eitaa logo
🌺دروس حوزوی؛ حامد اصغری🌺
415 دنبال‌کننده
574 عکس
82 ویدیو
134 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 حدیث جلسه ۴۰: «برترین هجرت» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 قَالَ أَبُوذَرٍّ (رَضِيَ اَللهُ عَنْهُ): وَ دَخَلْتُ يَوْماً عَلَى رَسُولِ اَللهِ (صَلَّى اَللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ فِي اَلْمَسْجِدِ جَالِسٌ وَحْدَهُ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَتَهُ... قُلْتُ: يَا رَسُولَ الله؛ أَيُّ اَلْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سلّم): «مَنْ هَجَرَ اَلسُّوءَ» 🖊 شرح حدیث: ✳️ جناب ابوذر در ادامه سؤالات قبلى می‌پرسد: كدام هجرت با فضيلت‌تر است؟ 🍃 احتمالاً در ذهن شريف ابى‌ذر اين بود كه بعضى از مكه مهاجرت كردند، و بعضى از قبايل، بعضى زودتر و بعضى ديرتر، مى‌خواهد بداند كدام‌يک از اين هجرت‌ها افضل است؟ 🍃 در پاسخ حضرت مسأله را از اين مقوله فراتر مى‌برند، اين‌كه مهاجر از كجا و در چه زمان هجرت كرده، اين‌ها اهميتی ندارد، مى‌فرمايد: اين‌كه انسان از بدى هجرت كند، از همه هجرت‌ها بهتر است. 🍃 اين هجرتی است كه براى ما هم هست، ما هم می‌توانيم از بدی‌های خودمان هجرت كنيم، 🌱 از آن ايستگاه غلط انحرافى كه اخلاق ما، رفتار ما، برداشت‌هاى نادرست ما از مفاهيم زندگى، ما را در آن ايستگاه‌ها پايبند كرده، و نگه‌داشته، از اين‌ها هجرت كنيم. 1⃣ اين، هم هوشمندی لازم دارد كه انسان عيوب خود را هوشمندانه پيدا كند. بدى‌هاى موجود در صفحه وجود و قلب خود را بفهمد، و بر حبّ نفس كه مانع از ديدن عيوب می‌شود، فائق بيايد، 2⃣ دوم اين‌كه عزم راسخ بر ترک بكند. هم‌چنان‌که هجرت از مكه به مدينه در زمان پيامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) عزم راسخ لازم داشت، هر آدم سست عنصری حاضر نبود تن به اين كار بدهد. اين هم همان عزم راسخ را لازم دارد، كأنّه از يک وادى به يک وادى ديگرى انسان مهاجرت كند، 🍃 فرمود: اين هجرت از همه هجرت‌ها افضل است، و الّا اگر از يک مكانی به يک مكان بهترى، مناسب‌تری رفتيم، امّا بدی هايمان را هم با خودمان برديم، چه فايده! همان مشكلات و بلايا و بدبختی‌هایی كه در آن‌جا با آن به سر می‌بردیم، همان را با خودمان آورديم، همان حسد را، همان بخل را، همان دنيا طلبى را، همان بد دلى نسبت به خلق خدا، همان ايذاء نسبت به انسان‌ها را، همان بی ايمانی و بی‌اعتقادی به خدا را. اين‌ها را با خودمان همه‌جا حمل كرديم، فايده‌ای ندارد، بدبختی‌های انسان را كم نمى‌كند، بايد از بدى هجرت كرد. 📚 مكارم الأخلاق؛ صفحه ۴۷۲؛ حسن بن فضل طبرسی 📆 ۱ اسفند ۱۳۸۵ (جلسه ۱۵۱ مکاسب محرّمه)
🛑 احکام نماز 🔶 استاد: حجت الاسلام اصغری ۱. در صورت شکّ در خواندن نماز، بعد از فراغت از وقت نماز، وظیفه چیست؟ به چه دلیل؟ الف) لازم نیست نماز خوانده شود - قاعده فراغ ب) لازم نیست نماز خوانده شود - قاعده تجاوز ج) واجب است نماز به‌صورت قضاء به‌جا آورده شود - قاعده اشتغال د) واجب است نماز به‌صورت قضاء به‌جا آورده شود - قاعده حیلوله ۲. اگر شخصی نمازی را بدون طهارت از حدث، بر اثر جهل به موضوع یا حکم شرعی به‌جا آورد، و بعد از وقت متوجه شد، چه وظیفه‌ای دارد؟ الف) باید نماز را قضاء کند ب) قضای نماز لازم نیست ج) در جهل به حکم قضای آن واجب نیست د) در جهل به موضوع قضای آن واجب نیست
جلسه ۴۷. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ بيع نصف الدار. ج۳، ص ۵۲۷. نعم، یمکن أن یقال. ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
12.6M
جلسه ۴۷. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ بیع نصف الدار المکاسب، ج۳، ص ۵۲۷؛ نعم، یمکن أن یقال 📆 شنبه؛ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۷: «خیر دنیا و آخرت: زهد، فقاهت و شناخت عیوب دنیا» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي، [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْقَاسَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي اَلدُّنْيَا، وَ فَقَّهَهُ فِي اَلدِّينِ، وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا، وَ مَنْ أُوتِيَهُنَّ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 این سه خصوصیت را خداوند به هر کس داد نشانه‌ی این است که به آن بنده محبّت دارد: 1⃣ زَهَّدَهُ فِي اَلدُّنْيَا اوّل اين‌که: خدای متعال این شخصی را که مورد محبّت اوست در دنیا تزهید می‌کند؛ یعنی بی‌رغبتی به دنیا را به او می‌دهد. 2⃣ فَقَّهَهُ فِي اَلدِّينِ دوّم این‌که: او را در دین فقیه می‌کند؛ یعنی عالم به دین و عارف به احکام دین می‌شود. 🌱 البته مراد فقط احکام فرعی و فقه اصطلاحی نیست، بلکه توحید و معارف دینی که فقه الله الاکبر است، در درجه‌ی اوّل قرار دارد؛ یعنی نسبت به دین بصیرت پیدا می‌کند. معارف دینی و احکام دینی برای او روشن می‌شود. 3⃣ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا سوم: عیوب دنیا را به او نشان می‌دهد. ❌ ما غالباً از عیوب دنیا غفلت داریم. مثل بچه‌ای که یک ظرف شیرینی مثلاً یا یک عروسکی، اسباب‌بازی جلوی چشمش هست. این دیگر هیچ چیزی نمی‌فهمد، غیر از اين‌که آن را به دست بیاورد. راه می‌افتد به طرف آن، سر راهش تُنگ آب را واژگون می‌کند، آن‌چه را در اتاق هست به هم می‌ریزد، حواسش نیست، فقط دنبال بدست آوردن آن است. بعد هم که آن را به دست می‌آورد، از اين‌که خوردنش برای او ضرر دارد، غافل است. مجذوب و دلباخته‌ی این شیء است. 🍂 وضع ما مردم معمولی نسبت به دنیا همین است. نگاه می‌کنیم به همین ظاهر قضیه؛ ثروتی، جاه و جلالی، وسیله‌ی تعیّشی، زر و زیورهایی، از این چیزهایی که در زندگی معمول است، تمام هم نمی‌شود؛ یعنی انسان از این چیزها سیری هم ندارد. مثل آب دریا، در روایت دارد که هر چه انسان بنوشد، تشنه‌تر می‌شود. عیوبش را نمی‌فهمیم. ✅ لکن کسی که مورد لطف خدا است و تفضّل الهی شامل حال او شده است، عیوب دنیا را می‌فهمد. این غذا چرب و شیرین است، لذیذ است، این حسنش است، عیبش این است که وقتی انسان خورد، چربی بدنش زیاد می‌شود، سکته می‌کند، کبدش از کار می‌افتد. ملتفت عیوبش نیستیم. 🍃 امّا کسی که عارف به حقایق است و خدای متعال به او محبّت ورزیده است، او عیوبش را هم می‌فهمد. حسنش را دیدی، عیبش را هم بفهم! ❇️ و اگر کسی این سه چیز را داشته باشد، یعنی زهد در دنیا، فقه در دین، بصیرت نسبت به عیوب دنیا، خیر دنیا و آخرت به این شخص داده شده است. 🍃 خیر آخرتش معلوم است. 🍃 دنیا هم به خاطر این‌که اهل دنیا و کسانی که عرق می‌ریزند برای کسب دنیا، اين‌ها به مراتب در زحمت بیشتری هستند از آن کسی که خیالش آسوده است. چیزی گیرش آمد به قدر کفافش مصرف می‌کند، خدا را هم شکر می‌کند، نیامد هم به فکرش نیست. از دستش رفت، محزون و اندوهگین نمی‌شود. 🍃 این راحت است در دنیا. این‌هایی که بیشتر دارند، دغدغه و غصه‌ی بیشتری دارند. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۳؛ فیض کاشانی 📆 ۳۰ مهر ۱۳۸۷ (جلسه ۲۳۷ مکاسب محرّمه).
