير يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟. گفتم : نه . فرمود: در هرماه ، چطور؟ گفتم : نه . فرمود: آيا در هر سال ، يك برده آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه . فرمود: سبحان اللّه ! آيا دست يكى از شيعيان ما را نمى گيرى ؟ تا به خانه ات ببرى و به او غذا بدهى تا سير گردد، سوگند به خدا اگر اين كار را انجام دهى براى تو بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان اسماعيل پيامبر باشد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 🕋 @doostibakhoda
🔆وظايف همسر از ديدگاه پيامبر بانويى خدمت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! حق شوهر بر زن چيست ؟ حضرت فرمود: 1. زن بايد از شوهرش اطاعت كند و از فرمان او خارج نشود. 2. زن نبايد بدون اجازه شوهر از مال او صدقه بدهد. 3. زن نبايد بدون اجازه شوهر روزه مستحبى بگيرد. 4. زن بايد در همه حال (جز در موارد ممنوع ) خود را به شوهرش عرضه كند و در اختيارش قرار گيرد. 5. زن نبايد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود و اگر بدون اجازه از منزل شوهر خارج گردد، مورد لعن ملائكان آسمان ، زمين و فرشتگان غضب و رحمت ، قرار مى گيرد تا به خانه اش برگردد. 📚بحار : ج 103، ص 248. 🕋 @doostibakhoda
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 🔆رفتار با زيردستان على عليه السلام با غلامش ، قنبر، براى خريد پيراهن وارد بازار كوفه شد، به مرد پيراهن فروش فرمود: دو پيراهن لازم دارم . مرد عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ! هر نوع پيراهنى بخواهى ، من دارم . همين كه حضرت فهميد اين شخص ، او را مى شناسد از او گذشت ، به جوان لباس فروش ديگرى رسيد كه سرگرم خريد و فروش بود، از او دو پيراهن ، يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم خريد. سپس به قنبر فرمود: پيراهن سه درهمى را تو بپوش ! قنبر عرض كرد: سرور من ! پيراهن سه درهمى بر اندام شما سزاوارتر است زيرا شما به منبر مى رويد و مردم را موعظه مى كنيد. لباس وزين بر اندام خطيب زيباتر است . حضرت فرمود: قنبر! تو جوانى و جوان شكوه و آراستگى مى طلبد. از طرفى من از پروردگارم حيا مى كنم كه خود را بر تو در لباس برترى دهم ، زيرا از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: (البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاءكلون ) : از آنچه مى پوشيد به آنها (غلامان خدمتگزاران ) بپوشانيد و از آنچه مى خوريد به آنان بخورانيد. على عليه السلام پيراهن را پوشيد آستين آن از دستش بلندتر آمد، مقدار زيادى را پاره كرد و دستور داد كلاه براى نيازمندان درست كنند. جوان عرض كرد: اجازه فرماييد سر آستين پاره را بدوزم . امام عليه السلام فرمود: بگذار همچنان بماند، گذشت عمر سريعتر از آراستن لباس است . على عليه السلام پولها را داد و حركت نمود. كمى فاصله گرفته بود كه صاحب مغازه آمد. پس از آنكه متوجه شد پسرش پيراهن ها را به قيمت زياد فروخته است ، خود را به حضرت رسانيد، عذر خواست و گفت : يا اميرالمؤمنين ! پسرم شما را نشناخته و پيراهن ها را به قيمت زياد به شما فروخته است . اينك تقاضا دارم اين دو درهم زيادى را پس ‍ بگيريد. حضرت فرمود: من و پسرت در قيمت پيراهن ها به اندازه كافى صحبت كرديم و كم و زياد نموديم و هر دو راضى شديم . بنابراين معامله به رضايت طرفين انجام گرفته است ، هرگز دو درهم را نخواهم گرفت . 🔆بحار : ج 40، ص 324 و ج 74، ص 143 و ج 103، ص 93 با اندكى تفاوت 🕋 @doostibakhoda
