eitaa logo
کانال دوست
1.1هزار دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
80 فایل
🇮🇷از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است🇮🇷 موضوعات جالب رو براتون به اشتراک میذاریم... کپی مطالب با رضایت کامل میباشد😊 http://eitaa.com/joinchat/2150105099C9478d3116b گروه دورهمی دوست👆 @dost_an 📮ارتباط با ادمین : @Mim_Sad139
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌📌 " حر خراسان " معروف به " مَندلی طلا " آبروی پدر را برگرداند 🔹️ محمدعلیِ پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به "مندلی‌طلا" معروف بود. 🔸 مندلی‌طلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد. 🔸 وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند. 🔸 بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: "خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی". 🔹️ بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: "از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. " 🔸 موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. 🔸 بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به ابا عبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم". 🔸 اهالی روستا می‌گویند: " مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد". 🔸 از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند. 🔹️ دوست مندلی‌طلا که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد. 🔸 وی می‌گوید: "مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه. 🔸 وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه". 🔹️ دقیقا چهل و هفت روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند. 🔸 مردم روستا می‌گویند: "با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟" 🔹️ می‌گوید: " مندلی من زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. 🔹 من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد". 🔹️ تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این شهید شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند. 🔸 تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ 🔸 تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ @dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم ارتقا درجه نظامیه ظاهرا طرف میتونه مکان رو خودش انتخاب کنه... طرف استخر رو انتخاب کرده😐 @dost_an
.. 🔴سنگ قبر نیمایوشیج شده حکایت سنگی که یک دیوانه به چاه انداخته! یک مدیری در یک جایی برای خودشیرینی، اسم شهردار را روی سنگ حک کرده، شهردار به محض اطلاع، دستور به اصلاح و برخورد می‌دهد، اما چیزی که روایتش غالب شده آن است که شهردار خودش گفته اسم من را روی سنگ حک کنید! ✍محمد/پاداش ..
🔴 به همین افتضاحی! اما دردناک‌تر اینکه دخترای وطنم چرا اینقدر ساده‌دل و زودباور، وسیله امیال این پلید قرار می‌گیرن؟ ‌
♥️پرستاریِ رهبر انقلاب از یک کمونیست در زندان/ و روزی که «آقا» اشتباهی شکنجه شد 🔹هم‌بند رهبر انقلاب در کمیته مشترک ساواک: یک روز نگهبان آمد و داد زد علی! و من گفتم ۲۰. پرسید: فامیلی‌ات چیست؟ حضرت آقا فرمودند: حسینی، گفت: پیراهنت را بینداز روی سرت و بیا. ایشان را بردند. یک ساعت بعد دیدیم ایشان را در حالی که حسابی کتک خورده بود آوردند. خلاصه حضرت آقا را به جای ما می‌برند و حسابی می‌زنند. 🔹یکی از هم‌سلولی‌های ما ساسان حالت بهت‌زده پیدا کرده بود. یعنی در اثر فشار محیط کنترلش را از دست داده بود و صاف می‌نشست و فقط نگاه می‌کرد. نه می‌توانست حرف بزند، نه می‌توانست غذا بخورد. حتی ادرارش را نمی‌توانست نگه دارد. 🔹با اینکه کمونیست و از نظر عقیدتی کاملاً در مقابل ما بود، ولی حضرت آقا به جزئیات زندگی او می‌رسید، غذا به دهانش می‌گذاشت، تیمارداری‌اش می‌کرد، لباسش را می‌شست. کارهایی که ما انجام نمی‌دادیم ایشان با کمال لطف و محبت و مهربانی برای کسی که حتی خدا ناباور هم بود انجام می‌داد. ♥️رهــــــبـر مهـــربان و دلسوزم...