جلسه ۴۷. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۰. مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... معلّق... تتمّة... ثانیهما. ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
11.78M
🎙جلسه ۴۷. اصول۲،کفایةالأصول؛ المقصد الأول: في الأوامر...فصل: في مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... الواجب المعلّق ج۱، ص ۱۵۰؛ تتمّة... ثانیهما 📆 شنبه؛ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۷: «مؤمنین نوکر یکدیگر هستند» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ جَمِيلٍ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «اَلْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؛ قُلْتُ: وَ كَيْفَ يَكُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؟! قَالَ: يُفِيدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً اَلْحَدِيثَ». 🖊 شرح حدیث: 🍃 مؤمنین، خدمتکاران یکدیگرند. 🌱 خَدَم جمع خادِم، خدمتکار. محترمانه‌اش، کلمه‌ی خدمتکار است، و غیر محترمانه‌اش کلمه‌ی نوکر است. تعبیر خدمتگزار یک تعبیر دیگری است، یک معنای عرفیِ دیگری در فارسی دارد که متفاوت است با معنای خدمتکار. خادم به همان معنای خدمتکار است. می‌گوید: مؤمنین خدمتکارهای همدیگرند. 🍃 تعجّب می‌کردند که: چطور، همه خدمتکار یکدیگر هستند! یا به تعبیر عرفی‌تر: همه نوکر هم هستند! چطوری می‌شود که خدمتکار باشند بعضی برای بعضی دیگر؟! 🍃 فرمود: به این صورت که به هم فایده برسانند. 🍃 پس فایده‌رساندن مؤمنین نسبت به هم، خدمتکاری آن‌هاست. منّتی در آن وجود ندارد.نکته‌اش این است: چه مثل ما مردم معمولی که به حسب شأن اجتماعی در عرض یکدیگر قرار داریم، و چه آن کسی که به حسب شأن اجتماعی، شأن والاتری دارد، مثلاً رئیس یک تشکیلاتی است، اگر فایده‌ای به مؤمنین رساند، باید خود را خدمتکار آن‌ها بداند، نباید منّتی بر سر آن‌ها داشته باشد. ✅ تنها این نیست که باید به هم نفع برسانند، بلکه بایستی این نفع‌رساندن موجب منّت و از این قبیل نباشد، خدمتی را که انجام می‌دهند، با منّت‌گذاشتن باطل نکنند! 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۴۵؛ فیض کاشانی 📆 ۳۰ آذر ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۴ مکاسب محرّمه)
جلسه ۴۸. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ بيع نصف الدار. ج۳، ص ۵۲۹. و الظاهر أنّ مستند المشهور. ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
13.8M
جلسه ۴۸. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ بیع نصف الدار المکاسب، ج۳، ص ۵۲۹؛ و الظاهر: أنّ مستند المشهور 📆 یکشنبه؛ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۸: «زهد، برترین راه وصول به حقّ» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي، [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْقَاسَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً...» ... وَ قَالَ: «لَمْ يَطْلُبْ أَحَدٌ اَلْحَقَّ بِبَابٍ أَفْضَلَ مِنَ اَلزُّهْدِ فِي اَلدُّنْيَا، وَ هُوَ ضِدٌّ لِمَا طَلَبَ أَعْدَاءُ اَلْحَقِّ؛ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مِمَّا ذَا؟ قَالَ: مِنَ اَلرَّغْبَةِ فِيهَا» [وَ قَالَ: أَلَا مِنْ صَبَّارٍ كَرِيمٍ؛ فَإِنَّمَا هِيَ أَيَّامٌ قَلاَئِلُ، أَلَا إِنَّهُ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ أَنْ تَجِدُوا طَعْمَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدُوا فِي اَلدُّنْيَا.] 🖊 شرح حدیث: 🍃 راه‌هایی، درهایی که انسان می‌تواند از آن درها و از آن راه‌ها برود تا به حقّ برسد، حقّ را درک کند، که طبعاً راه‌های گوناگونی است، هیچ یک از این ابواب و از این طُرقی که انسان را به حقّ می‌رساند، مثل زهد در دنیا نیست. برای رسیدن به حق، شناختن حق از باطل، تشخیص راه حق از راه باطل، بهترین راه‌ها عبارت است از زهد در دنیا. ✅ خیلی مطلب عمیق و پرمغزی است این حرف. چون مهم‌ترین چیزی که انسان را از حق منصرف می‌کند، دل انسان را مشوب می‌کند، انسان را از حق به باطل گرایش می‌دهد، هوای نفس است، دنیاطلبی است. اگر چنان‌چه این دنیاطلبی، این هوای نفس، و رغبت به زخارف دنیا را انسان نداشته باشد، شناخت حق برای او از باطل آسان می‌شود. بهترین راه‌ها برای شناخت حق این است. 🍃 وَ هُوَ ضِدٌّ لِمَا طَلَبَ أَعْدَاءُ اَلْحَقِّ. این زهد دنیا نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که دشمنان حق، یعنی اهل باطل طلب می‌کنند، همین هم آن‌ها را به باطل می‌اندازد. ❓قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مِمَّا ذَا؟ آن چیزی که دشمنان حقّ به آن علاقه‌مندند و در آن راه قرار دارند چیست؟ 🍃 قَالَ: مِنَ اَلرَّغْبَةِ فِيهَا. رغبت در دنیا، عشق به دنیا، دلباختگی به دنیا. این آن چیزی است که انسان را از راه حق منصرف می‌کند، به باطل می‌اندازد، از شناختن راه حق از راه باطل جلوگیری می‌کند. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۳؛ فیض کاشانی 📆 ۵ آبان ۱۳۸۷ (جلسه ۲۳۸ مکاسب محرّمه).