🔆بهترين ويژگى زن امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: من و عده اى از اصحاب نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بوديم ، آن حضرت فرمود: بهترين ويژگى زنان چيست ؟ هيچيك از ما نتوانستيم جواب دهيم تا اينكه جلسه به پايان رسيد و از يكديگر جدا شويم . من بسوى فاطمه عليها السلام رفتم و از سوالى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از ما پرسيده بود او را مطلع كردم و گفتم كسى از ما نتوانست به آن پاسخ دهد. فاطمه عليها السلام فرمود: ولى من جواب آن را مى دانم ، بهترين ويژگى زنان اين است كه به مردها نگاه نكنند و مردها آنان را نبينند. نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله رفتم و عرض كردم : اى رسول خدا! شما سوال كرديد چه چيزى براى زنان بهتر است . بهترين صفت زنان اين است كه به مردها نگاه نكنند و مردها آنها را نبينند. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: تو وقتى نزد من بودى جواب آن را نمى دانستى چه كسى جواب سوال را به تو آموخت ؟ عرض كرد: فاطمه . پيامبر صلى اللّه عليه و آله شگفت زده شد و فرمود: براستى كه فاطمه پاره تن من است . بنابر گفته فاطمه عليها السلام زن بايد پوشش كامل خود را مراعات كند تا نامحرم او را نبينند و خود از نگاه به نامحرم بپرهيزد تا عفت و سلامت او محفوظ بماند. 📚بحارالانوار، ج 43، ص 91. 🕋 @doostibakhoda
🔆راز احترام پيامبر صلى الله عليه و آله به خواهر رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهر رضاعى (شيرى ) داشت ، روزى خدمت حضرت آمد. پيامبر چون او را ديد شادمان شد و عباى خود را براى او به زمين پهن كرد و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، با گرمى و لبخند با وى به گفتگو پرداخت ، تا خواهرش برخاست و رفت . اتفاقا همان روز برادر رضاعى اش نيز آمد. ولى پيغمبر با او مثل خواهرش ‍ رفتار نكرد. شخصى پرسيد: يا رسول الله ! چرا به خواهر بيشتر از برادر احترام نموديد؟ با اين كه او مرد بود. (يعنى او سزاوار به احترام بيشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهر نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت مى كند. بدين جهت خواهر را بيشتر از برادر محبت كردم . 📚بحار : ج 74، ص 56. 🕋 @doostibakhoda
🔆شرايط مهمانى شخصى اميرالمؤمنين عليه السلام را به مهمانى دعوت كرد. حضرت فرمود: دعوت تو را مى پذيرم اما به سه شرط. عرض كرد: آن سه شرط چيست ؟ فرمود: 1. خارج از منزل چيزى برايم نياورى ! 2. چيزى كه در منزل هست از من مضايقه نكنى (هر چه هست از آن پذيرايى كن ). 3. خانواده ات را هم به زحمت ميانداز! ميزبان شرايط را قبول كرد و حضرت نيز دعوت او را پذيرفت . در اسلام مهمانى هاى تحميلى و تجملاتى درست نيست . 📚ب : ج 75، ص 455. 🕋 @doostibakhoda
