eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
55.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره های آموزشی کاملا رایگان
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_هفتادُ_پنجُم راستی! منطقه تل‌عزان هم از ما شهد
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》  صبح که از راه می‌رسد، فرمانده نقشه‌ای پیش رویمان می‌گذارد و شروع می‌کند به تشریح وضعیت منطقه. برایمان از انتحاری‌هایی می‌گوید که گاه و بیگاه، تن به آتش می‌دهند و منطقه‌ای را به آتش می‌کشند. این‌جا به ماشین‌های انتحاری می‌گویند مُفَخَخِه! حتی اسمش هم زمخت است! حرف‌ها که تمام می‌شود، برای استقرار در روستای خلصه اعزام می‌شویم. یکی دو روز اول، به آشنایی با منطقه می‌گذرد. در روستاهای دور و اطراف، گشت می‌زنیم. در تمام مسیرها، تلی از بتن و خاک و آجر، دو سوی جاده را آکنده است؛ روستاهای به کلی ویران، درختانِ نیم‌سوخته‌ی بی‌سر؛ درِ بازِ خانه‌ها؛ لباس‌های رنگارنگ کودکان که فرشِ زمین شده و عروسک‌هایی که با چشم‌های باز، نگاه‌مان می‌کنند... صدای بازی کودکان با عروسک‌ها توی گوشم می‌پیچد؛ مادرانِ خردسال این عروسک‌ها، الان، همین الان، کجا هستند؟ چه شد که زندگی، رختش را از این خانه‌ها کشید؟ چه کسی گردِ وحشت را، گردِ مرگ را بر این منطقه پاشیده است... چند کوچه آن‌سوتر، کودکانی را می‌بینیم که جنگ، نتوانسته آن‌ها را از خانه‌شان دور کند؛ بهتر بگویم، جایی برای رفتن نداشته‌اند و نیافته‌اند... دستِ نوازشی به سرشان می‌کشیم. دیدن‌شان، گرهِ مشت‌هایمان را محکم‌تر می‌کند.... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
_ بسم‌اللہ .
35 - و مشرکان‌ گفتند: ‌اگر‌ ‌خدا‌ می‌خواست‌، نه‌ ‌ما و نه‌ پدرانمان‌ هیچ‌ چیزی‌ ‌را‌ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌او‌ نمی‌پرستیدیم‌ و بی‌خواست‌ ‌او‌ چیزی‌ ‌را‌ حرام‌ نمی‌کردیم‌ کسانی‌ ‌که‌ پیش‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بودند نیز چنین‌ کردند، ولی‌ آیا پیامبران‌ وظیفه‌ای‌ جز ابلاغ‌ آشکار ‌بر‌ عهده‌ دارند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
☁️___
پیام‌خدا‌بہ‌تو: [بنده‌من.. هرکس‌من‌راوکیل‌خود‌قراردهد من‌اورا‌ناامیدنخواهم‌کرد]♥️🔐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_هفتادُ_ششُم  صبح که از راه می‌رسد، فرمانده نقش
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 راستی! این‌جا نامم را کمیل صدا می‌زنند. خودم این اسم را انتخاب کرده‌ام. از دعای کمیل، تا گردان کمیل، تا خودِ کمیل! این نام را دوست دارم. هرکدام از بچه‌ها هم نام جهادی‌شان را انتخاب کرده‌اند. عباس رحمانیان، اوایل آمدن‌مان دوست داشت «رحمان» باشد و حالا به نام یکی از سه عموی شهیدش، «رحیم» است. ابوالفضل موقر، «احمد» را انتخاب کرده. می‌گوید در خانه به این نام صدایش می‌زنند. و امیر قرالو هم همان امیر را می‌پسندد! کارِ ما چهار نفر هم‌دانشگاهی در سوریه با هم گره خورده! شب که به محل استقرار می‌رویم، رحیم می‌کوشد با شوخی‌هایش، غربتِ دل‌هایمان را بشکند اما بارِ دلتنگی برای فاطمه، روی دلم سنگینی می‌کند. گوشی‌ام را برمی‌دارم که به او پیامی بدهم. تک‌بیت بیدل را برایش می‌خوانم و می‌فرستم:«خدا نصیب دلِ هیچ کافری نکند/ کرشمه‌های بتی را که من پرستیدم... تو بتِ منی فاطمه...» حرف‌های منِ بیدل، از زبان بیدل... شعر در برابر شعر! فاطمه هم برایم شعر می‌خواند:«آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند؟/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟/ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟».... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