جلسه ۴۸. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۲. مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... و منها تقسیمه إلی النفسيّ و الغیريّ. ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
12.2M
🎙جلسه ۴۸. اصول۲،کفایةالأصول؛ المقصد الأول: في الأوامر...فصل: في مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... ج۱، ص ۱۵۲؛ و منها: تفسیمه إلی النفسيّ و الغیريّ 📆 یکشنبه؛ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۸: «اهمیّت حقوق مؤمن» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ صَاحِبِ اَلْكِلَلِ] عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: «كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) فَعَرَضَ لِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، كَانَ سَأَلَنِي اَلذَّهَابَ مَعَهُ فِي حَاجَةٍ، فَأَشَارَ إِلَيَّ، فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ، فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً، فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، فَقَالَ: «يَا أَبَانُ! إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا؟ قُلْتُ: نَعَمْ؛ قَالَ: فَمَنْ هُوَ؟ قُلْتُ: رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا؛ قَالَ: هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ؟ قُلْتُ: نَعَمْ؛ قَالَ: فَاذْهَبْ إِلَيْهِ؛ قُلْتُ: فَأَقْطَعُ اَلطَّوَافَ؟ قَالَ: نَعَمْ؛ قُلْتُ: وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ اَلْفَرِيضَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ؛ قَالَ: فَذَهَبْتُ مَعَهُ، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ، فَسَأَلْتُهُ؛ فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ اَلْمُؤْمِنِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ؟ [فَقَالَ: يَا أَبَانُ! دَعْهُ لاَتَرِدْهُ؛ قُلْتُ: بَلَى؛ جُعِلْتُ فِدَاكَ؛ فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَيْهِ؛ فَقَالَ: يَا أَبَانُ! تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِكَ، ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ، فَرَأَى مَا دَخَلَنِي فَقَالَ: يَا أَبَانُ! أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ ذَكَرَ اَلْمُؤْثِرِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ؛ قُلْتُ: بَلَى؛ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ: أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ، إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ، إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَيْتَهُ مِنَ اَلنِّصْفِ اَلْآخَرِ».] 🖊 شرح حدیث: 🍃 ابان بن تغلب می‌گوید: در حال طواف همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم، یکی از برادران شیعه را دیدم که از من خواسته بود که با او برای انجام یک حاجتی بروم، کاری را برایش انجام بدهم. آن برادری که از من درخواست کرده بود که با او بروم کاری برایش انجام بدهم، در اثنای طواف، به من اشاره کرد که مثلاً بیا! دلم نخواست که حضرت را رها کنم -واقعاً هم چه اقبال بزرگی است که انسان با امام معصوم، گرد خانه‌ی خدا طواف کند- می‌گوید نخواستم حضرت را رها کنم، سراغ او بروم. باز رسیدیم به آن‌جایی که آن مرد از دور ایستاده بود، دوباره به من اشاره کرد. این دفعه حضرت چشمشان افتاد و او را دیدند، فرمودند: این شخص با تو کار دارد؟ کیست؟ عرض کردم: از برادران شیعه است. حضرت فرمودند: آیا همان عقایدی را که تو داری (یعنی در باب امامت)، او هم بر همان عقاید است؟ گفتم: بله. فرمود: پس برو ببین چه می‌گوید. عرض کردم: در حال عبادتم، مشغول طوافم، طواف را قطع کنم؟! ابان، شخص فقیهی است، این‌جا می‌خواهد از فرصت استفاده کند، و یک مسأله‌ی شرعی را یاد بگیرد، لذا می‌گوید: حتّی اگر طوافِ فریضه هم بود، قطع کنم؟! حضرت فرمودند: بله، حتی در وسط طوافِ فریضه، وقتی برادر تو با تو کاری دارد، از تو درخواست می‌کند، باید قطع کنی طواف را و بروی به رفع حاجت او برسی! ابان می‌گوید: من نیز امر امام را اطاعت کردم و از ایشان جدا شدم و همراه آن مؤمن رفتم. سپس خدمت حضرت آمدم و سؤال کردم: این چه حقّی است که این‌گونه ایجاب می‌کند انسان طواف واجب را هم قطع کند؟! روایت مفصل است، ما قصد خواندن همه‌ی روایت را نداریم. شبیه عبارت‌های این روایت، در روایت دیگری از معلّی بن خنیس وجود دارد، از حضرت سؤال می‌کند که حق مؤمن چیست؟ حضرت در ابتداء می‌فرمایند: دعه! لاتَرِدْه، رها کن! سؤال نکن! قال: بلی جعلتُ فداک. می‌گوید: اصرار کردم، بعد حضرت شروع کردند به بیان حقوق مؤمن. حضرت، علت امتناع خود را از عدم بیان حقوق مؤمن این‌طور بیان فرمودند: وقتی دانستی، مجبوری عمل کنی. درباره‌ی جزئیات این روایت و لوازمی که این روایت دارد، بحث‌های فراوانی وجود دارد. ✅ غرض این است که توجّه کنیم به اهمیّت حقوق مؤمنین. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۴۷؛ فیض کاشانی 📆 ۵ دی ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۵ مکاسب محرّمه)
⚫️ پایان ماموریت مردان خدا شهادت است...