🔆حضرت موسى عليه السلام در مقام سنجش اعمال حضرت موسى عليه السلام در حالى كه به بررسى اعمال بندگان الهى مشغول بود، نزد عابدترين مردم رفت . شب كه فرا رسيد، عابد درخت انارى را كه در كنارش بود تكان داد و دو عدد انار افتاد. رو به موسى كرد و گفت : اى بنده خدا تو كيستى ؟ تو بايد بنده صالح خدا باشى ؟ زيرا كه من مدتها در اينجا مشغول عبادت هستم و در اين درخت تاكنون بيشتر از يك عدد انار نديده ام و اگر تو بنده صالح نبودى ، اين انار دومى موجود نمى شد! موسى عليه السلام گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . چون صبح شد حضرت موسى عليه السلام پرسيد: آيا كسى را مى شناسى كه عبادت او از تو بيشتر باشد؟ عابد جواب داد: آرى ! فلان شخص . نام و نشان او را گفت . موسى عليه السلام به نزد وى رفت و ديد عبادت او خيلى زياد است . شب كه شد براى آن مرد دو گرده نان و ظرف آبى آوردند. عابد به موسى عليه السلام گفت : بنده خدا تو كيستى ؟ تو بنده صالح هستى ! چون مدتهاست من در اينجا مشغول عبادت هستم و هر روز يك عدد نان برايم مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى اين نان دومى نمى آمد و اين ، به خاطر شماست . معلوم مى شود تو بنده صالح خدايى . حضرت موسى عليه السلام باز فرمود: من مردى هستم در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم ! سپس از او پرسيد: آيا عابدتر از خود، كسى را سراغ دارى ؟ گفت : آرى ! فلان آهنگر يا (دهقان ) در فلان شهر است كه عبادت او از من بيشتر است . حضرت موسى با همان نشان پيش آن مرد رفت ، ديد وى عبادت معمولى دارد، ولى مرتب در ذكر خداست . وقت نماز كه فرا رسيد، برخاست نمازش را خواند و چون شب شد، ديد در آمدش دو برابر شده ، روى به حضرت موسى نمود و گفت : تو بنده صالحى هستى ! زيرا من مدتها در اينجا هستم و درآمدم هميشه به يك اندازه معين بوده و امشب دو برابر است . بگو ببينم تو كيستى ؟ حضرت موسى همان پاسخ را گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . سپس آن مرد درآمدش را سه قسمت نمود. قسمتى را صدقه داد و قسمتى را به مولا و صاحبش داد و با قسمت سوم غذا خريد و با حضرت موسى عليه السلام با هم خوردند. در اين هنگام موسى عليه السلام خنديد. مرد پرسيد: چرا خنديدى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: مرا راهنمايى كردند عابدترين انسان را ببينم ، حقيقتا او را عابدترين انسان يافتم . او نيز ديگرى را به من نشان داد، ديدم عبادت او بيشتر از اولى است . دومى نيز شما را معرفى كرد و من فكر كردم عبادت تو بيشتر از آنان است ولى عبادت تو مانند آنان نيست ! مرد: بلى ! درست است ، من مثل آنان عبادت ندارم ، چون من بنده كسى هستم ، آزاد نيستم ، مگر نديدى من خدا را ذكر مى گفتم . وقت نماز كه رسيد تنها نمازم را خواندم ، اگر بخواهم بيشتر به عبادت مشغول شوم به درآمد مولايم ضرر مى زنم و به كارهاى مردم نيز زيان مى رسد. سپس از موسى پرسيد: مى خواهى به وطن خود بروى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: بلى ! مرد در اين وقت قطعه ابرى را كه از بالاى سرش مى گذشت صدا زد، پايين بيا! ابر آمد و پرسيد: كجا مى روى ؟ ابر: به سرزمين موسى بن عمران . مرد: اين آقا را هم با احترام به سرزمين موسى بن عمران برسان . هنگامى كه حضرت موسى به وطن بازگشت عرض كرد: با خدايا! اين مرد چگونه به آن مقام والا نايل گشته است ؟ خداوند فرمود: (ان عبدى هذا يصبر على بلائى و يرضى بقضايى و يشكر نعمائى ): اين بنده ام بر بلاى من شكيبا، به مقدراتم راضى و بر نعمتهايم سپاسگزار است . 📚ب : ج 69، ص 223. 🕋 @doostibakhoda
🔆صفات معلمان راهبر در یکی از جنگ‌های رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، قومی را نزد حضرتش آوردند، فرمود: «شما کیستید؟» گفتند: «مؤمنانیم، ای رسول خدا!» فرمود: «ایمان شما به کجا رسیده است؟» گفتند: «در بلا صبر کنیم و در خوشی شُکر و راضی به قضای الهی هستیم.» فرمود: «شما عالمان بردباری هستید که از کثرت دانایی نزدیک است پیامبر شوید (و همانند پیامبران، معلّم خلق، به‌طرف خدا هستید).» 📚بحرالمعارف، ج 2، ص 71 -بحار، ج 71، ص 153 🕋 @doostibakhoda