جلسه ۴۹. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ بيع ما یقبل التملّك. ج۳، ص ۵۳۲. نعم، ربما یقیّد الحکم. ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
7.95M
جلسه ۴۹. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ بیع ما یقبل التملّك المکاسب، ج۳، ص ۵۳۲؛ نعم، ربما یقیّد الحکم 📆 دوشنبه؛ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۹: «علوّ و تعالی و شیرینی عشق به خدا، نتیجه‌ی زهد» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي، [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْقَاسَانِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً...» ... قَالَ وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) يَقُولُ: «إِذَا تَخَلَّى اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَا، وَ وَجَدَ حَلاَوَةَ حُبِّ اَللَّهِ، وَ كَانَ عِنْدَ أَهْلِ اَلدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ، وَ إِنَّمَا خَالَطَ اَلْقَوْمَ حَلاَوَةُ حُبِّ اَللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ.» [قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اَلْقَلْبَ إِذَا صَفَا ضَاقَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ حَتَّى يَسْمُوَ.] 🖊 شرح حدیث: 🍃 مؤمن وقتی از دنیا دامن خود را می‌تکاند، و از دنیا دست می‌شوید، نه به معنای این‌که آماده مرگ می‌شود، بلکه به معنای این‌که حرص دنیا و رغبت به دنیا و شوق دست‌یافتن به زخارف دنیا را از دل خود بیرون می‌راند، وقتی این حالت برای مؤمن به وجود می‌آید، علوّ پیدا می‌کند، تعالی پیدا می‌کند. 🌱 این علوّ و تعالی که ما برای بندگان صالح خدا همیشه قائل هستیم، کلیدش همین است که این زر و زیور دنیا، این لذت‌های دنیا، آرایش‌های عالم مادّه از نظر او کوچک، ناچیز و حقیر بشود. وقتی این حالت برای مؤمن پیدا شد، دیگر اهمیتی نداد به این‌که کدام یک از زینت های دنیا و لذت‌های دنیا و زخارف دنیا را به دست بیاورد، روح او بالا می‌رود. 🍃 ما گاهی می‌شنویم از افراد باصفا، پاک، می‌گویند دعا کنیم آدم بشویم! یعنی اعتلا پیدا کنیم. این، راهش همین است، راهش این است که انسان برای این زخارف و زینت های دنیوی، برای این ارزش‌های حیات مادّی اهمیتی قائل نباشد. همّت او این نباشد که به این زخارف دنیا برسد. همین که این مسایل دنیوی برایش بی‌اهمیت شد، خود این موجب می‌شود که انسان سموّ پیدا کند، اعتلا پیدا کند. 🍃 آن وقت است که انسان شیرینی عشق به خدا را می‌چشد. که این شیرینی اگر در کام بنده‌ای حاصل شد، بال و پر در می‌آورد، پرواز می‌کند، همه‌ی شیرینی‌ها و لذت‌های دیگر به نظر انسان پست می‌شود. 🍃 اهل دنیا وقتی به او نگاه می‌کنند، خیال می‌کنند او سفیه است، خیال می‌کنند او لذات دنیوی و ارزش‌های دنیوی را نمی‌فهمد، چون می‌بینند دنبال اين‌ها نیست، اهمیتی نمی‌دهد. به همین جهت اهل دنیا او را عاقل نمی‌دانند، و او را به خلط یعنی به سفاهت متهم می‌کنند. ❇️ بله، اين‌ها ذهن‌شان، دل‌شان از دنیا به خاطر حبّ خدا منصرف شده است. پول، مقام، شهوات و لذات زندگی به چشم آن‌ها نمی‌آید. چینش زیورهای زندگی که برای اهل دنیا مهمّ است، به چشم‌شان نمی‌آید. مثل یک عروسک‌بازی کودکانه است. به یک کودک که نگاه کنید، می‌بینید اسباب بازی‌های خودش را به یک شکل قشنگی می‌چیند، اين‌ها را مرتب و منظم می‌کند، به آن اهمیت می‌دهد. شما که نگاه می‌کنید، به نظرتان اصلاً اهمیتی ندارد، امّا برای کودک خیلی اهمیت دارد. همه‌ی آن‌چه در این دنیا هست، این شهوات و لذات و زیورها و ارزش‌ها و چشم و هم چشمی‌ها و رقابت‌ها و این چیزهایی که به خاطر آن جنگ های بزرگ راه می‌افتد، برای همین چیزهای حقیر مادی، اين‌ها به نظر این انسان والای عالی‌مقام که حب خدا را درک کرده مثل همان بازیچه‌ی کودکانه است، ارزشی برایش قائل نیستند. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۳؛ فیض کاشانی 📆 ۶ آبان ۱۳۸۷ (جلسه ۲۳۹ مکاسب محرّمه).
جلسه ۴۸.۲. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۲. حدیث‌خوانی. ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ .mp3
1.96M
🎙جلسه ۴۸.۲.اصول۲،کفایةالأصول حدیث‌خوانی 📆 دوشنبه؛ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۸.۲: «کانون تشیّع باید اوج صفا باشند» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ اَلْحَسَنِ قَالَ] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): «أَ يَجِيءُ أَحَدُكُمْ إِلَى أَخِيهِ فَيُدْخِلُ يَدَهُ فِي كِيسِهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلاَ يَدْفَعُهُ؟ فَقُلْتُ: مَا أَعْرِفُ ذَلِكَ فِينَا! فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): فَلاَ شَيْءَ إِذاً. قُلْتُ: فَالْهَلاَكُ إِذاً؟ فَقَالَ: إِنَّ اَلْقَوْمَ لَمْ يُعْطَوْا أَحْلاَمَهُمْ بَعْدُ». 🖊 شرح حدیث: ❓حضرت سؤال می‌کنند: آیا در آن‌جایی که شما هستید، در بین شما وضعیت این‌طوری است که یکی از شماها دست در جیب برادر دینی‌اش بکند، و هر چه لازم دارد بردارد و او هم ناراحت نشود؟ 