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸 🔆ترحم بر حيوانات نجيح گويد: حسن بن على عليه السلام را ديدم كه مشغول خوردن غذا بود و سگى روبروى او قرار گرفته بود، هر لقمه اى كه مى خورد يك لقمه هم به آن سگ مى داد. عرض كردم : يابن رسول اللّه ! اين سگ را از خود دور نمى كنى ؟ حضرت فرمود: رهايش كن زيرا من از خداوند حيا مى كنم كه جاندارى به من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم . 📚بحارالانوار ، ج 43، ص 352. 🕋 @doostibakhoda
🔆شخصيّتى غريب در دنيا محدّثين و مورّخين روايت كرده اند: هرگاه دردها و غم هاى جامعه براى مولاى متّقيان ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام غير قابل تحمّل مى گشت ؛ و مى خواست درد دل خود را بيان نمايد با خود زمزمه و درد دل مى نمود. و آن حضرت معمولا به تنهائى از شهر كوفه خارج مى شد و حوالى بيابان غَرىّ نجف اشرف گوشه اى را بر مى گزيد؛ و روى خاك ها مى نشست و دردهاى درونى خود را با آن فضاى ملكوتى بازگو مى نمود. در يكى از روزهائى كه حضرت به همين منظور رفته بود، ناگهان شخصى را مشاهده كرد كه بر اشترى سوار و جنازه اى را جلوى خود قرار داده است و به سمت آن حضرت در حركت مى باشد. همين كه آن شخص شتر سوار نزديك حضرت امير عليه السلام رسيد، سلام كرد و حضرت جواب سلام او را داد و سؤال نمود: از كجا آمده اى ؟ پاسخ داد: از يمن آمده ام . امام عليه السلام فرمود: اين جنازه اى كه همراه دارى كيست ؟ و براى چه آن را به اين ديار آورده اى ؟ در پاسخ گفت : اين جنازه پدرم مى باشد، او را از ديار خود به اين جا آورده ام تا در اين مكان دفن نمايم ، امام علىّ عليه السلام اظهار نمود: چرا او را در سرزمين خودتان دفن نكرده اى ؟ در پاسخ اظهار داشت : چون پدرم قبل از مرگ خود وصيّت كرده است كه او را براى دفن به اين جا بياوريم ؛ همچنين پدرم گفته بود: در اين سرزمين مردى دفن خواهد شد كه در روز قيامت جمعيّتى را به تعداد طايفه ربيعه و مُضر يعنى ؛ تعداد بى شمارى را شفاعت نموده و از عذاب جهنّم نجات مى دهد؛ و ايشان را اهل بهشت مى گرداند و شفاعتش در پيشگاه خداوند پذيرفته است . حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام سؤ ال نمود: آيا آن مرد را مى شناسى ؟ آن شخص گفت : نه ، او را نمى شناسم . فرمود: به خداوندى خدا! من همان شخص هستم . و امام عليه السلام اين سخن را سه بار تكرار نمود و سپس جنازه را به كمك يكديگر در آن سرزمين دفن كردند. 📚ارشاد القلوب ديلمى : ص 440، بحارالا نوار: ج 82، ص 68، ح 5، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 311، ح 2. 🕋 @doostibakhoda
🔆رفتار امام در برابر شخص نادان امام محمد باقر(علیه السلام ) فرمود: حضرت امير على عليه السلام نماز صبح را در وقت فضيلت ميخواند و تا اول آفتاب به تعقيب نماز اشتغال داشت . موقعي كه خورشيد طلوع ميكرد عده اى از افراد فقير و غير فقير گردش جمع ميشدند به آنان احكام دين و قرآن ميآموخت و در ساعت معين بكار تعليم خاتمه ميداد و از جا حركت ميكرد. روزى از مجلس درس خارج شد بين راه با مرد جسورى برخورد نمود و درباره آنحضرت كلمه قبيحى گفت . (راوى ميگويد امام باقر نفرمود آن مرد بى ادب كه بود و نامش چه بود). على عليه السلام از شنيدن آن سخن دوباره به مسجد برگشت ، بمنبر رفت و دستور داد مردم را خبر كنند تا در مسجد گرد آيند. بقدر كافى جمعيت آمد و آن مرد بى ادب نيز در مجلس حضور يافت . حضرت پس از حمد باري تعالى فرمود: محبوب تر از هر چيز نزد خداوند و نافع تر از هر چيز براى مردم ، پيشواى بردبار و عالم به تعاليم الهى است و چيزى مبغوض تر نزد خدا و زيانبارتر براى مردم ، از نادانى و بى صبرى رهبر نيست . بعد چند جمله اى درباره انصاف و طاعت الهى سخن گفت . سپس فرمود: كسي كه ساعت قبل سخنى بزبان آورد كجا است ؟ مرد جسور كه نميتوانست گفته خويش را انكار نمايد بصداى بلند گفت يا اميرالمؤ منين اين منم كه در مجلس حاضرم . حضرت فرمود: اما من اگر بخواهم ، گفتنى ها را با حضور مردم ميگويم . مرد كه خود را در معرض هتك و رسوائى ميديد پيشدستى كرد و بلافاصله گفت ، و اگر بخواهى عفو ميكنى و مى بخشى كه تو شايسته چشم پوشى و گذشتى . حضرت فرمود: بخشيدم و عفو نمودم . به امام باقر(علیه السلام ) عرض شد كه على عليه السلام چه مطالبى را با حضور مردم ميخواست بگويد؟ فرمود سوابق بد و اوصاف ناپسند او را. 📚بحار، جلد 9، صفحه 539 🕋 @doostibakhoda
🔆امام دوستدار كيست عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى ميكند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. پيغمبر اكرم (صل الله علیه و آله ) خواهرى رضاعى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و روانداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن نشانيد با گشاده روئى و احترام بسويش توجه كرد و در صورت او ميخنديد تا از خدمت حضرت مرخص شد و رفت ، اتفاقا همانروز برادرش نيز آمد ولى حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) آن نحو رفتاريكه با خواهرش نمودند با او انجام ندادند. بعضى از صحابه عرض كردند يا رسول الله با خواهرش سلوكى كرديد كه با برادر آنرا بجا نياورديد با آنكه او مرد بود؟ (يعنى سزاوارتر بآن محبت بود) فرمود علت زيادى احترام من اين بود كه آن دختر به پدر و مادر خويش نيكى ميكند. 📚منتهى الامال ، ج 2، ص 324 و ج 16 بحار. 🕋 @doostibakhoda
، 🔆با اين خانواده رابطه پيدا كنيد در اعلام الورى از محمد بن اسماعيل و او نيز از محمد بن فضيل نقل كرده كه اختلاف نمودند رواة اصحاب ما در مسح دو پا كه آيا از سر انگشتان تا ساق پا است يا از ساق پا تا سرانگشتان است على بن يقطين نامه اى بموسى بن جعفر عليه السلام نوشت كه يا ابن رسول الله اصحاب ما در مسح پا اختلاف دارند اگر بخط شريف خود چيزى بنويسيد تا بر آن عمل كنيم بسيار خوبست . جواب رسيد كه اى على بن يقطين بايد اينطور وضو بگيرى . سه مرتبه مضمضه ميكنى و سه مرتبه اشتنشاق و سه مرتبه صورت را شستشو ميدهى و آبرا بداخل محاسن خود ميرسانى بعد تمام سر و روى گوش و داخل آنرا مسح ميكنى و سه مرتبه دو پايت را تا ساق ميشوئى مبادا مخالفت با دستوريكه دادم بنمائى همينكه نامه بعلى بن يقطين رسيد از فرمايش امام عليه السلام در شگفت شد زيرا مخالف طريقه مشهور در ميان شيعه بود؛ ولى گفت امام و پيشواى منست هر چه بفرمايد وظيفه من خواهد بود و بهمان طريق عمل ميكرد تا اينكه از او پيش هرون الرشيد سخن چينى كردند. هرون بيكى از خواص خود گفت درباره على بن يقطين خيلى حرف ميزنند و من چندين مرتبه او را آزمايش كرده ام و خلاف آن ظاهر شده است . آنشخص گفت چون رافضيان در وضو با ما اختلاف دارند و پاها را نميشويند خوبست