🍃 مثل مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء، که نقل می‌کنند روزی شیخ خضری که از علمای بزرگ و خیلی مورد توجّه مردم بودند، در روز عید، مردم نجف و عشایر مقدار قابل توجّهی پول و طلا آوردند و نزد ایشان گذاشتند. پول‌ها و طلاها کنار ایشان انباشته شده بود. بعد که شیخ جعفر کاشف الغطاء آمد -آن زمان هنوز ایشان به مقام ریاست نرسیده بودند- و نشست، چشمش به این پول‌ها و طلاها افتاد. نزدیک ظهر شد و مردم رفتند. شیخ جعفر برخاست، گوشه‌ی عبایش را پهن کرد، این طلاها و پول‌ها را گوشه‌ی عبایش جمع کرد و گفت: خداحافظ شما، و رفت! آن شیخ خضر هم نگاه کرد و هیچ حرفی نزد، کأن لم‌یکن شیئاً مذکورا. ❓آیا شما این‌طوری هستید؟ البته آن اموالی که نزد شیخ خضری آورده بودند، احتمالاً سهم امام و فقراء بوده، ولی این‌ها را هم ما از هم دریغ می‌کنیم، اموال عمومی را هم کأنّه مالک شخصی هستیم! به هر حال، حضرت سؤال می‌کنند که: در اموال شخصیِ شما این‌گونه است که مثلاً قبایت را آن‌جا آویزان کردی، رفیقت می‌آید دست می‌کند در جیب قبای شما و مقدار پولی که لازم دارد برمی‌دارد و بقیه‌اش را می‌گذارد و می‌رود، به شما هم اصلاً برنخورد و ناراحت نشوی؟ چنین وضعی بین شما وجود دارد؟ 🍃 آن راوی گفت: و الله ما چنین چیزی را نداریم. فرمود: پس هنوز خبری نیست.حضرت می‌خواهند بفرمایند: این کانون‌های تشیّع را در سرتاسر دنیای اسلام بایستی این‌گونه تشکیل بدهید، این‌طور با هم با صفا باشید! وقتی فرمودند: «پس هنوز هیچ خبری نیست.» سائل ترسید و پرسید: یعنی بدبخت شدیم آقا؟! هلاک در این‌جا و در خیلی جاهای دیگر به معنای مردن نیست، به معنای بدبخت شدن است. 🌱 احلام این‌جا جمع حِلم است، از مادۀ حَلُمَ یَحلُمُ به معنای حِلم‌ورزیدن است. با حَلَمَ یَحلُمُ که به معنای رؤیا و اضغاث احلامی که در قرآن است، تفاوت دارد. آن‌جا از باب نَصَرَ یَنصُرُ است، این‌جا از باب شَرُفَ یَشرُفُ است؛ یعنی هنوز به آن بردباری و ظرفیت لازم نرسیدید، نه این‌که نابود شدید و عذاب خدا دامن‌گیر شماست، بلکه هنوز آن ظرفیت لازم را پیدا نکردید. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۴۸؛ فیض کاشانی 📆 ۶ دی ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۶ مکاسب محرّمه)
هدایت شده از خبرگزاری فارس
امروز اولین جمعۀ تعطیل رئیس‌جمهور است 📷 تصویر مربوط‌به سفر هفتۀ پیش شهید رئیسی به مازندران است. @Farsna
جلسه ۵۰. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ مسألة، في ولایة الأب و الجدّ. ج۳، ص ۵۳۵. یجوز للأب و الجدّ. ۵ خرداد ۱۴۰۳ .mp3
13.33M
جلسه ۵۰. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ في ولایة الأب المکاسب، ج۳، ص ۵۳۵؛ یجوز للأب و الجدّ 📆 شنبه؛ ۵ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۵۰: «کثرت یاد مرگ، زهد در دنیا» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي، [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ اَلْخَزَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ اَلْحَذَّاءِ] قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ! فَقَالَ: «يَا أَبَا عُبَيْدَةَ! أَكْثِرْ ذِكْرَ اَلْمَوْتِ؛ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ اَلْمَوْتِ إِلاَّ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 از حضرت درخواست نصیحت می‌شود که چیزی به من بگو که من از آن بهره‌مند بشوم، سود ببرم! حضرت می‌فرمایند: «یاد مرگ را در ذهن خود زیاد کن»! 🍃 هر کسی که زیاد به یاد مرگ باشد به دنیا بی‌رغبت می‌شود، جلوه‌های دنیا در چشم او و در دل او بی‌رونق می‌شود. 🍃 واقع قضیه هم همین است. کسانی که خیلی به دنیا چسبیدند، از یاد مرگ می‌گریزند. اگر کسی اسم مرگ را بیاورد، پریشان و آشفته می‌شوند. 🍃 شنیدیم بعضی‌ها را که وقتی نصیحت شان می‌کردند، اسم مرگ را می‌آوردند، دستپاچه می‌شدند، می‌گفتند: آقا نگو! اصلاً می‌ترسند به یاد مرگ بیفتند. این، از جهت چسبیدگی شدید به دنیاست. اصلاً طاقت ندارد اسم مرگ را بشنود؛ چون مرگ فراق همه چیز است. ❌ همه‌ی آن دل‌خوشی‌ها، دل‌بستگی‌ها و لذت‌هایی که در دنیا انسان دارد، از همه‌ی اين‌ها مفارقت می‌کند و دور می‌شود. این کسی که دل‌بسته‌ی به این‌هاست، چه چیزی برایش بدتر، سنگین‌تر، سخت‌تر از این مفارقت است؟! انسان یک چیزی گم کند، چیزی که به آن دل‌بسته است، چه قدر آشفته می‌شود! حالا همه‌ی محبوب های زندگی را، افراد محبوب، اشیاء محبوب، عناوین محبوب، همه‌ی اين‌ها را انسان از دست می‌دهد. بین او و همه‌ی این‌ها جدایی می‌افتد. این کسی که دل‌بسته‌ی به این‌هاست، از مرگ وحشت می‌کند، اصلاً اسمش را نمی‌خواهد بشنود. ❇️ بنابراین، یک قاعده‌ی روشنی شد که اگر می‌خواهید این حالت دلبستگی کم بشود، زیاد یاد مرگ بکنید. 🍃 در دعاهای ما، دعاهای صحیفه‌ی سجادیه، چه قدر درباره‌ی موت است، طوری امام سجاد (علیه‌السلام) درباره‌ی مرگ با خدای متعال حرف می‌زند، مثل انسانی که می‌تواند او را وارد یک دروازه‌ی فرح‌افزایی از سعادت و نعمت و راحت بکند. یا در دعای مبارک ابوحمزه ثمالی بارها اسم مرگ می‌آید. "و ارحمنی صریعاً علی الفراش... یقلّبنی ایدی احبّتی". یاد مرگ را، خصوصیات مرگ را، حالاتی را که انسان در حال مرگ دارد. ✅ و برای این‌که این حالت در انسان زیاد بشود، زیارت اموات را هم مستحب قرار دادند. 🌱 شاید یکی از علل استحباب تشییع جنازه هم همین است. 🌱 البته یک علتش تسلّی‌دادن به خانواده‌های معزّاست، امّا یک علّتش هم همین است که انسان جلوی چشمش ببیند این انسانی را که تا ساعاتی پیش زنده بود، سر پا بود، و حالا نیست. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۴؛ فیض کاشانی 📆 ۷ آبان ۱۳۸۷ (جلسه ۲۴۰ مکاسب محرّمه).