اميرالمؤ منين بطوريكه او مطلع نشود از محلى ببينند چگونه وضو ميگيرد با اين آزمايش كشف واقع خواهد شد. هرون مدتى صبر كرد تا اينكه روزى على بن يقطين را بكارى در منزل واداشت و وقت نماز رسيد. على بن يقطين در اطاق مخصوصى وضو مى گرفت و نماز ميخواند. همينكه موقع نماز شد هرون در محليكه على او را نمى ديد ايستاده و مشاهده ميكرد. على بن يقطين آب خواست و بطوريكه امام عليه السلام دستور داده بود وضو گرفت هرون ديگر نتوانست صبر كند از محل خود بيرون آمد و گفت بعد از اين سخن هيچكس را درباره تو قبول نمى كنم . از اينرو على بن يقطين در نزد هرون بمقام ارجمندى رسيد. پس از جريان نامه موسى بن جعفر عليه السلام باو رسيد در آن نامه نوشته بود يا على بعد از اين وضو بگير بطوريكه خداوند واجب كرده . صورتت را يك مرتبه از روى وجوب بشوى و مرتبه دوم از جهت آنكه شاداب شود و دستهايت را از مرفق همانطور شستشو ده و با بقيه رطوبت دستها سرو پاهايت را از سر انگشتان تا ساق مسح كن آنچه بر تو مى ترسيدم برطرف شد. 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی 🕋 @doostibakhoda
🔆حاج شيخ در ماه رمضان ماه رمضان در فصل زمستان بود و هواى مشهد آن زمان بسيار سرد بود بطورى كه حوض آب منزل با آنكه سطحش بوسيله قاب پوشيده بود، اغلب نصف شب مى تركيد. مرحوم حاج شيخ در ماه رمضان پنج شب در شهر منزل ما بودند. شب اول پس از افطار و نماز مغرب و عشاء من و برادر بزرگتر و كوچكترم رفتيم مسجد گوهر شاد پاى منابر و چون شبها بلند بود حدود 5 ساعت در مسجد و حرم بوديم . وقت مراجعت برادر بزرگترم درب حياط را باز كرد تا داخل حياط شديم . گفت : آى كى هستى ! بلافاصله مادرم دويد و گفت آهسته آقاى حاج شيخ هستند و معلوم شد اول شب حاج شيخ آمده اند وسط حياط زير آسمان مقدارى برف روى قاب حوض را كنار زده و يك تكه گونى پهن كرده و آنجا نشسته اند به دعا خواندن ؛ گويا شرط لازم آن دعا اين بوده كه حتماً زير آسمان ، بايد خوانده شود و حدود شش ساعت در هواى 20 درجه زير صفر در وسط حياط زير آسمان نشسته اند و اين برنامه همه شب عملى مى شد در صورتيكه كاسه آب در طاقچه اطاق يخ مى بست . مرحوم حاج شيخ فرموده بودند كه در زمان كودكى من ، استادم در ((تخت فولاد اصفهان )) در شب بسيار سرد زمستان در فضاى تخت فولاد مشغول خواندن دعا بوده . يارانش كه من جمله پدر من از آنها بود در داخل اطاق كنار منقل آتش از سرما مى لرزيدند. پدر حاج شيخ نزد استاد رفته و گفته بود اگر صلاح مى دانيد امشب چون خيلى هوا سرد است داخل اطاق مشغول ذكر باشيد. استاد دست پدر حاج شيخ را گرفته و به داخل عبا كشيده و گفته بود آخر اسم خدا بقدر پنج سير زغال حرارت نداره ؟! پدر حاج شيخ گفته بود خدا شاهد است كه وقتى دست مرا به داخل عبا كشيد خيال كردم دست من داخل تنور نانوائى شده است . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده 🕋 @doostibakhoda
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸 🔆پيروان ائمه عليهم السلام در هنگام مرگ صدوق از حضرت عسكرى عليه السلام و ايشان از رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) نقل كردند كه آنجناب فرمود مؤ منين هميشه از عاقبت خود در ترسند و يقين ندارند كه مشمول رضايت خدا واقع ميشوند يا نه تا موقع مرگ مؤ من وقتى كه ملك الموت را ديد در آن شدت درد بسيار متاءثر است كه اكنون از خانواده و اموال خود جدا ميشود با اينكه بآرزوهايش نرسيده ملك الموت باو ميگويد آيا هيچ عاقلى براى مال و ثروتيكه فايده ندارد غصه مى خورد با اينكه خداوند بجاى آن چندين هزار برابر باو داده است ميگويد نه ملك الموت اشاره ميكند بطرف بالا نگاه كن : مى بيند قصرهاى بهشت و درجات آنرا كه از حدود آرزوهم خارج است باو مى گويد اينجا منزل تو است و اينها را خداوند بتو عنايت كرده و افراد صالح از خانواده ات با تو در همينجا ساكن ميشوند آيا راضى هستى در عوض ثروت و مال دنيا اين مقام را بتو بدهند؟ ميگويد آرى بخدا قسم راضيم . سپس ميگويد باز نگاه كن وقتى توجه ميكند حضرت رسول ( صل الله علیه وآله و سلم) و اميرالمؤ منين و فرزندان ارجمند ايشان را در اعلا عليين مى بيند ملك الموت ميگويد اينها همنشين و انيس تو هستند آيا بجاى كسانيكه در اين جهان از آنها مفارقت ميكنى راضى نيستى اينها با تو باشند؟ مى گويد چرا به خدا قسم راضيم . همين است تفسير و معناى آيه شريفه ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه الا تخافوا فما امامكم من الاهوال فقد كفيتموه و لاتحزنوا على ما تخلفونه الذرارى والعيال والاموال فهذا شاهد تموه فى الجنان بدلا منهم وابشروا بالجنة التى كنتم توعدون هذه منازلكم و هؤ لاء اناسكم و جلاسكم نحن اوليائكم فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة ولكم فيها ما تشتهى انفسكم ولكم فيها ما تدعون نزلا من غفور رحيم . 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی 🕋 @doostibakhoda
🔆قانون پياده رو و سواره بنابر فرمايش امام موسى كاظم عليه السلام كه فرمود: هنگامى كه حضرت صاحب اءمر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و سلام اللّه عليه ) ظهور نمايد، قانونى را براى عبور و مرور از خيابان ها و پياده روها تعيين و به مرحله اجراء در مى آورد، كه به شرح ذيل مى باشد: كلّيه سواره ها - موتورى ، ماشين ، دوچرخه ، الاغ و... بايد از خيابان حركت و عبور نمايند. و كلّيه پياده ها بايد از پياده رو استفاده و رفت و آمد نمايند. تبصره : هر سواره اى كه از پياده رو استفاده و حركت نمايد، چنانچه برخوردى با عابر كند و آسيبى به او برساند، مقصّر و ضامن است و بايد خسارت او را پرداخت كند. هر پياده و عابرى كه از خيابان استفاده و رفت و آمد نمايد، هرگونه آسيبى توسّط سواره اى به او برسد ضمانتى برايش نيست و خسارت بر عهده خودش مى باشد 📚وسائل الشّيعة : ج 29، ص 243، ح 3. 🕋 @doostibakhoda
🔆اعلام خطر سالهاى اول بعثت بود، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به دامنه كوه صفا تشريف آوردند و ايستادند و فرياد كشيدند و اعلام خطر كردند. مردم جمع شدند كه ببينند چيست و چه خبر است . پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) اول از مردم تصديق خواستند كه اى مردم ، مرا در ميان خود چگونه شناخته ايد؟ همه گفتند: تو او را امين و راستگو يافته ايم . فرمود: اگر من الان به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوهها دشمن به لشكر جرار آمده است و مى خواهد بر شما هجوم آورد، آيا سخن مرا باور مى كنيد؟ گفتند، البته كه باور مى كنيم . پس از آنكه اين گواهى را از مردم گرفتند فرمودند: انّى نذير لكم بين يدى ، عذاب شديد من به شما اعلام خطر مى كنم كه اين راهى كه شما مى رويد، دنباله اش عذاب شديد الهى است ، در دنيا و آخرت ، و پيامبر آمده است تا انسانها را به سوى پروردگار خويش ‍ دعوت كند. 📚نقل از: ((سيره نبوى ، صفحه 107) 🕋 @doostibakhoda