جلسه ۴۹. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۴. مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... النفسيّ و الغیريّ... ثمّ إنّه لاإشکال. ۵ خرداد ۱۴۰۳ .mp3
10M
🎙جلسه ۴۹. اصول۲،کفایةالأصول؛ المقصد الأول: في الأوامر...فصل: في مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... النفسيّ و الغیريّ ج۱، ص ۱۵۴؛ ثمّ إنّه لاإشکال 📆 شنبه؛ ۵ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۴۹: «صاحب حقوق کامله‌ی اخوّت» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ قَالَ: «مَنْ عَامَلَ اَلنَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ، وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ، وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ، كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ، وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ، وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ، وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ». 🖊 شرح حدیث: 🍃 کسی که در میان جامعه‌ای با مردم معاشرت دارد، داد و ستد دارد، به کسی ظلم نکند، به مردم دروغ نگوید، خلف وعده نکند، کسی که این خصوصیات را دارد، 1⃣ غیبتش حرام است، 2⃣ مروئت او یعنی: صفت مردانگی و جوانمردی‌اش کامل است، 3⃣ عدل او ظاهر است، 4⃣ در مورد چنین کسی اخوت هم واجب می‌شود. 🍃 مرحوم فیض می‌فرمایند: یستفاد من هذا الحدیث من جهة المفهوم انّ من لم‌یکن بهذه الصفات لم‌تجب اخوّته، و لا اداء حقوق الاخوّة معه. 🛑 به این کلیّت نمی‌شود قبول کرد که اخوّت او واجب نیست. این حدیث واقعاً چنین مفهومی ندارد، لکن فی الجمله معلوم می‌شود که آن حقوق کامله‌ی اخوّت که در روایات متعدّدی آمده، در مورد یک چنین کسی است. امّا بعضی از حقوق اخوّت وجود دارد که عادل و فاسق، و صاحب مروّت و غیر صاحب مروّت فرقی نمی‌کند، نسبت به همه‌ی برادران دینی لازم‌الرعایة است. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۴۸؛ فیض کاشانی 📆 ۷ دی ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۷ مکاسب محرّمه)
جلسه ۵۱. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ مسألة، في ولایة الأب و الجدّ. ج۳، ص ۵۳۸. هذا کلّه. ۶ خرداد ۱۴۰۳ .mp3
10.7M
جلسه ۵۱. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ في ولایة الأب المکاسب، ج۳، ص ۵۳۸؛ هذا كلّه، مضافاً إلى عموم قوله تعالى 📆 یکشنبه؛ ۶ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۵۱: «زهد در مکتب اهل بیت» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي و التهذیب، [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْجَهْمِ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ] قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): «لَيْسَ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا بِإِضَاعَةِ اَلْمَالِ، وَ لاَ تَحْرِيمِ اَلْحَلاَلِ؛ بَلِ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا أَنْ لاَتَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 درباره‌ی زهد، این همه روایات، این همه کلمات برجسته‌ی ائمّه (علیهم‌السّلام) ثبت و ضبط شده است، ما هم تعدادی را عرض کردیم. ❓آیا آن خطای بزرگی که در فهم معنای زهد در طول زمان‌ها به اسلام و اخلاق اسلامی نسبت داده شد، این درست است؟ که زهد یعنی این‌که انسان به کلّی به امر دنیا و ما فیها بی‌اعتنایی کند، رها کند، منعزل و منزوی بشود.یا نه، زهد معنای دیگری دارد؟ ✅ این روایت و بعضی از روایات دیگر در این معناست. 🍃 می‌فرماید: زهد در دنیا این نیست که انسان اموال دنیا را ضایع کند. یک چیزی در اختیار اوست، کنار بیاندازد، اعتنا نکند، ضایع کند. 🍃 و لاتحریم الحلال، یا آن‌چه برای او حلال است، و خدای متعال آن را مباح کرده، آن را بر خودش حرام کند! این نیست. 🌱 یا ایّها النّبی، لِمَ تحرّم ما احلّ الله لک؟ و این‌که تصور کنید انسان در یک صومعه‌ای بنشیند، از همه‌ی لذات دنیا خودش را محروم کند، یا آن‌طور که روحانیون نصارا تصور کردند که تأسّی به حضرت عیسی به این است که ازدواج نکنند تا آخر عمر مجرد بمانند مثلاً! 🍃 زهد اين‌ها نیست. 🍃 حضرت یک ضابطه‌ای بیان می‌کنند که از این ضابطه می‌شود خیلی از ابعاد زهد را فهمید. فرض بفرمایید به آن‌چه در اختیار خودتان هست، از پولی که پس‌انداز دارید، امکان و قدرتی که در اختیار دارید، به این اطمینانتان بیشتر نباشد از آن‌چه پیش خداست؛ یعنی الآن در دست شما نیست. اگر این حالت برای انسان پیدا بشود، حرص انسان به دنیا و به آن‌چه از دنیا در دست اوست، از بین می‌رود؛ چون می‌داند خزائن آن‌چه در دست اوست، پیش خداست. اگر بناست بهره‌ای داشته باشیم، استفاده‌ای بکنیم، از آن‌چه در اختیار خداست استفاده می‌کنیم. نباید تصور کرد حالا این پول را من دارم، این را نگه‌دارم. از کجا معلوم که پول دیگری گیرم بیاید؟ نه، آن‌چه پیش توست، نباید موجب اعتماد تو و اطمینان خاطر تو بشود، بیش از آن‌چه پیش تو نیست و پیش خداست. که آن‌چه پیش خداست قابل مقایسه نیست با آن‌چه پیش توست. ✅ این، معنای زهد است؛ یعنی بی‌رغبتی و دل نبستن به آن‌چه در اختیار شماست. ❌ این‌طور نباشد که شما خیال کنید که آینده و سرنوشت شما، خوشبختی شما وابسته به آن است که در اختیارتان است. این هم ممکن است به آسانی، آن‌طور که خیالش را نکردید، از دست‌تان برود. ❇️ آن‌چه در اختیار خدای متعال است که در اختیار شما نیست، ممکن است من حیث لایحتسب، در اختیار شما قرار بگیرد. لذا به آن‌چه در اختیار دارید دل نمی‌بندید. نه این‌که نداشته باش! داشته باش، آن را سرنوشت‌ساز زندگی خود ندان! 🍃 که وقتی این حالت در تو پیدا شد یعنی آن را سرنوشت‌ساز در زندگی خودت ندانستی، آن وقت نسبت به آن علاقه‌ات کم می‌شود، دلبستگی‌ات هم کم می‌شود. انفاقش هم آسان می‌شود؛ برای خاطر آن دیگر گناه نمی‌کنی، برای خاطر آن به حق و ناحق رو نمی‌آوری. این، معنای زهد است. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۶؛ فیض کاشانی 📆 ۱۲ آبان ۱۳۸۷ (جلسه ۲۴۱ مکاسب محرّمه).
جلسه ۵۰. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۴. مقدّمة الواجب..تقسیمات الواجب..النفسيّ و الغیريّ..و اتّصاف الفعل بالمطلوبیة. ۶ خرداد ۴۰۳ .mp3
9.82M
🎙جلسه ۵۰. اصول۲،کفایةالأصول؛ المقصد الأول: في الأوامر...فصل: في مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... النفسيّ و الغیريّ ج۱، ص ۱۵۴؛ و اتّصاف الفعل بالمطلوبیة 📆 یکشنبه؛ ۶ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۵۰: «برادران ثقه و صفا، و برادران بگوبخند» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ اَلْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ:] قَامَ رَجُلٌ بِالْبَصْرَةِ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ! أَخْبِرْنَا عَنِ اَلْإِخْوَانِ. فَقَالَ: «اَلْإِخْوَانُ صِنْفَانِ: إِخْوَانُ اَلثِّقَةِ، وَ إِخْوَانُ اَلْمُكَاشَرَةِ؛ فَأَمَّا إِخْوَانُ اَلثِّقَةِ فَهُمُ اَلْكَفُّ وَ اَلْجَنَاحُ وَ اَلْأَهْلُ وَ اَلْمَالُ، فَإِذَا كُنْتَ مِنْ أَخِيكَ عَلَى حَدِّ اَلثِّقَةِ فَابْذُلْ لَهُ مَالَكَ وَ بَدَنَكَ، وَ صَافِ مَنْ صَافَاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ اُكْتُمْ سِرَّهُ وَ عَيْبَهُ، وَ أَظْهِرْ مِنْهُ اَلْحَسَنَ؛ وَ اِعْلَمْ أَيُّهَا اَلسَّائِلُ أَنَّهُمْ أَقَلُّ مِنَ اَلْكِبْرِيتِ اَلْأَحْمَرِ؛ وَ أَمَّا إِخْوَانُ اَلْمُكَاشَرَةِ فَإِنَّكَ تُصِيبُ لَذَّتَكَ مِنْهُمْ، فَلاَتَقْطَعَنَّ ذَلِكَ مِنْهُمْ، وَ لاَتَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ ضَمِيرِهِمْ، وَ اُبْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَكَ مِنْ طَلاَقَةِ اَلْوَجْهِ وَ حَلاَوَةِ اَللِّسَانِ». 🖊 شرح حدیث: ❓چه کسانی برادران هستند؟ درباره‌ی برادران برای ما توضیح بده! 🍃 در بعضی از روایات دارد «اخوان الصفا و اخوان المکاشرة»، بعضی برادرانِ ثقه یا صفا هستند، بعضی هم برادران مکاشره هستند. 🌱 مکاشره یعنی بگو بخند، اهل معاشرت، می‌نشینند گپ می‌زنند، حرف می‌زنند. مکاشره این است. 1⃣ برادرانی که اخوان الثقة‌اند، این‌ها همه چیز تو هستند. پناهگاه تو، چنین برادرانی هستند. به منزله‌ی بالی هستند که به وسیله‌ی آن می‌توانی پرواز کنی. به منزله‌ی اهل، مثل فرزندان و برادران تو هستند. مثل مال و ثروت تو محسوب می‌شوند. 🍃 اخوان الثقة، یعنی آن برادری که به او اعتماد داری، و پای فکر تو، هدف تو محکم ایستاده. او همه چیز توست. وقتی برادری این‌چنینی پیدا کردی، که اطمینان از همراهی او، هم‌دلی او، هم‌فکری او پیدا کردی؛ مالت را، جانت را در راه او مصرف کن! با دوستان او، با کسانی که با او با صفا هستند، با صفا باش! با دشمنان او، دشمن باش! گاهی ما می‌گوییم جدا کنیم مسائل اساسی را از مسائل فرعی. یک نمونه‌اش همین جاست، برادری با این خصوصیات، این اصل است، که با شما راهش و فکرش یکی است، دلش یکی است، جهتگیری‌اش یکی است. باید قدر چنین شخصی را به همین شکلی که گفته شد بدانی! از کبریت احمر کمیاب‌تر است! 🌱 کبریت احمر، اصطلاحی بین کیمیاگرها است، آن چیزی که به وسیله‌ی آن، اکسیر را می‌سازند که می‌تواند مس را طلا بکند. به چنین اکسیری، کبریت احمر می‌گویند، بسیار کم‌یابند. 2⃣ یک عدّه هم آن‌طور با تو نیستند، امّا دوستند، رفیقند، سلام علیک می‌کنند، بگو بخند می‌کنند، معاشرت می‌کنند، این‌طور برادران را هم از چشم نینداز! یعنی طوری نباشد که به کلّی این افراد را رها کنی! بهره‌ی خودت را از این‌ها می‌بری، بهره‌ات را از آن‌ها قطع نکن! 🍃 از آن‌ها بهره‌مند می‌شوی از دیدنشان، نشستن‌شان، گفتن‌شان، رفت و آمدشان. تو هم همین بهره را به آن‌ها بده! دیگر دنبال این‌که در دلش چیست، نباش! 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۴۸؛ فیض کاشانی 📆 ۱۲ دی ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۸ مکاسب محرّمه)
جلسه ۵۲. فقه۶، مکاسب، شروط المتعاقدین؛ مسألة، في ولایة الأب و الجدّ. ج۳، ص ۵۴۱. و أمّا الآیة الشریفة. ۷ خرداد ۱۴۰۳ .mp3
12.23M
جلسه ۵۲. فقه۶، الکلام في شروط المتعاقدین؛ في ولایة الأب و الجدّ المکاسب، ج۳، ص ۵۴۱؛ و أمّا الآیة الشریفة 📆 دوشنبه؛ ۷ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۵۲: «سه عامل تشکیل‌دهنده‌ی زهد» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي، [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي اَلطُّفَيْلِ قَالَ] سَمِعْتُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) يَقُولُ: «اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا قَصْرُ اَلْأَمَلِ، وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ، وَ اَلْوَرَعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 زهدی که این همه درباره‌اش روایت وارد شده است، و به آن تحریض شده است، اولش این است که: 1⃣ آرزوهای دور و دراز و افسانه‌وار را از ذهن خودت بیرون کنی! کوتاه کنی این آرزوها را. ❌ نه این‌که انسان هیچ آرزویی نداشته باشد. گاهی انسان در ذهن خود یک خواسته‌ای و یک آرزویی را آن‌چنان پرورش می‌دهد که در ذهن تحکیم می‌شود، و تبدیل می‌شود به یک هدف و یک آرمان قطعی. و انسان برای رسیدن به آن، هر خلاف و هر کار زشتی را مرتکب می‌شود. 🍂 چند سال قبل از این در آمریکا یک جاسوس عالی‌رتبه‌ی شوروی سابق را دستگیر کردند. سال‌ها در دستگاه‌های بالای آمریکا مشغول بود، و فرد عالی‌رتبه‌ای بود، امّا خیانت می‌کرد. برای دشمن آمریکا که آن روز شوروی بود، جاسوسی می‌کرد، او را گرفتند. در بازجویی از او پرسیدند: تو که آمریکایی هستی، چه داعی داشتی که برخلاف مصالح کشور و میهن خودت عمل کردی؟ گفت: من آرزوی یک خانه‌ی آن‌چنانی، یک ویلا داشتم، مثلاً یک خانه‌ی سیصد متری، یک پول فوق‌العاده لازم داشتم، این پول هم از این راه حاصل می‌شد. آرزوی دور و دراز یعنی این. آرزوی یک خانه‌ی آن‌چنانی در دل او تبدیل می‌شود به یک هدف، که باید انسان خودش را بکشد برای این‌که به این هدف برسد! و فرق نمی‌کند از چه راهی به هدف برسد: از راه حرام باشد، حلال باشد، یا خیانت باشد. 🍃 این است که در روایات متعدّدی فرمودند: "أَخوَف ما أخافُ علی أمّتی"، یکی‌ طول أمل است. که انسان همین‌طور آرزوها را در ذهن خودش بپروراند، تبدیل بکند به یک نقطه‌ی ثابت در صفحه‌ی وجود خودش، که باید همه‌ی تلاش‌ها را کرد برای این‌که به آن رسید. معلوم است در چنین حالتی، انسان حق را ناحق می‌کند، دروغ می‌‌‌‌‌گوید، خیانت می‌کند، گناه می‌کند برای این‌که به آن برسد. این شده هدف. ✅ زهد این است که انسان این آرزو و خواسته‌ی قلبی را به این شکل کنار بگذارد و دنبالش نباشد. اگر گیرش آمد، بسیار خوب، شکر خدا را بکند. امّا این‌طور نباشد که یک آرزویی باشد که برای رسیدن به آن، هیچ مرز و حدّی را نشناسد. 2⃣ یکی دیگر از عوامل مشکّله‌ی زهد عبارت است از شکر هر نعمتی. هر چه خدا به شما داده، این را شکر کنید. 🍃 خود شکر نعمت، ناگزیر توجه به نعمت را همراه خود دارد. که انسان توجه کند این نعمت‌های خدا را پیدا کند. "و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها". وقتی انسان دچار کمبود نعمت می‌شود، می‌فهمد این نعمت چه قدر بزرگ بود. ما توجه نداریم به این نعمت‌ها! وقتی انسان توجه کرد به این نعمت‌ها و معرفت پیدا کرد، قناعت پیدا می‌کند. 3⃣ سوّمی هم این است که از هر آن‌چه خدا برای تو ممنوع کرده، دامنت را برچینی. 🌱 ورع، یعنی کناره‌گیری کردن، دامن برچیدن، دوری کردن. این، می‌شود زهد. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۳۶؛ فیض کاشانی 📆 ۱۳ آبان ۱۳۸۷ (جلسه ۲۴۲ مکاسب محرّمه).
📜 متن روایت مذکور 🍃 خصوصا مع استشهاد الإمام (عليه السلام) به في مضي نكاح الجد بدون إذن الأب...
📜 مطلب تکمیلی 🍃 فتوای امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) و آیت‌الله سیستانی (حفظه‌الله) مسألة ١٨ - يجوز إليه للأب و الجد للأب و إن علا أن يتصرفا في مال الصغير بالبيع و الشراء و الإجارة و غيرها، و كلّ منهما مستقل في الولاية، و الأقوى عدم اعتبار العدالة فيهما، و لايشترط في نفوذ تصرفهما المصلحة، بل يكفي عدم المفسدة، لكن لاينبغي ترك الاحتياط بمراعاتها، و كما لهما الولاية في ماله بأنواع التصرفات لهما الولاية في نفسه بالإجارة و التزويج و غيرهما إلّا الطلاق، فلايملكانه بل ينتظر بلوغه، و هل يلحق به فسخ عقد النكاح عند موجبه و هبة المدة في المتعة؟ وجهان بل قولان أقوالهما العدم، و ليس لغيرهما من الأرقاب الولاية عليه حتى الأم و الأخ و الجد للأم فإنهم كالأجانب. مسألة ١٩ - كما للأب و الجد الولاية على الصغير في زمان حياتهما كذلك لهما نصب القيم عليه لبعد وفاتهما، فينفذ منه ما كان ينفذ منهما على إشكال في التزويج، و الظاهر اعتبار المصلحة في تصرفه، و لايكفي عدم المفسدة، كما أن الأحوط فيه اعتبار العدالة، و إن كانت كفاية الأمانة و الوثاقة ليست ببعيدة. مسألة ٢٠ - إذا فقد الأب و الجد و الوصي عنهما يكون للحاكم الشرعي -و هو المجتهد العادل- ولاية التصرف في أموال الصغار مشروطا بالغبطة و الصلاح، بل الأحوط له الاقتصار على ما إذا كان في تركه الضرر و الفساد، و مع فقدان الحاكم يرجع الأمر إلى المؤمنين بشرط العدالة على الأحوط، فلهم ولاية التصرف في أموال الصغير بما يكون في فعله صلاح و غبطة، بل و في تركه مفسدة على الأحوط. 📚 تحریر الوسیلة مسألة ۸۵: يجوز للأب و الجدّ للأب و إن علا التصرّف في مال الصغير بالبيع و الشراء و الإجارة و غيرها، و كلّ منهما مستقلّ في الولاية فلا يعتبر الإذن من الآخر، كما لا تُعتبر العدالة في ولايتهما، و لا أن تكون مصلحة في تصرّفهما، بل يكفي عدم المفسدة فيه. نعم إذا دار الأمر بين الصالح و الأصلح لزم اختيار الثاني إذا عُدّ اختيار الأوّل -في النظر العقلائيّ- تفريطاً من الوليّ في مصلحة الصغير، كما لو اضطرّ إلى بيع مال الصغير و أمكن بيعه بأكثر من قيمة المثل فلايجوز له البيع بقيمة المثل، وكذا لو دار الأمر بين بيعه بزيادة درهم عن قيمة المثل و زيادة درهمين -لاختلاف الأماكن أو الدلّالين أو نحو ذلك- لم‏ يجز البيع بالأقلّ و إن كانت فيه مصلحة إذا عُدّ ذلك تساهلاً عرفاً في مال الصغير. و المدار في كون التصرّف مشتملاً على المصلحة أو عدم المفسدة على كونه كذلك في نظر العقلاء لا بالنظر إلى علم الغيب، فلو تصرّف الوليّ باعتقاد المصلحة فتبيّن أنّه ليس كذلك في نظر العقلاء بطل التصرّف، ولو تبيّن أنّه ليس كذلك بالنظر إلى علم الغيب صحّ إذا كانت فيه مصلحة بنظر العقلاء. 📚 منهاج الصالحین
جلسه ۵۱. اصول۲، کفایة؛ ج۱، ص ۱۵۶. مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... النفسيّ و الغیريّ... تذنیبان. ۷ خرداد ۱۴۰۳ .mp3
11.13M
🎙جلسه ۵۱. اصول۲،کفایةالأصول؛ المقصد الأول: في الأوامر...فصل: في مقدّمة الواجب... تقسیمات الواجب... النفسيّ و الغیريّ ج۱، ص ۱۵۶؛ تذنیبان 📆 دوشنبه؛ ۷ خرداد ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۵۱: «خیرخواه و بدخواه تو» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي و التهذیب [عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلصَّلْتِ أَبُو اَلْعُدَيْسِ عَنْ صَالِحٍ قَالَ:] قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): «يَا صَالِحُ! اِتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيكَ، وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ؛ وَ لاَتَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِكُكَ، وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ؛ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اَللَّهِ جَمِيعاً فَتَعْلَمُونَ». 🖊 شرح حدیث: 🍃 شخصی که حرف‌هایی به تو می‌زند و آن حرف‌ها آن‌قدر تلخ است که تو را به گریه می‌آورد، امّا نیّت گوینده خیرخواهی توست، حرف او را قبول کن! 🍂 امّا از حرف کسی که حرف‌های شیرینی می‌زند که لب‌های تو را به تبسّم باز می‌کند و خوشت می‌آید، در حالی که آن شخص فریب‌گر است، نسبت به تو خیرخواهی ندارد، از روی بددلی و بدخواهی حرفی می‌زند به این خاطر که خوشت بیاید، از چنین شخصی پیروی نکن و پرهیز کن!وقتی پیش خدای متعال رفتید، آن‌جا حقایق دل‌های یکدیگر را خواهیدفهمید. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۶۵۰؛ فیض کاشانی 📆 ۱۳ دی ۱۳۸۹ (جلسه ۳۸۹ مکاسب محرّمه)